🌹شهیداکبر شهریاری🌹
پدرش یکی از بازاری ها و تاجران بزرگ کشور بود و اگر می خواست در تهران پیش پدرش بماند می توانست غرق در امکانات و رفاه باشد. اما دفاع از حرم عمه سادات را انتخاب کرد
آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیامد. چون احساس خجالت می کرد که وقتی حرم بی بی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید ، 10 روز بعد به سوریه رفت و به شهادت رسید.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 سوزش شدید اینترنشنال از برد تیمملی ایران در مقابل امارات؛ شوتی که به قلب شبکه صهیونیستی خورد!
عصبانیت شدید شبکه اینترنشنال از برد تیمملی ایران حاکی از این است که بچههای تیمملی نه فقط باعث گریه اماراتیها شدهاند بلکه اشک رسانههای فارسیزبان ضد ایرانی را هم درآوردند.
#جام_ملتهای_آسیا
#برد_ایران
@Alachiigh
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبرخوب
❌🎥جزئیات رایگان شدن هزینه درمان کودکان زیر ۷ سال
🔹سخنگوی وزارت بهداشت:
تا دهه فجر ۱۰۰ درصد خدمات درمان کودکان زیر ۷ سال در تمام کشور رایگان می شود
#حکمت_کارت #استخدام
#حقوق #مزایا #وام #بازنشستگان
@Alachiigh
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐ولادت بابرکت امیرالمومنین علی علیهالسلام و روز پدر مبارک 💐
💢شکاف رکن یمانی معجزه غیر قابل انکار
حالا شما هی ماله بکش مگه تاثیری داره....
#ولادت_المومنین_علیه_السلام
@Alachiigh
❌ اصلاحطلبان انتقام رد صلاحیت روحانی را از مردم خواهند گرفت؟!
مرحله اول: خبر سازی (افزایش قیمت دلار)
مرحله دوم: پوشش خبر با جهت دهی (بخاطر رد صلاحیت روحانی رفته بالا)
مرحله سوم: پوشش گسترده خبر جهتدهی شده در کانالهای پروژهبگیر
مرحله چهارم: از بین بردن آرامش روانی مردم
مرحله پنجم: ایجاد تنش چند روزه در بازار
مرحله ششم: حالا مردم زندگیشون مختل شده و آماده فحش دادن به مسئولین هستند
مرحله هفتم: ما هم میریم پشت مردم قایم میشیم و به کسایی که روحانی رو رد صلاحیت کردن فحش میدیم و خودمون رو مردمی نشون میدیم
❌حداقل بذارید چهارتا از مرزهای پدرسوختگی توسط انگلیس و اسرائیلی رد بشه ، همه رو خودتون رد نکنید
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
#ناحله #قسمت_هفتاد_و_پنج یه محوطه سرسبز بود ک کلی آلاچیق با چراغای رنگی داشت خیلی رمانتیک بود دن
#ناحله
#قسمت_هفتاد_و_شش
حس کردم رو خودش کنترلی نداره
داشت از عصبانیت آتیش میگرفت
لیوان آب و از دستم گرفت و رو سرش خالی کرد
صدامون توجه ادمای اطرافمونو جلب کرده بود
مصطفی ای که یه روز یه حامی قوی بود
الان مثه یه بچه دوساله ضعیف و بی دفاع شده بود
سرش و با دستاش گرفت
چیزی از غرورش نمونده بود
اولین بار بود صدای هق هق یه مرد و میشنیدم
قلبم هزار تیکه شده بود
دلم میخواست میتونستم برم کنار داداشم بشینم روموهای خیسش دست بکشم و بگم که همچی درست میشه!
برای هزارمین بار تو دلم گفتم کاش مَنی وجود نداشت!
اونقدر گریه کردیم که اشکامون خشک شد.
دیگه جون داد و فریاد براش نمونده بود
سکوت کرده بود
یه سکوتی که تلخ تر از زهرمار بود
کاش میزد تو گوشم و ساکت نمیشد!
