eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۷۱ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید احمد وکیلی🌹 شهیدی که گوشت بدنش را خوردند😭 ✍دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند. با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند. بعد از آن پوست‌های نو که جانشین سوخته‌ شد همان پوست‌های تازه را کنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند. او مرتب قرآن را زمزمه می‌کرد. ‌  سرانجام او را داخل دیگ آب جوش انداخته و همان جا به دیدار معشوق شتافت. کوموله ها جسدش را مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولی‌هایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند!😭😭 ‌ 👈حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید، در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.  بعد از مجروحیت و اسارت، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که خواندید 😔  ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃آیت الله خامنه ای: 🌹🍃شما بانوان نخبه، دختران نخبه، جوانان نخبه، یکی از مهمترین مسئولیت هاتان امروز این است که نقش زن را از دیدگاه اسلام ترسیم کنید، برجسته کنید، روشن کنید؛ تربیت انسانی زن بزرگترین خدمت به جوامع انسانی و اسلامی است؛ این حرکت باید راه بیفتد. البته راه افتاده است، باید تشدید بشود، باید فراگیر بشود، باید پیش برود و شما در این حرکت، بدون تردید پیروز خواهید شد. 🔮گفتمان 🍁〰🍂 @Alachiigh
📑متن مقاله علی باقری در فایننشال تایمز را بخوانید. مفهومش این است دوران کسانی که فرق Lift و Terminate را نمیدانستند وبعد مذاکره برای آن پیرزن امریکایی پیام تبریک میفرستادند تمام شده امروز موضع اصولی ایران این است؛ یا تحریمها را لغو میکنید یا توافق بی توافق! 💬 امیرحسین ثابتی 🔮گفتمان 🍁〰🍂 @Alachiigh
حکومت وهابی / انگلیسی دیلمون (بحرین) در اقدامی حساب شده نشست ضداسلامی صدمین سالمرگ عباس افندی رهبر فرقه ضاله بهائیت را در این سرزمین شیعی برگزار کرده است. اگر پایمردی امام، شهدا و رهبر انقلاب نبود، برخی جریانات سیاسی این مراسم را در ایران، شیعه خانه امام زمان (عج)، برگزار میکردند. ✍️رضا قریبی بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
مداحی_آنلاین_دلم_به_یاد_حرم_کریمی.mp3
4.64M
🙏صلی الله علیک یااباعبدالله🤚♥️ 🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃دلم به یاد حرم تا کربلا راهیه 🎤 محمود کریمی 🙏التماس دعا از همراهان عزیز 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ورود بزرگترین کلاهبردار کشور از مسکو به تهران 🔻بزرگترین کلاهبردار کشور که سال ۹۹ متواری شده بود، در مسکو دستگیر و به فرودگاه امام خمینی (ره) منتقل شد. 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 《خواندݩ‌هࢪقسمٺ‌تنهاباذڪر‌¹صلواٺ‌ بھ‌نیٺ‌تعجیڵ‌دࢪ‌فرج‌آقامجازمۍباشد》 قسمت 32 خودش آخرین
🌺دلارام من🌺 《خواندݩ‌هࢪقسمٺ‌تنهاباذڪر‌¹صلواٺ‌ بھ‌نیٺ‌تعجیڵ‌دࢪ‌فرج‌آقامجازمۍباشد》 قسمت 33 تازه از بیمارستان مرخص شده و پای چپش تا زانو داخل گچ است، اما حاضر نیست یک گوشه بنشیند. بچه‌های نرگس و نجمه ریخته‌اند دورش و دارند از خجالتش در می‌آیند. گچ پایش را که پر از نقاشی کردند هیچ، الان از سر و کولش بالا می‌روند و صدای آه و ناله و خنده‌اش خانه را برداشته؛ همیشه دنبال بچه‌ها می‌گذاشت و انقدر باهم بازی می‌کردند که بچه‌ها از خستگی می‌افتادند، اما حالا نمی‌تواند دنبالشان بدود. نیما هنوز غریبی می‌کند؛ جو خانواده ما زمین تا آسمان با خانواده مادر فرق دارد، گوشه‌ای نشسته و با چشمانی پر اشک، حامد را نگاه می‌کند؛ وقتی گفتم حامد مجروح شده و برگشته، با مادر خودش را رساند برای عیادت. نمی‌دانستم انقدر به هم نزدیکند؛ منتظر است بچه‎ها دور حامد را خلوت کنند تا برود دیدنش. عمه بچه‌ها را صدا میزند که بستنی بخورند؛ من هم باشم بستنی را به عمو حامد پا شکسته ترجیح می‌دهم! دور حامد که خلوت می‌شود، نیما جلو می‌رود. حامد با شور و حال همیشگیش می‌گوید: به! داداش نیما! احوال شما؟ نیما کنار حامد می‌نشیند: سلام. میزند پشت نیما: خوبی؟ یکتاخانوم بهترن؟ - ممنون، بهتره! شما... یعنی تو... چی شدین؟ - هیچی بابا یه تیر سرگردون بود، جایی بهتر از پای من پیدا نکرد؛ اینام شلوغش کردن گفتن برو خونه! امدادگرم امدادگرای قدیم... یه قطره خون می‌بینن آدمو می‌فرستن بیمارستان فوق پیشرفته! انرژی حامد تمامی ندارد، خوش به حالش! می‌پرسد: بالاخره چه تصمیمی گرفتی؟ - می‌خوام کنکور بدم، یکتا هم از بیمارستان مرخص شده، حالش خیلی بهتره، اونم درسشو ادامه بده تا بعد. - هنوزم دوستش داری؟ نیما سر تکان می‌دهد: خیلی فکر کردم؛ آره! حامد لبخند میزند: به خوبی و خوشی، فقط یادت باشه هنوز برای ازدواج خیلی زوده، حداقل بذار بیست و دو سالت بشه! نیما بازهم سرش را تکان می‌دهد؛ ناگاه مادر می‌آید توی اتاق، این اولین بار است که حامد را بعد از مجروحیت می‌بیند، حامد می‌خواهد بلند شود اما نمی‌تواند. مادر تحکم آمیز می‌گوید: بشین! می‌نشیند روبروی حامد؛ حامد سر به زیر دارد، مادر در اقدامی بی‌سابقه! جلو می‌رود و پیشانی حامد را می‌بوسد؛ مادر است دیگر! حتی اگر سال‌ها از پسرش دور شده باشد. صدایش بغض دارد: - عین باباتی، معلومه دست‌پخت عباسی؛ ولی خواهشا مثل عباس، خانوادتو قربانی عقیده شخصیت نکن! و دوباره حامد را می‌بوسد؛ حسودی‌ام می‌شود، به ذهنم فشار می‌آورم تا آخرین باری را که مادر مرا بوسید به یاد بیاورم؛ هرچه می‌گردم، چیزی دستگیرم نمی‌شود؛ حامد می‌خواهد دست مادر را ببوسد که مادر عقب می‌کشد. حامد از حرف مادر گرفته شده؛ مادر نمی‌داند چیزی که حامد بخاطرش می‌جنگد، عقیده شخصی نیست، حقیقت است؛ حقیقتی که با خون پدر و امثال او امضا شده و حامد بهتر از همه می‌داند در دنیا چیزی به شیرینی حقیقت وجود ندارد. یک ساعتی می‌نشینند و می‌روند؛ بعد از رفتنشان، حامد صدایم میزند. حالش خوش نیست، صدایش می‌لرزد: مامان چادر سرش نمی‌کنه؟ می‌فهمم دلیل ناراحتی‌اش را؛ بی‌آنکه نگاهش کنم، با صدایی آرام می‌گویم: نه! خودم هم می‌دانم با این «نه» من، چقدر به غرورش برخورده. آه می‌کشد: کاش مامانم چادر سرش می‌کرد. اینجاست که می‌فهمم گاهی انرژی حامد هم تمام می‌شود. نیما تصمیمش را گرفته؛ یکتا را دوست دارد؛ بدون مو، با صورتی تکیده و بی‌رنگ؛ یکتا اما دنبال چیز دیگری می‌گردد، دنبال خودش؛ دنبال هدفش؛ این را وقتی فهمیدم که مادرش با عصبانیت به من زنگ زد و گفت زندگی دخترش را بهم ریخته‌ام با کتاب‌های مسخره‌ام، گفت دخترش در دوران جوانی و تفریحش، نماز می‌خواند و صمیمیت قبل را با پسرخاله‌هایش ندارد؛ گفت دیگر نه لباس، نه تفریح و نه چیز دیگری یکتا را شاد نمی‌کند، خیلی صریح و قشنگ هم گفت پایم را از زندگی دخترش بیرون بکشم و بیشتر از این افسرده‌اش نکنم! یکتا گاهی یواشکی و دور از چشم مادرش زنگ میزند؛ هربار هم می‌گویم که رضایت پدر و مادرت مهم است اما او سریع جواب می‌دهد که خودت گفتی اگر دستورشان خلاف امر خدا بود نباید اطاعت کنم! و من صدباره یادآوری می‌کنم با رعایت احترام! عمه از پایین صدایم میزند: حوراء؟ یکی اومده دم در با تو کار داره! میگه دوستته! کدام یکی از دوستان من اجازه دارند ساعت ده شب بیرون باشند و بیایند خانه ما؟! از شدت کنجکاوی درحال انفجارم! می‌روم پایین، دم در؛ سوز سرما دستانم را دور بدنم می‌پیچد؛ در را باز می‌کنم، پشت به در ایستاده و یک چمدان کنارش، کامم با دیدن چمدان تلخ می‌شود؛ یاد آن شب می‌افتم که... ادامه دارد... 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ ببینید | مردم 😓 💢 پشت پرده‌های فتنه در اصفهان ⚠️⚠️ 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔔🔔 «مطالبه‌ی قانون‌مند» با «آشوب و کشته‌سازی» فرق دارد‼️🤔 💥 ✌️🏻 🍁〰🍂 @Alachiigh
☝️ از تاریخ عبرت بگیریم 🔴🔴 بدون ،،، خطرناک‌تر از بی‌نمازی است🔥❌ 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۷۲ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید رسول خلیلی🌹 وصیت شهید: ✍خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است. اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین مباشید. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا