eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️عدس را در سوپ و سالاد استفاده کنید !🍛 🔸زیرا سرشار از اسید فولیک است و ویتامین B آن به افزایش قدرت مغز کمک می کند و در کاهش سطح اسیدهای آمینه نقش ایفا می کند که می تواند به عملکرد مغز در هنگام پیری آسیب برساند 🎋〰☘ @Alachiigh
دنبال یه آتلیه آنلاین خوب میگردی؟؟🤨 با نصف قیمت آتلیه🥳👇🏻 عکس های با کیفیت | آتلیه ای داشته باش😍 با کلی تم جذاب آتلیه ای که حتما یکیش توی آلبوم لازمه🥰 فقط و فقط با 35 هزار تومان 😱😱 قیمت یه پفک👻👻 بکوب رو پیوستن به آتلیه جذاب هانیسا کوچولو 🥳😍👇 https://eitaa.com/hanisaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سرلشکر شهید حسن آبشناسان🌹 ✨معروف به شیر صحرا✨ ✍ماجرای نامه به صدام جریان نامه‌ای که شهید آبشناسان به صدام نوشت و او را دعوت به مبارزه کرد، یکی از وقایع مشهور و افسانه‌گونه دفاع مقدس است. آبشناسان در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ‌آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب‌افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» صدام در جواب این چریک کارکشته ایرانی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد. قرار بود ژنرال عراقی به قول خودش فنون یک جنگ تخصصی را به آبشناسان نشان بدهد، اما حسن آبشناسان که سال‌ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و نیروهایش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری از نفرات دشمن از جمله خود عبدالحمید را به اسارت بگیرد. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
27.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥❌به زور که نمیشه مردم رو هدایت کرد!!!؟‌ ❌بعد از ۴۰ سال چرا پلیس مشکل بیحجابی رو حل نکرده!؟ 😐 کیا وظیفه کار فرهنگی دارن!؟ مراحل امر به معروف چیه 🎋〰☘ @Alachiigh
💢 مَجازی، مُجازیم؟؟؟ خودش چادریه‌ها،اومده توی گروه مختلط پروفایلشم یه عکس عاشقانه چادری گذاشته چنان توی جمـع گروه های مجازی گرد و خاک میکنه که بیا و ببین کلا یادش مـیره نامحرم، مجازی و غیر مجازی نـداره همه جا خدا هست... ناز و ادا و خنده و استیکر و چاکریم و مخلصیم، هم که بماند حجاب، با"حیا"و"عفت"معنامیـشه، حتی در محیط مجازی !!! 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #نهم چشم ها را باید بست تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم
قسمت چراهای بی جواب من سعی می کردم با همه تیپ ... و اخلاقی دوست بشم... بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود ... اما به همه چیز، به چشم تمرین نگاه می کردم ... تمرین برای برقراری ارتباط ... تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخوردهای متفاوت ... تمرین برای صبر ... تمرین برای مدیریت دنیایی که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد ... شناخت شخصیت ها ... منشا رفتارها ... برام جالب بود ... اگر چه اولش با این فکر شروع شد ... - چرا بعضی ها دست به گناه میزنن؟ ... چه چیزی باعث تفاوت فکر و انتخاب انسان ها ... حتی در شرایط مشابه میشه؟ ... و بیشترین سوال ها رو هم ... تفاوت رفتاری و شخصیتی من با پدرم ... برام درست کرده بود ... خیلی دلم می خواست بفهمم به چی فکر می کنه و ... من خیلی راحت با احسان دوست شده بودم ... برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه ... مادر احسان، گاهی براش ساندویچ های کوچیکی درست می کرد ... ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم ... و بعضی ها من رو سرزنش می کردن ... حرف هاشون از سر دوستی بود ... اما همین تفاوت های رفتاری ... بیشتر من رو به فکر می برد ... و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم ... تنها بود ... و می خواستم ... این بت فکری رو بین بچه ها بشکنم ... اما دیدن همین رفتارها و تفکرها ... کم کم این فکر رو در من ایجاد کرد ... تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم ها حساب کرد؟ ... بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن ... امروز ازش فاصله می گرفتن ... و پدری که تا چند وقت پیش ... علی رغم همه بدرفتاری هاش ... در حقم پدری می کرد ... کم کم داشت من رو طرد می کرد ... حس تنهایی و غمی که از فشار زندگی ... و رفتارهای پدرم در وجودم ایجاد شده بود ... با این افکار ... از حس دلسوزی برای خودم ... حالت منطقی تری پیدا می کرد ... اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد ... رمضان از راه رسید ... و من با دنیایی از سوال ها ... که جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی ... چیز دیگه ای از دیگران نصیب شون نمی شد ... به مهمانی خدا وارد شدم ... تو شاهد باش یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم ... و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم ... حتی چند بار ... قبل از اینکه مادرم بلند بشه ... من چای رو دم کرده بودم ... پدرم ، 4 روز اول رمضان رو سفر بود ... اون روز سحر ... نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون ... تا چشمش بهم افتاد ... دوباره اخم هاش رفت توی هم ... حتی جواب سلامم رو هم نداد ... سریع براش چای ریختم ... دستم رو آوردم جلو که ... با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد ... - به والدین خود احسان می کنید؟ ... جا خوردم ... دستم بین زمین و آسمون خشک شد ... با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد ... - لازم نکرده ... من به لطف تو نیازی ندارم ... تو به ما شر نرسان ... خیرت پیشکش ... بدجور دلم شکست ... دلم می خواست با همه وجود گریه کنم ... - من چه شری به کسی رسونده بودم؟ ... غیر از این بود که حتی بدی رو ... با خوبی جواب می دادم؟ ... غیر از این بود که ... چشم هام پر از اشک شده بود ... یه نگاه بهم انداخت ... نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود... - اصلا لازم نکرده روزه بگیری ... هنوز 5 سال دیگه مونده ... پاشو برو بخواب ... - اما ... صدام بغض داشت و می لرزید ... - به تو واجب نشده ... من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری ... نفسم توی سینه ام حبس شده بود ... و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد ... همون جا خشکم زده بود ... مادرم هنوز به سفره نرسیده ... از جا بلند شدم ... - شبتون بخیر ... و بدون مکث رفتم توی اتاق ... پام به اتاق نرسیده ... اشکم سرازیر شد ... تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم... در رو بستم و همون جا پشت در نشستم ... سعید و الهام خواب بودن ... جلوی دهنم رو گرفتم ... صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه ... - خدایا ... تو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم ... من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ ... من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت ... تو شاهد باش ... چون حرف تو بود گوش کردم ... اما خیلی دلم سوخته ... خیلی ... گریه می کردم و بی اختیار با خدا حرف می زدم ... صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد ... پدرم اهل نماز نبود ... گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه... برم وضو بگیرم ... می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم ... اجازه اون رو هم ازم صلب کنه ... که هنوز بچه ای و 15 سالت نشده ... تا صدای در اتاق شون اومد ... آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم ... از توی آشپزخونه صدا می اومد ... دویدم سمت دستشویی که یهو ... اونی که توی آشپزخونه بود ... پدرم بود ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵوات. ادامه دارد @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏صلی‌الله علیک یااباعبدالله♥️🤚 شب جمعه حرمو دوست دارم اشک چشم تَرمو دوست دارم عزیزم_حسین.... دلتو صفا بده ..التماس دعا🙏🙏 🎋〰☘ @Alachiigh
