✍#حکایت_آفتابه_و_انتخابات !
می گویند مسجدشاه تعداد قابل توجهی توالت داشت که نه تنها مورد استفادۀ مسجد بروها و نمازگزاران قرار می گرفت بلکه به داد عابرین هم می رسید و حداقل باعث می شد این دسته نیز گذارشان به مسجد بیفتد.
حکایت می کنند که آفتابه داری آنجا بود که آفتابه ها را پس از مصرف یکی یکی پر می کرد و در اختیار مراجعین قرار می داد. اگر شما می خواستید که آفتابۀ قرمز رنگ را بردارید به شما می گفت آن آبی را بردار؛
اگر می خواستید آفتابۀ آبی را بر دارید می گفت آن مسی را بردار ؛
اگر دستتان به سمت مسی می رفت می گفت آن سبز را بردار ....!
یک نفر از او پرسید که چه فرقی می کند که من کدام آفتابه را بردارم؟ گفت اگر من تعیین نکنم که کدام را برداری، پس من اینجا بوق هستم!
@ghiamat_ir
🔥 شدت فساد ربا 🔥
📜 امام صادق عليه السلام فرمودند :
يك درهم ربا نزد خداوند سنگين تر است از هفتاد بار زنا كردن با محارم در خانه خدا
و فرمود :
ربا هفتاد جزء دارد که آسان ترینش اینست که مرد با مادرش در بیت الله الحرام ازدواج کند
و همچنین رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود :
اى على با رباخوار رفاقت نکن، زیرا او با خداوند به مبارزه برخواسته، چون خداوند متعال مى فرماید: «اگر دست از رباخوارى برنداشتید پس به خدا و رسولش اعلان جنگ دهید».
📙 بحار الانوار ج 100 ، ص 117
📗 تفسیر نور نورالثقلين ج 1، ص 295
📕 میراث حدیث شیعه، ج 2، ص 46
⁉️ آیا سود 18 درصد ربا نیست؟!
@ghiamat_ir
ماری به نام شجاع در قبر!!
امام کاظم (ع) می فرمایند:
هرگاه مومنی نزد برادر مومن خود بیاید و از او حاجتی بخواهد،این موضوع در حقیقت رحمتی از جانب خداست که به سوی او آمده،
اگر حاجت او را روا کند به ولایت ما که متصل به ولایت الهی است نائل شده است و اگر با این که توانایی دارد حاجت او را بر نیاورد؛
سلّط الله علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره إلى یوم القیامة؛
خداوند ماری از آتش( به نام شجاع در قبر )
بر او مسلّط کند که تا روز قیامت او را بگزد.
اصول کافی جلد 2 صفحه 196
@ghiamat_ir
💂♀حاکم_عادل !!
روزگاری در یک جایی مردی برای
دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت
و خواست از پنجره وارد شود که
پنجره کنده شد و دزد به زمین افتاد
و پایش شکست.
شکایت نزد حاکم عادل برد.
حاکم صاحبخانه را خواست و گفت:
چرا "پنجره" سُست بوده که این بندهٔ
خدا از طلب روزی خود و سهم خود
باز مانَد و صدمه ببینَد!
مرد گفت:
نجار پنجره را سست
ساخته است،
من بیگناهم.
حاکم نجار را خواست و عتاب کرد.
نجار گفت:
من پنجره را محکم ساختم،
بنّا آن را خوب نصب نکرده!
حاکم بنّا را خواست
و علت را جویا شد.
بنّا گفت:
مصالح فروش مصالحِ نامناسب
فروخته است!
حاکم مصالح فروش را خواست.
او که نتوانست دیگری را مقصر نشان
دهد،محکوم شد و حاکم فرمود
دارش بزنند!
وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار
بردند،چون قدش کوتاه بود به طنابِ
دار نمیرسید.
موضوع را به حاکم گفتند.
فرمود:
یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید
و اعدامش کنید تا موضوع ختم به
خیر شود و صدای کسی در نیاید
@ghiamat_ir
💥💥 یک تلنگر 💥💥
🌟عاملی که باعث شکستن پل بازگشت آخرینمنجی شده است ؛
گناهان شیعیان نیست!
🌟بلکه ناتوانی شیعیان در ایجاد یک تشکیلات منسجم جهت برداشتن گامهایبزرگ در راه ظهور است.
🌟گناهانی که شیعیان انجام میدهند ، تنها باعث آزردن و رنجش حضرت میشود
{ که جفای بزرگی است }
وگرنه موضوع آنقدر بیارزش نیست که به خاطر خطای یاران کل ماجرا منحل شود.
برای ساخت یک پل محکم
برای بازگشت مهدی کار_بایدتشکیلاتیشود...
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✅هرچه کنی به خود کنی
✍زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود…
سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد، ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.. نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد. زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد
"این داستان زندگی ماست"
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم، اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد..
شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺یاد بگیریم
از محبت دیشب پدر نگوییم در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است...
یاد بگیریم
از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند ...
یاد بگیریم
گر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،
شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد ...
یاد بگیریم
اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم
نه وصف خنده اش را درجمع ...
شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند...
یاد بگیریم
آهسته تر بخندیم، شاید کسی غمی پنهان دارد
که فقط خدا میداند...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•