🔴🔴 هشدارهای چند سال قبل علامه مصباح در زمینه مسائل فرهنگی و اخلاقی
🔰علامه مصباح یزدی(ره):
" شما مصاحبههای تازه مسلمانها را در برنامههای تلویزیون دیدهاید، مثلاً یک خانمی است آلمانی، امریکایی یا از کشورهای دیگر، مسیحی بوده یا مذهب دیگری داشته و حالا مسلمان شده است. آیا دیدهاید یکی از این خانمهای اروپایی یا آمریکایی تازهمسلمان چه در تلویزیون چه جاهای دیگر، یک موی سرش پیدا باشد؟ حالا که مسلمان شده سرش را درست میپوشاند. این علامت دینداریشان است. وقتی مسلمان میشود میداند معنیاش این است که باید حجاب داشته باشد، اما وقتی شما در خیابانهای جمهوری اسلامی حتی در مذهبیترین شهرها مثل قم و مشهد حرکت میکنید جور دیگری میبینید.
❌❌یادم هست که چند سال قبل با یک خانم اتریشی مصاحبه میکردند، میگفت من تعجب میکنم که خیابانهای اینجا با خیابانهای اروپا چندان فرقی ندارند. اینها چهطور مسلمانی هستند؟ این خانم اتریشی در پایتخت کشور اسلامی ایران تعجب میکند که این چهطور لباس پوشیدنی است. بعضیها اعمال دینیشان را هم خوب انجام میدهند؛ حج میروند، زیارت کربلا میروند، نذر و نیاز میکنند...، ولی #حجاب را درست رعایت نمیکنند. متاسفانه #اختلاط زن و مرد در بسیاری از خانوادههای مسلمان شایع شده است. روز به روز هم دارد شیوع بیشتری پیدا میکند. اینها آن نشانههایی نیست که امیرالمؤمنین برای شیعیان میفرمایند. از علامت مومن نیست که موی زنش پیدا باشد. با مردهای نامحرم مثل مردهای محرم صحبت کند. شوخی کند. رفتار دوستانه داشته باشد. "
✍️پ.ن:
این هشدارهای علامه مصباح یزدی برای سال ها پیش است که هنوز نه فضای مجازی ای به شکل امروزی در کشور وجود داشت و نه بی بند و باری مانند امروز بود. متأسفانه به این نوع هشدارها توجه نشد و ما به وضعیت امروز دچار شدیم. تا دیر نشده، باید به این مسیر اشتباه پایان دهیم وگرنه با این وضعیت، سقوط فرهنگی حتمی است.
#حجاب
@Alachiigh
⁉️چند بار از یک سوراخ باید گزیده شوید تا عبرت بگیرید؟
🔸در چند روز گذشته شاهد بودیم وزیر امور خارجه، برای ارائه گزارشی از سفر خود و رئیسجمهور به عربستان و شرکت در نشست اضطراری سران کشورهای «اسلامی»، اینستگرام را محرم دانستند و با وجود سوابق درخشان این پیامرسان در به آشوب کشیدن کشور و مسدود کردن چندین بارهی صفحات مسئولان جمهوری اسلامی، آن را بر سایر پیامرسانهای داخلی ترجیح دادند.
🔹سوال این است که چندبار قرار است از این جاسوسافزارِ جنگافروز، خباثت و دهنکجی ببینید تا به خباثت آن پی ببرید و آن را رها کنید و بیش از پیش به فکر ارتقا و حمایت از سکوهای داخلی باشید؟
چند بار از یک سوراخ گزیده میشوید؟
#نه_به_جنگ_افزارهای_آمریکایی
تک تیرانداز انقلاب👇
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کسایی که تو پردیس کیش دانشگاه شریف کشف حجاب کرده بودن، چطور وارد این دانشگاه شدن؟
در پی انتشار فیلم فشنشو فارغ التحصیلی دانشجویان پردیس کیش دانشگاه شریف که برخی دانشجویان بدون حجاب در آن حاضر بودند، علی سلک غفاری (رئیس پردیس کیش دانشگاه شریف) استعفا کرد.
😔آنقدر بی حیایی مثلا دانشجویان و بی غیرتی مسولان مشهوده که نتونستم خودمو راضی کنم به انتشار کلیپ😔
#لعنت_بر_باعثُ_بانی_بی_حجابی
دیگه وقتی دانشگاهها پولی میشه و پاتوق بچه مایهدارها بیشتر از این انتظار نمیره
#دانشگاه
#حجاب
@Alachiigh
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢🎥 #خاطره_بازی
قرائت قرآن توسط «علیرضا منصوریان» و توسل بازیکنان تیم ملی ایران برای شکست آمریکا در جامجهانی ۱۹۹۸
خداوکیلی چه صدایی داره 🙏👌👌
#منصوریان
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_هشتم به ساعت نگاه ک
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_نهم
+دادگاه ساری برا فاطمیه مراسم دارن .
_واقعا؟
+بله موردیه؟
_نه نه نه اصلا
+چیزی شده ؟
_نه فقط مامانم امشب هست بیمارستان
+میخای من نرم؟
_نه نه حتما برین
+پس اگه ترسیدی زنگ بزن به عمه جون بگو بیاد پیشت
با هول ولا گفتم
_نههههه من میخام درس بخونم عمه جون که میان حرف میزنیم باهم .
+باشه پس درا رو قفل کن و همه ی چراغا رو روشن بزار
_چشم باباجون
+کت و شلوار منم بیار دم در یکی و فرستادم بیاد بگیره ازت
_چشم
+مراقب خودت باش. کاری نداری؟
_نه باباجون
+پس خداحافظ
خداحافظی کردم و تلفن و قطع کردم .
کت و شلوار و از تو کمد در آوردم و گذاشتمش تو کاور
چادر گل گلی مامانم و گرفتم و رفتم پایین.
به محض پایین اومدن از پله ها آیفون زنگ خورد پریدم تو حیاط و چادرو سرم کردم .
سعی کردم یقه لباسم که خیلی باز بود رو بپوشونم
درو باز کردم و یه آقایی و دیدم .
سلام کردم و گفتم
_بابام فرستادتون؟
+سلام بله
کت شلوار و دادم دستشو محکم درو بستم .
نمیدونم چجوری راه حیاط تا اتاقمو طی کردم .
میدوییدم و تند تند خدا رو شکر میکردم .
همینکه در اتاقمو باز کردم صدای اذان مغرب و از مسجد کنار خونمون شنیدم .
در اتاق و بستم و تند رفتم سمت دسشویی.
وضو گرفتم و دوباره رفتم تو اتاق .
سجاده رو پهن کردمو با همون چادر مامانم خیلی زود نمازمو خوندم ...
____
قلبم تند میزد .
چراغ اتاقمو روشن کردمو نشستم رو صندلی جلوی میز آرایش.
کرم پودرمو برداشتمو شروع کردم به پوشوندن جوشای رو صورتم .
با اینکه زیاد اهل آرایش نبودم ولی نمیتونستم از جوشام بگذرم ...
به همونقدر اکتفا کردم.
موهامو باز کردمو شونه کشیدم بعدشم بافتمشون
از رو صندلی پاشدم و رفتم سمت کمد لباسام.
درشو باز کردمو بهشون خیره شدم .
دستمو بردم سمت مانتو مشکی بلندم و برش داشتم .
یه شلوار کتان مشکی لول هم برداشتم و پوشیدم ومشغول بستن دکمه های مانتوم شدم .
همینجور میبستم ولی تمومی نداشت .
بلندیش تا مچ پام بود برا همین نسبت به بقیه مانتوهام بیشتر دکمه داشت.
بعد تموم شدنشون رفتم سمت کمد روسریها و یه شال مشکی خیلی بلند برداشتم
رفتم جلو آینه و با دقت زیادی سرم کردم .
همه ی موهامو ریختم تو شال .
بعد اینکه لباسامو پوشیدم رفتم سمت کتابخونه ؛قرآن عزیزی که مادرجونم برام خریده بود و برداشتم و گذاشتمش تو کوله مشکیم و همه وسایلای توشو یه بار چک کردم .
کیف پول، قرآن ،آینه و...
عطر و یادم رفته بود.از رو میزم ورداشتم و ب مچ دستام زدم و بعد دستم و روی لباسام کشیدم.عطرم انداختم تو کوله ام
اوممم گوشیمم نبود رفتم دنبال گوشیم بگردم که یه دفعه متوجه صدای زنگش شدم .
رفتم سمت تخت و موبایلمو برداشتم .
به شماره ای که تو گوشیم سیو کرده بودم نگاه کردم نوشته بود مصطفیِ عزیزم ....پوفی کشیدم و با دستم زدم وسط پیشونیم .
_همینو کم داشتیم با بی میلی تلفن و جواب دادم _الو سلام +بح بح سلام عزیزِ دل سرکار خانوم فاطمه ی جآن . خوبیییی؟( تو اینه برا خودم چش غره رفتم )
_بله مرسی . شما خوبی؟ +مگه میشه صدای شما رو شنید و خوب نبود ؟
(از این حرفاش دیگه حالم بهم میخورد)
_نه نمیشه +حالت خوبه؟چرا اینطوری حرف میزنی؟
_دارم میرم جایی میترسم دیر شه
میشه بعدا حرف بزنیم؟
+کجا میری؟بیام دنبالت؟
(ایندفعه محکم تر زدم تو سرم)
_نه بهت زحمت نمیدم . خودم میرم .
+چه زحمتی اتفاقا نزدیکتم . الان میام .
تا اومدم حرف بزنم از صدای بوق متوجه شدم که تلفن و قطع کرده..دلم میخواست یه دست خوشگل خودمو بزنم .از اولم اشتباه کردم که بهش رو دادم.زیپ کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم .از اتاق اومدم بیرون و اروم درشو بستم .از جا کفشی کفش مشکی بندیمو در اوردمو نشستم رو پله و مشغول بستن بنداش شدم که صدای بوق ماشینشو شنیدم .کارم که تموم شد با ارامش مسیر حیاطو طی کردم. درو باز کردمو با دیدنش یه لبخند مصنوعی زدم و براش دست تکون دادم . در خونه رو قفل کردمو نشستم تو ماشینش ....تا نشستم خیلی گرم بهم سلام کرد
منم سعی کردم گرم جوابش و بدم
سلام کردم و لبخند زدم ک گفت :خوبی خانوم خانوما ؟ _خوبم توچطوری؟_الان که افتخار دیدن شمارو خداوند ب من حقیر داده عالی در جوابش خندیدم ماشین و روشن کرد و گفت : خب کجا تشریف میبردید ؟+هیئت تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم گفت :کجا!!!!!؟+هیئت دیگه هیئت نمیدونی چیه ؟_چرا میدونم چیه ولی آخه تو ک هیئت نمیرفتی!+خو حالا اشکالی داره برم ؟شهادته یهو دلم خواست ایندفعه جا مسجد برم هیات_نه جانم اشکالی نداره. کدوم هیات میری آدرسش و بگوگوشیم و از کیفم برداشتم و آدرس و خوندم براش با دقت گوش داد و گفت:خب ۲۰ دیقه ای راهه
اینو که گفت حدس زدم شاید اونقدر وقت نداشته
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 ناشتا گوجه و موز نخورید...
🍅گوجه: اسید آن با اسید معده واکنش داده و باعث سنگ در معده شده
🍌 موز: منیزیم بدن بطورناگهانی افزایش پیدا میکند و تعادل منیزیم و پتایسیم بدن بهم میریزد
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهید محمدرضا خانلری🌹
#خاطره
💢 اعزام به جبهه بود...
دیدن یکی ، با یک لباس تر و تمیز و چمدان بدست اومد و گفت : من میخوام برم جبهه !!!
مسئول اعزام خنده ش گرفت
گفت با این کیف و سر وضع میخای بری جبهه چیکار !!! اونجا جنگه ...گرد و خاکی میشیا....
کیفش و گذاشت رو میز و باز کرد و گفت :
اینا وسایل کار منه...
✂️ قیچی و شونه و کلی از وسایل مربوط به آرایشگری....شاید جنگیدن بلد نباشم ولی موی سر رزمنده ها رو که میتونم اصلاح کنم...
.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
🇮🇷🇵🇸
#عکس را بازکنید👆
تصویری از رنج و امید ...
✅ #پیروزی_نهایی و نه چندان دیر با ملت فلسطین خواهد بود...
⭕ ملت فلسطین رو نشناختید
🔸سخنرانی مقاممعظم رهبری پیرامون #طوفان_الأقصی و جهاد مردم فلسطین علیه رژیم صهیونیستی
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
#طوفان_الأقصی
#فلسطین
@Alachiigh