🔺زهرا شیدایی، بانوی تکواندوکار کشورمان با پوشش اسلامی مدال طلای مسابقات آزاد قهرمانی تکواندوی بانوان جهان ۲۰۲۱ را کسب کرد...🇮🇷🍃
💯💯درود بر تو دختر ایران زمین و شرم بر وطن فروشان!
💬سید تاج الدین ایزدگشب
✅گفتنی است، اولین دوره مسابقات آزاد قهرمانی جهان تکواندو زنان ۲۰۲۱ با حضور ۱۷۰ تکواندوکار از ۳۱ کشور در شهر ریاض، کشور عربستان سعودی آغاز شد و امروز به پایان رسید و تیم ایران با یک طلای زهرا شیدایی و ۲ برنز کوثر اساسه و ملیکا میرحسینی به کار خود در این رقابتها پایان داد...
گفتمان
#ایران_قوی
#زهرا_شیدایی
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴این یکی هم زبان باز کرد
کجا بودی امپراطور ناکارآمدی
🔮گفتمان
#امپراطور_ناکارآمدی
کار نکنِ کی بودی تووو😏
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من 🌺 قسمت28 - نظرت چی بود دربارش؟ دوست داشتی؟ کتاب را دوباره نگاه میکند و سر تکان میدهد:
🌺دلارام من 🌺
قسمت 29
یه پیام به گوشیم میآید: گفتی ادواردو خودشو پیدا کرد، مگه گم شده بود؟
از روی سوال چندبار میخوانم، چه سوال سختی! توضیحش در پیامک سخت است، مخصوصا اگر بخواهی کمتر از اعتبارت کم شود و مجبور باشی همه حرفها را در یک پیام جا دهی؛ یعنی حدود 70 حرف!
جوابی که در ذهنم آمده را چند بار سبک و سنگین میکنم، بعد مینویسم: اولا سلام، دوما اون چیزایی که همه ادواردو رو باهاش میشناختن، اصل نبودن، مخلفات بودن؛ ادواردو بین این مخلفات، اصلشو پیدا کرد.
نگاه که میکنم از یک پیام بیشتر شده، کمی فاصلهها را حذف میکنم، درست نمیشود، بیخیال! در ادامه مینویسم: به سوره حشر رسیدی؟
و ارسال میکنم، به ثانیه نرسیده جواب میآید: منظورتو از مخلفات نمیفهمم! نه هنوز نرسیدم... این که رمان نیست تندتند بخونمش... تازه رسیدم به نساء. چطور؟
نه، دیگر نمیشود پیامکی حرف بزنیم، پیام میدهم: اینا از حیطه پیامک خارجه!
مینویسد: همین الان میشه بزنگم؟ اگه کار نداری!
- خواهش میکنم!
هنوز پیام نرسیده که زنگ میزند، سلام کرده و نکرده میگوید: منظورت از مخلفات چیه؟
حرف را در ذهنم ورز میدهم: ببینم، خود تو چیه؟ کجاست؟
- امممم.... خودم... نمیدونم... قلبم...
- نه اون که قلبِ توئه! اونی که قلب مالشه، اون کجاست؟
- چه میدونم... بدنم!
- نه نشد! اون که بدنِ توئه! خودت! خودِ خودت!
- فکرم!
- اونم فکر توئه نه خودت! تو کی هستی؟
کمی خسته شده که صدایش را بالاتر میبرد: من خودمم! من منم! من حرف میزنم، فکر میکنم، راه میرم! من منم!
به جایی که میخواستم رسیدم؛ از اینجا به بعد را باید بیشتر دقت کنم: آفرین. پس تو نه لباسی، نه غذایی، نه پولی، نه بدنی... تو خودتی! ادواردو همین خودش رو پیدا کرد... کسی که خودشو پیدا کنه خداشو هم پیدا میکنه! سوره حشر فرموده هرکی خودشو فراموش کنه خدا رو هم یادش میره! ادواردو خودشو فراموش نکرد، فهمید حقیقت غیر از اون ثروت افسانهای و عشق و حاله! همین!
صدای نفسهایش را میشنوم؛ شاید کمی سنگین بوده برایش، بعد از تاخیری چند ثانیهای میگوید: پس چطور بفهمم کیام؟
- ببین خدا چطور معرفیت کرده؟ مطمئن باش همونی. خدا هم گفته انسان چیه، هم دستورالعملشو داده.
بازهم جواب نمیدهد. میگویم: میدونی... گاهی انقدر این مخلفات روی خود ما رو میپوشونه که باید یکی بیاد کنارشون بزنه تا خودمون پیدا شیم؛ قرآن کارش همینه!
- دقیقتر بگو!
- وقتی قرآن میگه: زندگی دنیا بازیچهست، بعد یه جای دیگه میگه ما آدمو برای بازیچه نیافریدیم، این یعنی چی؟ یعنی دلیل اینکه خودمونو گم میکنیم اینه که مشغول بازی میشیم!
- منظورت اینه که دنیا بازیه؟
- زینتای دنیا بازیه؛ ولی دنیا جای امتحانه؛ اینکه ببینن تو سرت به بازی گرم میشه یا حواست به حساب و کتابت هست؟
- آخه کجاش بازیه؟ اینکه آدم یه زندگی مرفه داشته باشه، مسافرتای باحال بره، خوشگل باشه، مشهور باشه... اینا به نظر من جدیاند! ولی اینکه آدم دلشو به اعتقاداتش خوش کنه یکم بچهگانهست، این عقاید برای کسی نون و آب نمیشه! شاید یکم آدمو آروم کنه ولی زندگی نمیشه!
حرفم را کمی مزمزه میکنم و جواب میدهم: بازی یعنی چی؟ ویژگی بازی چیه؟
- امممم... مثلا جدی نیست... تموم میشه و وقتی تموم شد تاثیری برای آدم نداره.
- آفرین... حالا فرض کن یه بازیگر یا خواننده معروف و خوش قیافهای... خونه و زندگی لوکسم داری... همه چیزایی که گفتی... تهش چی میشه؟
- خب خوش میگذرونم دیگه!
- بعدش؟
- بعدی نداره! عشق و حاله! لابد میخوای نتیجه بگیری که بعدش میمیرن و تموم؟
- مال و اموالشون که خیلی جدی بود، نمیتونن با خودشون ببرن! میمونه دست وارثشون؛ تیپ و قیافهشونم به دو روز نکشیده میپوسه، بو میگیره و حال همه ازشون بهم میخوره! شهرتشونم که اون دنیا به کار نمیاد! دیدی... مثل بازی! تموم شد و به هیچ دردی نخورد!
آه میکشد. بعد از چند ثانیه میگوید: یعنی میگی اینا مخلفاتن؟
- اوهوم. اما عقاید و اعمال آدم، چیزایین که به روح گره میخورن، و تنها چیزایی که میمونن برات؛ حالا به نظرت کدومش بازیه؟
میخواهم بحث را جمع کنم؛ تا همینجا هم کافیست، او هم خسته شده، یادم باشد بعدا برایش از مولایش بگویم...
ادامه دارد...
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
✅فواید ڪاهو
1_بعلت داشتن آهن خونساز وتمیزکننده خون است.
2_خواب آور وآرام بخش است.
3_براےضعف اعصاب مفیداست.
4_ملین و ادرارآور است.
5_اثرضد تشنج دارد.
6_دردمعده را تسکین مےدهد.🍂
📝نسخه_های_شفابخش
📚حکیم خیراندیش (طب سنتی )
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
👌🙏👇
💐روزتان را با تکه شکسته های دیروز آغاز نکنید.
هر روزی که بیدار می شویم ،
اولین روز از باقی عمرمان است💐
👌🙏👇
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
#کلام_نور
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۲۶۸ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹سردار شهید علی هاشمی🌹
✍نوجوان که بود کلاس زبان میرفت.
هم از بقیه بچه ها قویتر بود هم شاگرد اول مدرسه..
دم در خونه تابلویی زده بود و روی آن نوشته بود: کلاس تقویتی درس زبان،در مسجد امام علی علیه السلام، ساعت ۲ تا ۴،
هزینه هر ساعت ....👆👆
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛اعتراض به حکومت حق هر مسلمانی است،
این شیوه پیشوایمان علی (ع) است.
اما هر گاه شرارت کرد چه..؟ 👆
#اعتراض #مختارنامه #فیلم #اصفهان
roshangarii
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ | تحریف سخنان رئیس جمهور به سبک اینترنشنال‼️
❌اینترنشنال: رئیس جمهور برای صادرات آب به کشورهای عضو اکو اعلام آمادگی کرده است.!
✅ رئیسی: علاقمند هستیم پروژه های انتقال آب برای کشورهای متقاضی از جمله ایران در دستور کار اکو قرار بگیرد.
#روشنگری
#ثامن
#جهاد_تبیین
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔥معمای ترور شهید فخری زاده
🔻ماهها پیش از شیوع کرونا، شهید #فخریزاده و همکاران ایشان در مجموعه «سپند» روی «پدافند زیستی» به شدت مشغول تحقیقات بودند.
🔻به همین دلیل، چند روز پس از شناسایی کرونا در ایران، کیت تشخیص کرونا تولید شد و از اسفند ۹۸، تحقیقات روی ساخت واکسن کرونا با مدیریت ایشان آغاز گردید.
🔻جالب اینکه این واکسن کرونای تولید شده بقدری اطمینان بخش بود که تعداد زیادی محققان سپند، در «تابستان ۹۹»، این واکسن را به خود تزریق کردند!
🔻اما مدتی پس از اینکه این واکسن به مرحله تست انسانی رسید، شهید فخری زاده در پیچیده ترین عملیات تروریستی تاریخ کشور، به شهادت رسید...
🔸پ.ن۱: این سوال باقی است چرا واکسنی که در تابستان ۹۹ وارد تست انسانی شد، در پاییز ۱۴۰۰ در سبد واکسن قرار گرفت؟
🔸پ.ن۲: چرا اسرائیل از واکسن ایرانی وحشت داشت؟
✍حمیدرضا ابراهیمی
✅ گامی نو
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️🎖🎖🎖🎖⭐️
🌺اعلام برندگان قرعه کشی 🌺
《مسابقه فرهنگی 》
🍁-خانم فاطمه قیطاسیان
🍁-خانم طیبه جوانبخت
🍁-خانم فاطمه نعمتی
مبارکتون باشه 💫🎉🎊🎉🎊💫
برای دریافت هدیه ( ناقابل 😊) در اسرع وقت برای منتخبین عزیز پیام ارسال خواهد شد .
⭐️🎖🎖🎖🎖⭐️
نکته خیییلی قابل توجه 😉
👇👇👇
《《یکی از شروط قبول پاسخنامه در مسابقات بعدی نوشتن جوابها بطور کامل میباشد 》》
💐همچنان همراه ما باشید
💐تا مسابقات بعدی ..ان شاءالله🙏
👈 پیشنهاد یا انتقاد خود را با آیدی زیر در میان بگذارید 👇👇
@nilofarane56
#آلاچیق را به دوستانتان معرفی کنید
🍁〰🍂
@Alachiigh
PTT-20211129-WA0014.opus
1.48M
💢 #شبهه:
پدران ما حکومت پهلوی را نمی خواستند، حق داشتند آنرا کنار گذاشتند،
حالا ما جوان ها این حکومت را نمی خواهیم، چرا باید جمهوری اسلامی بماند؟!
🎙دکتر سید جلال حسینی پاسخ میدهند
#بشنوید 🎧
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من 🌺 قسمت 29 یه پیام به گوشیم میآید: گفتی ادواردو خودشو پیدا کرد، مگه گم شده بود؟ از روی س
🌺دلارام من 🌺
قسمت30
به سحرخیزی عادت دارم؛ اما امروز زودتر از روزهای دیگر بیدار شدم، بیست دقیقه ای به اذان مانده، شب قبل خیلی زود نخوابیدم؛ اما الان هم از خواب پریدهام و خوابم نمیبرد. چند بار پهلو به پهلو میشوم؛ بیفایده است. در تخت مینشینم و تسبیح را برمیدارم که ذکر بگویم، صدای برخورد قطرات باران به شیشه و سقف، باعث میشود بلند شوم و بروم لب پنجره، چه باران تندی! هر از گاهی صدای باد هم همراهش میشود، همانطور که پشت پنجره ایستادهام، ذکر میگویم.
گوش تیز میکنم؛ بعید است حامد خواب باشد، صدای آرام زمزمه مناجاتش را به سختی میشنوم؛ میدانم دوست ندارد کسی خلوتش را بهم بزند، برای همین از رفتن به اتاقش منصرف میشوم.
عادت ندارم بعد از نماز صبح بخوابم، کم کم آماده میشوم که بروم؛ مثل همیشه، بیسروصدا میروم به آشپزخانه تا صبحانه بخورم، حامد همیشه زودتر از من میرفت اما این بار، او همزمان با من میآید که صبحانه بخورد. با تعجب میگویم: تو هنوز نرفتی؟
طعنه میزند: علیک سلام... صبح شما هم بخیر... منم خوبم...
- خب حالا عمه بیدار میشه! سلام! هنوز نرفتی؟
- به نظرت رفتم؟؟
با خنده میگویم: مسخره!
- مسخره داداشته!
نان گرم میکند و آب را جوش میآورد، من هم چند گردو میشکنم چون میدانم نان و پنیر و گردو دوست دارد؛ مینشیند پشت میز که لقمه بگیرد؛ عمه که تازه بیدار شده، خمیازه کشان وارد میشود و همانطور که سلام میکنیم، چای را میگذارد دم بکشد؛ من هم پنیر را روی تکه نانی بزرگ میگذارم و پهن میکنم، نان را میپیچم و همانطور که لقمه را گاز میزنم، بلند میشوم که بروم اما حامد میگوید: وایسا یه لحظه!
در دهانه در متوقف میشوم. میگوید: عجله که نداری؟
نگاهی به ساعت مچی میاندازم: نه خیلی.
از عمه میپرسد: شما چی؟
عمه هم عجله ندارد. حامد لبخند میزند: چه خوب! پس امروز که من زودتر بیدار شدم میرسونمتون.
از قیافهاش پیداست حرفی دارد یا میخواهد دسته گل به آب بدهد
عمه مینشیند جلو و من عقب، راه میافتد. تمام راه درباره در و دیوار حرف میزند! شاید میترسد برود دور و بر موضوع اصلیاش! عمه زودتر از من خسته میشود: چی میخوای بگی؟
تا برسیم به مدرسه عمه، بازهم من من میکند، جلوی در مدرسه میایستد. عمه غر میزند: میگی یا برم؟
حامد دستانش را به علامت تسلیم بالا میآورد: چشم... چشم... به شرطی که قول بدین کتکم نزنین!
عمه فقط نگاه میکند؛ از آن نگاههای مادرانهای که باعث میشود همه چیز را لو بدهی. میگویم: حامد بگو دیگه، دوباره چه غلطی کردی؟
لبخند میزند: من که بچه گلیام، هیچ غلطی نمیکنم، ولی داعش غلطای اضافه کرده، باید بریم ادبش کنیم.
عمه اخم میکند. حامد جرأت پیدا کرده و محکمتر ادامه میدهد: یه ماموریت کوچولوئه توی سوریه! خودمو کشتم تا اینو بگم! امروز ساعت 9 پرواز دارم. خواستم خداحافظی کنم، بگم خوبی بدی دیدین حلال کنین...
نگاه تند عمه، ساکتش میکند. صدای ضربان قلبم را میشنوم، بازهم همان نگرانی و دلواپسی سرتا پایم را فرا میگیرد؛ تمام احتمالهایی که وجود دارد از ذهنم میگذرد و زبانم بند میآید؛ نه، نباید این آرامش تازه وارد انقدر زود برهم بخورد.
به خودم که میآیم، حامد و عمه پیاده شدهاند و مشغول روبوسی و خداحافظیاند.،حامد خم میشود و چند بار به شیشه میزند: آبجی خانوم شما تشریف نمیارید خدافظی؟
این ماموریتهای حامد شاید برای عمه کمی عادی شده باشد اما برای من هنوز نه؛ میدانم تا حلالش نکنم، نمیرود، برای همین شاید بد نباشد کمی اذیتش کنم؛ با حالت قهر، رویم را برمیگردانم، میدانم الان مستاصل و درمانده، به هر روشی برای منت کشی متوسل میشود؛ نگاهش نمیکنم، صدایش هم نمیآید. در عقب باز میشود، حدس میزدم، مینشیند کنارم و منت میکشد: آبجی خانوم... نمیخوای حلال کنی؟
ادامه دارد...
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
در روز نیروی دریایی ارتش، یادی هم کنیم از کودک بندرعباسی که این کودک را در یک تکه کائچو میگذارند تا کنار دریا بازی کند اما بخاطر بی توجهی خانواده، آب کودک را با خود میبرد و بچه های نیروی دریایی ارتش اون رو لب مرز دریایی امارات پیدا میکنن و بر میگردونن😂
روز نیروی دریایی مبارک 😁
🍁〰🍂
@Alachiigh
✨💫
بهترین روزها، بهترین خاطرات و شیرین ترین احساسات آن هایی هستند که هنوز فرا نرسیده اند.
به خاطر شکست های گذشته ،،
لذت چشیدن طعمِ آینده را از دست نمی دهم
✨💫
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰❄️
@Alachiigh
#کلام_نور
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۲۶۹ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید ایوب رحیم پور🌹
〰شهید دهه 60 که در سوریه به آرزوش رسید
✍چندماه قبل از شهادتش، برا سفر کاری رفته بود ترکیه.نماز هاش رو تو هتل نمی خوند. میگفت معلوم نیست اینجا چه کارهایی کردن. شاید نجس باشه. هتل دار بهش گفته بود اولین ایرانی هستی که میبینم برا نماز صبح هم میری مسجد. همه اون ساعت، مست از دیسکو ها بیرون میومدن.
یه مسجد پیدا کرده بود. نماز هاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنن بود. با چند نفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود.با یه نفر از کشور هلند دوست شده بود و دعوتش کرده بود به سمت شیعه. بهش گفته بود برو سرچ کن نهج البلاغه رو پیدا کن بخون ببین علی چی گفته. بهش دعای کمیل رو نشون داده بود..
👈 انسان وقتی آماده پرواز باشه فرق نمیکنه چند ماه آخر رو کجای این کره خاکی باشه...ایوب آماده بود...باند پرواز مهم نیست...ترکیه یا سوریه......
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حفاظت اطلاعات فقط امام خمینی
بقیه اداشو در میارن 😂
روحت شاد امام🙏
✅رادار انقلاب
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعترافات یک زن آشوبگر در اتفاقات اخیر اصفهان
TasnimNews
🎦ببینید
🍁〰🍂
@Alachiigh