eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از توبه حر بن ریاحی اذن میدان از امام حسین (ع) گرفت و بعد از جنگ نمایانی ضربه ای خورد و برروی زمین افتاد، حر برعکس تمام اصحاب روی صدا زدن امام را نداشت اما امام زمانش در آخرین لحظات عمرش بالای سرش حاضر شد و به او مدال داد که هم در دنیا و آخرت حر است، آرزویی که همه شیعیان دارند تا در لحظه مگ امام زمانشان بر بالیانشان حاضر شود. بعد از این توبه حر به جایگاهی رسید تا امام مهدی (عج) در زیارت ناحیه مقدسه از وی نام بردند و فرمودند: «السلام علیک یا حربن یزید ریاحی» جایگاه دیگر نیز نسل با برکت پس از حر بن ریاحی است که افراد نام داری چون حمدالله مستوفی و شیخ حر عاملی از نسل حر بن ریاحی تربیت شدند. ما نیز اگر گناهکار و خطاکار باشیم می توانیم با توبه به مسیراصلی برگردیم و مورد لطف و نظر امام زمان (عج) قرار گیریم و ان شاء الله در زمره یاران حضرت باشیم و نسلی با برکت نیز از خود به جای بگذاریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
http://www.arbaeenforall.com لینک پیوستن به کمپین لطفا مراجعه و امضاء الکتروتیکی فرمائید و لینک را نشر دهید اجرتون با اباعبدالله علیه السلام
2ImYZ_-1599687590452.m4a
1.12M
ان شاء الله با ظهور صاحب الزمان🖤 کنار نایبش ولی دوران ما بزنیم گردن این نامردان 😡 🎤 مداحی حسین موسوی در مورد اهانت نشریه فرانسوی به پیامبر(ص) (ص) را_دوست_دارم 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درخواست احضار سفیر فرانسه به وزارت خارجه - https://www.farsnews.ir/my/c/40090 حمایت و امضای این درخواست حداقل کاری است که میتوان انجام داد نشر حداکثری...
⭕️ روحانی و ظریف نه فقط الان که سال ۹۳ هم وقتی شارلی ابدو به پیامبر اسلام(صلیه الله علیه وآله) توهین کرد و دولت فرانسه از آن حمایت کرد، سکوت کردند! توهین‌های تکراری، نتیجه سکوت عمامه به سرهای غربزده است، یا در لباس مرجعیت یا در لباس ریاست مشکل از درون است. 👤 حمید رسایی
آجرک الله یا صاحب الرمان(عج).... همین که سینه‌ی تنگم توان آه ندارد مشخص است به داغ دل تو راه ندارد مرا بخر به غلامی در این رکودی بازار که گفته یوسف من برده‌ی سیاه ندارد؟ اسیر خال سیاهت شدم خدا را شکر همین که صورت عاشق نظر به ماه ندارد خجالت از تو کشیدم که از تو دست کشیدم به جز تو این دل آواره تکیه‌گاه ندارد خرابه است سرایم جهنم است بهشتم اگر که چشم من اشکی در این دو ماه ندارد به یُمن رزق تو رزقم زیاد بوده همیشه مگر که فاطمه بر نوکرت نگاه ندارد؟ مرا کنار حبیب و حسینِ فاطمه بنشان چه سفره‌ایست محرم گدا و شاه ندارد دوباره آبرویت را گذاشتی و نوشتی گدای کوی اباالفضل اشتباه ندارد حواله‌اش نده جایی به غیر روضه‌ی زینب کسی که غیر حریم تو سرپناه ندارد سری به نیزه بلند است در برابر زینب همین شده که مسیری به قتله‌گاه ندارد میان حلقه‌ی زنجیر، کاروان می‌رفت برای اینکه بگوید حسین گناه ندارد به دست بسته و پای شکسته جنگیدم که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد گرگان شامیان بدریدند یوسفم یک پیرهن نشانه فقط برم مادرم (دعا بفرمایید)