سکوتش از هرچیزی برام دردناک تر بود
حق با مصطفی بود باید جلوی دلم رو میگرفتم نباید اینجوری میشد
هرچی بود من باعثش بودم
وبایدبخاطرش تاوان میدادم
مصطفی برای زجر کش کردنم راه خوبی و انتخاب کرده بود
شاید میخواست بیشتر آتیشم بزنه و دلش و آروم کنه!
لبخند تلخی زد و جعبه ای و از جیبش در آورد
آه پر دردی کشید و گفت :
خیال میکردم بهم میگی شرایط روحی خوبی نداشتی!
فشار درسا روت بود،یا هزار چیز دیگه و بهونه میکردی ومیگفتی از این به بعد همون فاطمه سابق میشی !
پدرم در اومد تا چیزی و برات پیدا کنم که قبلنا گفته بودی ازش خوشت میاد
در جعبه رو باز کرد
دلم میخواست همون لحظه بمیرم !
یه حلقه ظریف و نگین کاری تو جعبه میدرخشید!
حس کردم واسه نفس کشیدن هوا کم آوردم
هرچی سعی کردم هوای اطرافم و جمع کنم و به ریه هام بکشم نمیشد
فقط یه صدای بدی و تولید میکرد
احساس شرمندگی میکردم سرم و پایین گرفتم.
نگام افتاد به غذای دست نخوردمون.
مصطفی بلند شد و رفت تا پول غذارو حساب کنه
چند دقیقه بعد با چندتا ظرف یه بار مصرف برگشت غذاها رو ریخت تو ظرف و گذاشتشون تو نایلون و منتظر به من نگاه کرد
اومدم پایین و دنبالش رفتم
نشستیم تو ماشین
نایلون رو گذاشت رو پام و گفت:
+رفتی خونه تا تهش و بخور
حالت خوب نیست
دوباره اشکای داغم چشمامو سوزوندنبا اینکه حال خودش داغون بود
بازم حواسش به من بود
دیگه چیزی نگفت و نگفتم
دلم اتاقم و میخواست
میخواستم پناه ببرم به تخت خوابم
وقتی رسیدیم دم خونه بدون نگاه کردن بهم گفت خداحافظ
یخورده نشستم در ماشین و باز کردم و آروم گفتم :
_ببخش منو
میدونم توقع بیجاییه ولی...
چیزی برای ادامه جمله ام پیدا نکردم و با یه خداحافظ
از ماشین دور شدم
از صدای ساییده شدن لاستیک ماشین با آسفالت کوچه فهمیدم مصطفی رفت
سرم و انداختم پایین و در و باز کردم آرزو میکردم کسی رو نبینم
خداروشکر ندیدم
مستقیم رفتم تو اتاق و در و بستم
سریع لباسام رو عوض کردم و نشستم کنج اتاقم
عذاب وجدان مثه موریانه افتاده بود به جون تک تک سلولام.
بخاطر خودم یه دلی و شکسته بودم .
اونجوری که باید نمی تونستم درکش کنم ولی میدونستم باهاش چیکار کردم
یاد پست محمد افتادم
انقدر متنش و خونده بودمکه حفظ شدم
گفته بود
شکستن دل
به شکستن استخوان دنده می ماند
از بیرون همه چیز روبه راه است
اما هر نفسی که میکشی
دردی ست که میکشی
همش با خودم میگفتم کاش از من بدش بیاد
مامانم چند بار در زد وقتی چیزی نگفتم خیال کرد خوابم و رفت
هرکاری کردم خوابم نبرد
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 موادی که با مصرف زیاد باعث ایجاد سنگکلیه خواهند شد...
🔹قهوه زیاد
▫️شیرین کننده مصنوعی
🔹گوشت قرمز
▫️نمک
🔹نوشیدنی گازدار
👈مصرف گوشت قرمز بیش از حد تفت داده شده عامل ایجادسرطان کلیه
#سنگ_کلیه
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهیدسیدمحمدحسیندستواره🌹
🌹شهیدسیدمحمدرضادستواره🌹
می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
🍃کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
🌹چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
روای: مادر شهید
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh