♦بررسی ریشه تاریخی ورود اشعاری با مضامین "سگ تو هستم" در اشعار دینی
🔸در آثار شعری شیعیان تا پایان قرن سوم هجری (یعنی دوران شکلگیری ادبیات شیعه در بستر خلافت اموی و عباسی)، تعبیراتی نظیر "من سگ تو هستم" یا مشابه آن که شاعر خود را به حیوانی در برابر اهل بیت تشبیه کند، اصلاً دیده نمیشود.
زبان شعر دینی در آن زمان رسمیتر و قرآنیتر بود:
شاعران بزرگ شیعی مانند کمیت بن زید اسدی، دعبل خزاعی، و سید اسماعیل حِمْیَری، در مدایح اهل بیت از تعابیر فخیم قرآنی و تاریخی استفاده میکردند، نه زبانهای خضوع شدید و صوفیانه.
🔸نفوذ تصوف (قرون 5 تا 7 هجری):
در تصوف (خصوصاً قرنهای ۵ تا ۸ هجری)، یکی از ارکان سلوک، فنا فیالشیخ و فنا فیالله است. سالک باید نفس خویش را بشکند، و خود را در برابر معشوق یا پیر طریقت «هیچ» ببیند. برای بیان این «هیچ بودن»، تعبیراتی مانند «سگ»، «غبار»، «ذره» یا «هیچ» به کار میرفت.
«من خاک پای توام»
«سگ درِ خانقاه توام»
«جانم فدای تو باد»
از اینجا بود که تعبیر "سگ بودن" به عنوان نشانهی فنای عبد در محبوب وارد ادبیات شد.
🔹 مثال : عطار در منطقالطیر(قرن6):
«من آن سگم که در این کوی خوش نشیند خوار» /
«کلب این درگه شوم، گر بر کنندم صد هزار
همچنان سر بر در آن دارم، نمیآیم ز کار»/
«سگ کویی شدنم، عین سعادت باشد
گرچه از خلق جهان، خوارترینم دارند»
سنایی غزنوی (قرن ۶ هـ)
در حدیقة الحقیقة:
«همچو سگ بر درت افتادهام از بیخویشی
تو کرم کن که منم، بندهٔ شرمندهٔ تو»
مولوی (قرن ۷ هـ)
در مثنوی معنوی:
«سگ شوم بر در آن خانه که در وی
مهر او باشد چو مه در چشم قُرَوی»/
«سگ آن خانهام، ای جان و جهانی
که در او مهر تو باشد نهانی»
ابن عربی (م. 638هـ)
در یکی از دعاهای خود در پایان فصلها میگوید:
"فإني الكلبُ الساكنُ ببابك، لا أبتغي إلا وجهك، فإن طردتني فلا مأوى لي"
من سگِ ساکن در آستانهی تو هستم؛ جز روی تو چیزی نمیطلبم. اگر مرا برانی، هیچ پناهگاهی ندارم.
❓آیا بر روی قبر خواجه طوسی نوشته شده بوده است "وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ" (ترجمه: «و سگشان (اصحاب کهف) دستهایش را در دهانه غار گشوده بود»)
❌خیر چنین نقل تاریخی در کتب تاریخی از ایشان وجود ندارد و چنین تعبیری به صورت شفاهی و حکایت های عامیانه به دوران صفویه و قاجار بر می گردد.
♦️🔸@alamesorkh🔸♦️
♦بررسی ریشه تاریخی ورود اشعاری با مضامین "سگ تو هستم" در اشعار دینی
✅قسمت دوم
‼️افکار صوفیانه در جوامع اسلامی و ایران به خیلی قبل تر از قرن پنجم و ششم هجری بر میگردد پس چرا این دوره این تعابیر تشبیه خود به سگ و حیوان رواج یافت؟
1. 🌱 تحول زبان صوفیانه از زهد به سمبولیسم عمیقتر
تصوف قرن دوم و سوم هجری بیشتر بر پایه زهد، خوف، تقوا، و ترک دنیا استوار بود (مثلاً در آثار حارث محاسبی، سری سقطی، معروف کرخی).
در این دوره، زبان عرفان هنوز ساده، صریح و اخلاقمحور بود. نمادهای حیوانی کمتر به کار میرفت.
اما از قرن پنجم به بعد (با ظهور شخصیتهایی چون حلاج، بایزید، سپس غزالی، عینالقضات، و ابنعربی)، زبان صوفیانه وارد فاز سمبولیسم، رمزپردازی، و ایهام شد.
❗ در این زبان رمزی، صوفی برای بیان «هیچبودگی خود» و «تسلیم مطلق»، از تشبیهات زبانی تند و شدیدتر استفاده کرد، مثل:
من سگ درگاه یارم / من خر بار محبتام...
۲. نفوذ ادبیات و زبان فارسی در بیان عرفان
ادبیات عرفانی فارسی از قرن پنجم به بعد شکوفا شد: سنایی، عطار، سپس مولوی و دیگران.
زبان فارسی نسبت به عربی، از نظر عاطفی و تمثیلی انعطافپذیرتر است و مجازهای حیوانی بیشتری دارد.
لذا مفاهیمی چون «سگبودن» در برابر مراد، یا «خر بارکش شدن» در راه عشق، در شعر فارسی عمق و تصویرگری بیشتری یافت.
3. رشد باطنیگرایی و مفاهیم فلسفی عرفان مانند وحدت وجود
از قرن ۵ به بعد، باطنیگری، نظریه «فنا»، «بقاء»، و سپس نظریه «وحدت وجود» در اندیشه عرفانی قوت گرفت.
در این فضا، عارف برای نشاندادن فاصله کامل خود با وجود مطلق (حق)، و نفی انانیت، خود را به بیچیزترین و پستترین موجودات تشبیه میکرد.
۴. رشد نظامهای خانقاهی و ادب تربیت مراد–مرید
از قرن ۵ هجری به بعد، با تأسیس گستردهٔ خانقاهها، روابط سلسلهمراتبی مراد و مرید تثبیت شد.
ادب مرید در برابر پیر، گاه تا سر حد تشبیه خود به سگ یا خر میرسید. این بخشی از «ادب طریقت» شد، نه فقط احساسات شخصی.
۵.ظهور سبک ادبی تعلیمی – عاطفی در عرفان (تصوف شاعرانه)
تا قرن چهارم، عرفان بیشتر در قالب نثر خشک و فقهوار مانند آثار قشیری، محاسبی، تهذیبالاحکام بود.
از قرن پنجم به بعد، تصوف شاعرانه (سنایی، عطار، مولوی) زبان دل را جایگزین زبان عقل کرد.
در این زبان، استعارهها تندتر و دراماتیکتر شدند.
♦️🔸@alamesorkh🔸♦️
♦بررسی ریشه تاریخی ورود اشعاری با مضامین "سگ تو هستم" در اشعار دینی
✅قسمت سوم
‼️وضعیت تشبیه خود به حیوان در آثار شاعران برجسته ایرانی قبل از نفوذ افکار صوفی به ادبیات و شعر
🟡 ۱. فردوسی (م. حدود ۴۱۱ هـ): ادب حماسی، بینیاز از خودتحقیری
در شاهنامه:
هیچگاه سخن از آن نمیرود که شاعر یا قهرمان خود را "سگِ درگاه" یا "خر بارکش" یا مانند آن بداند.
زبان شاهنامه زبان حماسه، خرد، کرامت انسانی، و وقار ملی است.
❌ چنین تعابیر خودتحقیری در شاهنامه وجود ندارد.
✔️ اگر هم از حیوانات یاد میشود، معمولاً در زمینهی تمثیل قدرت یا پستی دشمن است (مثل شیر، گرگ، روباه).
🟡 ۲. رودکی (م. پیش از ۳۳۰ هـ) و منوچهری (قرن ۵ هـ): ادب درباری، فاقد زبان زهدگرایانه
شعر رودکی، عنصری، منوچهری و عنصری به زبانِ طبیعت، بادهگساری، دربار و زندگی زمینی میپردازند.
در این شعرها تشبیه خود به حیوان از سر خضوع یا فنا دیده نمیشود.
🟡 ۳. سعدی (م. حدود ۶۹۰ هـ):
سعدی اهل ادب و خضوع است، از تعابیر شدید چون "سگ بودن" پرهیز میکند.
اگر هم جایی از سگ یا حیوانی یاد میکند، اغلب برای نکتهای تربیتی یا اخلاقی است.
مثلًا میگوید:
«سگِ اصحاب را کِی کم شمُریم؟ / که در آن حضرت افتاد و مردم شد»
🟩 اما نمیگوید من سگم.
🟢 ۴. حافظ (م. حدود ۷۹۰ هـ): تعابیر رمزی، گاهی نزدیک به تشبیه
حافظ در مواردی از خضوع با دوست سخن میگوید، اما باز هم بیشتر از سر تصویرسازی عاشقانه است تا تواضع مطلق.
«اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را»
⬅️ اوج فداکاری و خضوع، اما نه با تشبیه به سگ یا خر.
♦️🔸@alamesorkh🔸♦️
♦بررسی ریشه تاریخی ورود اشعاری با مضامین "سگ تو هستم" در اشعار دینی
✅قسمت چهارم
⁉ آیا زبان سمبلی تشبیه خود به حیوان در ادبیات صوفیانه، در فرهنگ های صوفی بیگانه مانند عرفان های هندی، مسیحی ، کلبی، رواقی یونانی یا عرفان های ایرانی هم وجود داشته؟
💡بررسی این نکته از این حیث است که ممکن است این ادبیات پس از دوره اولیه صدر اسلام بواسطه ترجمه و راهیابی های فرهنگ بیگانه به اخلاق و عرفان اسلامی بوجود آمده باشد. چرا که همانطوری که بیان شد ادبیات قرآنی و روایی ما چنین اموری را در شان انسان به کار نبرده اند.
🔹 ۱. عرفان هندی (ودایی، بودایی، بکتی)
✔️ ریشههای احتمالی:
در آیین هندو، آموزههایی همچون پرامارته (تواضع مطلق در برابر حق/ایشوارا) و بهکتی (عشق خالص به معبود) رایج است.
در سنتهای بکتییوگا، شخص ممکن است خود را به شکل "سگ معبد"، "خر حامل کلمات خدا"، یا "خاک پای معشوق" بداند.
در ادبیات باکتی هندی مانند سرودههای میرا بای یا رامانندا، گاه انسان «سگ کوی کرشنا» یا «خر معبد رام» خوانده میشود.
📌 پیوند با تصوف اسلامی:
این ادبیات از طریق تصوف هندی (چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه) به متون فارسی و اردو راه یافت.
برخی نمادها به عرفای ایرانی از طریق روابط فرهنگی هند و ایران (مخصوصاً از قرن ۶ به بعد) منتقل شد.
🔹 ۲. عرفان و رهبانیت مسیحی (موناستیسیسم)
✔️ ریشههای احتمالی:
در متون صومعهای قرون وسطی، راهب خود را «خاک زیر پای مسیح»، «سگ وفادار کلیسا» یا «گوسفند قربانی» مینامد.
عبارات مشابه در آثار توماس آکمپیس یا متون «عشق الهی» در کلیسا دیده میشود.
📌 پیوند با اسلام:
از طریق سریانیمآبی و نسطوریگری در مناطق شام، عراق و ایران، بخشی از این روحیه به زهاد و صوفیان اولیه اسلامی منتقل شد.
برای نمونه، برخی محققان مانند ماسینیون ریشههای حلاج را با سنتهای مسیحی در خوزستان مرتبط میدانند.
🔹 ۳. فلسفه کلبی (Cynicism) و رواقی (Stoicism) یونانی
✔️ ریشههای احتمالی:
کلبیها (مثل دیوژن) آشکارا خود را «سگ» میخواندند (کلبی از واژه یونانی kynos بهمعنای سگ آمده است).
اینان با زندگی زاهدانه، فروتنی افراطی، بینیازی از جامعه و حتی رفتارهای نمایشی (مثل خوردن از زباله) مشهور بودند.
📌 پیوند با زهد اسلامی:
در قرون نخست، برخی زهاد کوفه، بصره و شام که به زهد و گریز از دنیا شهرت داشتند، متأثر از فلسفه رواقی و کلبی تلقی شدهاند.
زبان کلبیها درباره «بیارزش دانستن خود» یا «زیستن در پایینترین سطح ممکن» بهنوعی با بیان «سگبودن» قابل مقایسه است.
♦️🔸@alamesorkh🔸♦️
✨برای عظمت ملت ایران و مظلومیت غزه
🖋سعید اسماعیل دخت/ طلبه حوزه علمیه/ دانش آموخته علوم سیاسی
🔹روز دوازدهم، لحظه آتشبس کوه غم را بر دوشمان احساس میکردیم، غم ماندن کودکان غزة زیر چکمههای خشن لیبرالیسم-صهیونیسم، اینکه متجاوز هنوز نفس میکشد!
🔹مظلومیت غزه به اوج خودش رسیده؛ کشتار و گرسنگی، دل هر انسان آزادهای در عذاب است. میخواهد کاری کند؛
گوشه و کنار دلسوزانی را میبینم که با بغض و با تشر و فریاد، مطالبه میکنند "چرا جمهوری اسلامی کاری نمی کند"، دیگری می گوید" ما ملت آماده ای نبوده ایم؛ اگر آماده بودیم میبایست مانند یمنی ها شجاعانه تا هر چه باداباد می جنگیدیم"
🔹همه را میفهمیم که از هیجان مظلومیت های ریز و درشت چونان اسپند بر روی آتشاند؛ همه این دردها را می فهمیم؛
🔸اما برادران؛ در ایران کسی کم نگذاشته؛ ملت ایران نزد خداوند یک حجت تمام شده دارد؛ ملت ایران بر همه بشریت، و بر همه مسلمانان حجّت دارد، یک حجّت دوازده روزه؛ دوازده روزی که هر ساعت و دقیقه آن برای اتحاد مسلمانان با این سردار زمین کافی بود؛ اما دریغ از یک حرکت و یک شلیک تیر!
🔸ملت ایران حجّت دارد که هزار و صد شهید مظلوم؛ از عزیزترین سردارانش، تا مظلوم ترین کودکانش، از رهروان ابوالفضل العباسها تا رهروان علی اصغر ها را وسط معرکه جنگ فدا کرد؛ و هزاران جانباز و فدایی داد.
🔸ملّت ایران حجّت دارد که هر روز این نبرد با خشمی بیشتر و آکنده تر با اعتماد به فرماندهانش مطالبه دریدن متجاوز نمود و صدای خاری از این کشور بلند نشد.
🔸ملت ایران حجت دارد که دست از ذکر و دعا و توسل و توکل برنداشت و با هر شلیک و تیری هزاران دعا روانه کرد!
🔸ملّت ایران در عزّت و شجاعت از هیچ کس کم ندارد؛ ملّت ایران هیچ چیز کم نگذاشت؛ ملّت ایران با اینکه در مظلومیت غزة خون میگرید، از نابود نشدن رژیم صهیونیستی در خشم است، اما شرمنده هیچ کسی نیست؛ چون همه آنچه گفته شد حجّت ملت ایران بر همه بشریت و بر همه مسلمانان است.
‼خشم و انگشت شماتت خود را به سوی آنهایی بلند کنیم که دوازده روز فرصت داشتند به سپاه رسول الله بپیوندند، اما به اسلام و مردم مظلوم غزه خیانت کردند؛ یک تیر هم شلیک نکردند، یک خراش هم بر نداشتند! و همچون سلف خود سرگردان بین مطبخ و مستراح بودند.
✨ ملّت ایران چنان که خمینی کبیر گفت و خامنه ای عزیز چهل سال بعد بر آن مهر تایید زد؛ والاترین ملّت از عصر رسول الله تا کنون است. ملت ایران به عهد خود وفا کرد. اما نشد؛ ما غمی بزرگ و خشمی سترگ داریم؛ از مظلوم غزة و جنایات آمریکا و صهیونیسم؛ این بار باری نبود و نیست که تنها بتوان آنرا برداشت؛
پهلوان ایران، هر چه جنگید، هر چه زخم برداشت، یاریش نکردند؛ تشرها و نفرین های خود را روانه آنهایی کنید که نظاره گر، بلکه میزبان و حامی متجاوز بودند.
🌟مغرور نمیشویم، این شجاعت از محرم و صفر است، از محبت به امیرالمومنین است؛ ملت ایران شرمنده نیست؛ عزیز است؛ عزیزترین ملت تاریخ.
♦️🔸@alamesorkh🔸♦️
هدایت شده از علم سرخ
🔅پدر جست و برزد یکی سرد باد/بنالید و مژگان به هم بر نهاد!
🔅همی گفت زار ای نبرده جوان/سرافراز و از تخمه ی پهلوان
📕رستم پهلوان، همون کسیه که موی خودش رو در مبارزه با شر اشرار و شیاطین سپید کرده! غول و اژدها و اسفندیار رو زمین زده، اما در نبردی که هیچ تقصیری نداشت به اشتباه فرزندش سهراب را می کشد!
رستم،همیشه تاریخ برای ما ایرانیان، نمادی از انسانهای قدرتمند و با اخلاق بوده و هست، غمنامه سهراب چهره رستم را پیش ما مکدر نمی کند، چرا؟!
رستم جنایت بزرگی را انجام داده و خود در غم این خطایش ناله می کند، با او همدردی می کنیم چون که جراحت او برای این غم و اشتباه از همه ما بیشتر است :
🔅بریدن دو دستم سزاوار هست/جز از خاک تیره مبادم نشست
🔅کدامین پدر هرگز این کار کرد/سزاوارم اکنون به گفتار سرد
🔅به گیتی که کشتست فرزند را/دلیر و جوان و خردمند را
📚( #شاهنامه / غمنامه رستم و سهراب)
" موقعی که اطمینان پیدا کردم این اتفاق افتاده است، واقعا برای خودم آروزی مرگ کردم که ای کاش می مردم و چنین حادثه ای را شاهد نبود! ما یک عمر خودمان را پیشمرگ مردم کرده ایم و امروز هم آبرویمان را با خداوند متعال معامله می کنیم... ما گردنمان از مو باریک تر است..
( سردار حاجی زاده، 21 دی98)
🖊"سعید اسماعیل دخت"
#هواپیمای_اوکراینی
https://eitaa.com/Alamesorkh💡