✳️میخواهید حافظه قوی تری داشته باشید؟ 🔸چای نعناع بخورید ! 🔸محققان امریکایی معتقدند که حتی استشمام ‌«بوی نعناع» حافظه کوتاه و بلندمدت را تقویت و سطح تمرکز و هوشیاری را افزایش میدهد ! 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید حجت اسدی🌹 🥀 شهیدی که با شهادتش توانست جان بیش از ۴۰زائـر حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را نجات دهد! روز دوم اسفند۱۳۹۴، حجت که اتاقش نزدیک حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بود، بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرد و رو به حرم حضرت زینب گفت: «۱۵سال برایتان نوکری کردم، یک شبش را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم!» غروب همان‌روز، مصادف با شب شهادت حضرت‌ زهـرا سلام‌الله‌علیها، درحالیکه قرار بود حجت و دوستانش دو روز دیگر به مناطق عملیاتی بروند، متوجه یک عملیات انتحاری نزدیک حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها می‌شوند؛ پس از انفجار اول، شهید به سرعت به کمک مجروحان رفتند ولی دقایقی بعد، عامل انتحاری دوم و سوم منفجر شد و حجت را به آرزوی دیرینه‌اش رساند. شهید همانند حضرت‌ زهـرا سلام‌الله‌علیها از ناحیه پهلو، صورت و بازو مجروح شد؛ مقدار ترکش‌ها در ناحیه پهلو به‌قدری بود که به گفته یکی از همرزمانش اگر حجت نبود، این ترکش‌ها به ۳۰ تا ۴۰نفر اصابت می‌کرد، حجت به‌ سوی شهادت شتافت تا بسیاری را به زندگی امیدوار کند. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥🔴 حالم بهم میخوره از این منجلاب فیلمهاتون 🔴 اصرار بر وارد کردن مشروب به سفره ایرانی‌ها در سریال «رهایم کن» 🔹نیازی به پژوهش های زیادی نیست برای اینکه بفهمیم فیلم و سریال ها در متن زندگی افراد اثر دارند. 🔹در سالهای اخیر شبکه نمایش خانگی تلاش زیادی کرد تا «سیگار» را به مصرف نوجوانان و جوانان بیاورد و موفق هم بود؛ از قباد در «شهرزاد» گرفته تا رضا پروانه «پوست شیر». 🔴اما اکنون ظاهرا نوبت وارد کردن مشروب به سفره ایرانی هاست؛ ویدئوی بالا تنها چند سکانس از مصرف مشروب در سریال «رهایم کن» است. 📌 سکانس هایی که برای اولین بار در یک سریال ایرانی به نمایش در می آید ! 🔹❌ سوال اینجاست آیا نهاد نظارتی وجود دارد که این فیلم‌ها حیثیت و فرهنگ ایران و ایرانی را به تاراج نبرند یا خیر؟ اگر هست باید پرسید با چه توجیهی از کنار این مسئله گذشته است؟ 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شیطان در مورد شما کارش رو درست انجام داد خانم بایگان! ❌پ.ن: فرهنگ سلبریتیسم یکی از ویران‌کننده‌ترین اقدامات شیطان برای از بین بردن فرهنگ جوامع بشری بوده؛ فرهنگی که دیده‌شدن به هر قیمت، تایید طلبی از یک جهت و اعتیاد به هوای نفس در فضای کلی از شقوق بسیار مهم اون محسوب میشه... 💢عذرخواهی بابت پخش تصاویر 😔 🎋〰☘ @Alachiigh
🇮🇷 📝❌❌ این نوع جهاد تبیین، فسادش بیش از اصلاح کردنش است❗️ 🔹در چند ماه گذشته، برخی افراد به نام ، در حال دادن آدرس های غلط در زمینه های حجاب به کاربران فضای مجازی بودند. متأسفانه این آدرس غلط دادن فقط در موضوع حجاب هم نبوده است. 🔹به طور کلی جهاد تبیین همانگونه که از نامش برمی آید، یک نوع جهاد است. یعنی باید کشید؛ و کرد؛ کرد؛ به دینی و اصول انقلاب اشراف داشت و قدم برداشت. 🔸اگر اینگونه نباشد، جهاد تبیین من در آوردی، خودش دوباره به یک جهاد تبیین نیاز دارد و کار را سخت تر خواهد کرد. ضمن اینکه مفاسد آن هم گریبانگیر مردم و جامعه خواهد شد. 🔹ما این را به وضوح در ماجرای در چند ماه گذشته دیدیم. عده ای که به مردم و مسئولین، آدرس های تساهل و تسامح با ولنگاران را دادند و جلوی برخورد قاطع ایستادند، موجب شدند که وضعیت حجاب روز به روز بدتر شود و ما امروز هزینه های بیشتری برای مقابله با هنجارشکنان بپردازیم. 🔺رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ » (کافی، ج۱، ص۴۴)؛ یعنی کسی که نادانسته عمل کند، فسادی که به بار می آورد بیش از اصلاح کردن است. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌آفرررررین به این غیرت دینی 👏آفررررررین به این شجاعت ❤️درود خدا و شهیدان بر شما که دل خانواده های شهدا را شاد کردید...... 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #دهم چراهای بی جواب من سعی می کردم با همه تیپ ... و اخلاقی دوست بشم..
قسمت فقط به خاطر تو اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ... - تو که هنوز بیداری ... هول شدم ... - شب بخیر ... و دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... - عجب شانسی داری تو .. بابا که نماز نمی خونه ... چرا هنوز بیداره؟ ... این بار بیشتر صبر کردم ... نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد ... چراغ آشپزخونه هم خاموش شده بود... رفتم دستشویی و وضو گرفتم ... جانمازم رو پهن کردم ... ایستادم ... هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم ... که سکوت و آرامش خونه ... من رو گرفت ... دلم دوباره بدجور شکست ... وجودم که از التهاب افتاده بود... تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم ... رفتم سجده ... - خدایا ... توی این چند ماه ... این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم ... بغضم شکست ... - من رو می بخشی؟ ... تازه امروز، روزه هم نیستم ... روزه گرفتنم به خاطر تو بود ... اما چون خودت گفته بودی ... به حرمت حرف خودت ... حرف پدرم رو گوش کردم ... حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم ... از جا بلند شدم ... با همون چشم های خیس ... دستم رو آوردم بالا ... الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ... هر شب ... قبل از خواب ... یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق ... بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم ... دور از چشم پدرم ... توی تاریکی اتاق ... می ترسیدم اگر بفهمه ... حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره... زمانی برای مرد شدن از روزه گرفتن منع شده بودم ... اما به معنای عقب نشینینبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ... و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ... برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ... بعد از زنگ ورزش ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ... معلم ورزش مون اومد بالای سرم ... - خوب پاشو برو آب بخور ... دوباره نگام کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ... - چرا روزه گرفتی؟ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ... یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ... - آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها؟ ... خنده اش گرفت ... - آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ... خنده اش کور شد ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم ... - ما مرد شدیم آقا ... - همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ... - نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ... فقط بهم نگاه کرد ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ... - آقا با اجازه تون ... تا زنگ نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh
✳️کودکان را هر روزحمام نبرید 🔸 کودکان فقط دو تا سه بار در هفته نیاز به حمام دارندزیرا وجود برخی باکتریها در بدنشان لازم است و باعث تقویت سیستم ایمنی بدنشان می شود. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قول 🌹شهید احمد مشلب🌹 اگر نگاه به نامحرم را کنترل کنید نگاه خدا روزیتون می‌شه . . . 🌱! ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔴انتقاد به انگلیسی کردن نام دانشمندان ایرانی و مسلمان با همین کارهای کوچیک تمدن و هویت یک ملت رو به مرور از بین می‌برند! 🔴❌پس از مولانا، ترکیه حالا به سراغ مصادره ابوعلی سینا رفته است! در اینکه مسئولان فرهنگی ما تعطیل تشریف دارند و‌ سلبریتی هایمان غرق در وطن فروشی و غرب زدگی هستند شکی نیست اما این حجم از توهم و وقاحت ترکیه‌ای‌ها حقیقتا طبیعی نیست این دیگر تهاجم فرهنگی نیست تجاوز فرهنگی است! 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌❌این سخنرانی استاد مهدوی ارفع مربوط است به سال ۹۸، اما هر بار که آن را استماع مینمایم برایم تازه گی دارد و انگار همین الان و برای همین زمان حال ایراد شده است،.. این ویدئو را مجددا و با دقت ملاحظه نمائیم و از عبرتهای تاریخ درس و پند بیاموزیم.... !! در کمین است تا از جهل جامعه نهایت سو استفاده را کند و ابزار آن رسانه و فضای مجازی است 🎋〰☘ @Alachiigh