🔻حضرت آیت الله سید عبدالهادی شیرازی روز پنجشنبه ای بود که مجلس عزاداری امام حسین اقامه کرده بودند. یکی از مداحان که سر آمد تمام مداحان به شمار می‌رفت و از تهران آمده بود به منبر رفت و چنان جذاب و باحال خواند که همه افراد مجلس را به گریه انداخت. منجمله خود آقا که گریه بسیاری کردند. درضمن یک نفر بود که افراد ممتاز مجلس را خدمت آقا معرفی می‌کرد آن شخص خدمت آقا عرض کرد این مداح آقای حاج نوایی می‌باشند و از تهران آمده‌اند. حضرت آیت الله سید عبدالهادی دست او را گرفتند و فرمودند: خدا طول عمر به شما دهد به ما حالی دادی. بعد فرمودند :حاضری با من یک معامله بکنی، عرض کرد: آقا من چه قابل، بلکه من مقلد شما هستم. آقا فرمود:علی التحقیق من ۶۰ سال است که به مذهب حضرت امام صادق خدمت می کنم یا به سبب تحصیل و تدریس و امثال اینها. ثواب نصف این شصت سال را به تو میدهم در مقابل شما ثواب نصف این ذکر مصیبتی که کردی به من بده. چون این جمله را فرمودندجمعیت حاضر همه گریه کردند. ┈┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈ 🍁کانون فرهنگی تبلیغی سفینة النجاة (ستاد مردمی احیای روضه های خانگی)👇
🔻 بر اساس تصویری که ساعت ۱ بامداد منتشر شده حاج اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران را در حال زیارت حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه نشان می‌دهد. نتیجه حضور سردار قاآنی در شام، باعث کوتاه شدن عمر ۲۰ ساله‌ی اسرائیل خواهد شد؛ ان‌شاءالله 👤 حاج حیدر
🔹عضو ستاد کرونای عراق : مراسم عزاداری روز عاشورا موارد ابتلا به کرونا را افزایش نداد، عراق در حال آمادگی کامل برای مراسم اربعین است . منبع : https://baghdadtoday.news/ar/news/130481
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 / چای عراقی ☕️😋 💔😔😭 با هر عقیده ای که هستی یه ☝️ هرکی اربعین کربلا نره تمام عمرش به فناست ... 🎆 کربلا نباشم، 😔😔😔 بی گمان دق میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 🕊کشف پیکرهای مطهر ۳ شهید دوران دفاع مقدس در منطقه چنگوله_ ۲۰ شهریور۹۹ 🌷۳۱ سال از پایان دفاع مقدس گذشت اما بچه های تفحص شهدا هنوز پاره های تن ملت را از زیر خروارها خاک جستجو می کنند ... روز گذشته ۳ شهید دوران دفاع مقدس رخ نشان دادند... 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌹 🌹 نسبتی با ندارم... اما دلم به دلـشانـ بند است خون سرخشـان بد جوری پاگیرم کرده... میدانم لایق نیستم اما آرزویش را داشـتن که عیب نیست. فریاد مـــــیزنم تورا در لابلای نوشته هایم شاید انعکاسـش جواب تو باشد اما میدانم پاســـــخم را میدهی وقتی شرمنده تر از همیشه بگویم 🌹 🌹 شادی روح و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇👇 ✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج ✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام ✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند ✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام 👇 ✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم دوازدهمين روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره 💫 وهب بن عبدالله کلبی 💫 هستیم.
وهب کنار مادرش«قمر» و همسرش‌«هانیه» در ثعلبیه به دامداری مشغول بود. او هر روز گوسفندان را به صحرا می‌برد و شب‌ها به خانه باز می‌گشت. وهب تازه با هانیه ازدواج کرده بود و هیچگاه گمان نمی‌کرد زندگی آرام‌شان اگرچه کمی سخت می‌گذشت روزی رنگ حماسه به خود بگیرد. وقتی کاروان امام حسین (ع) در بیابان‌های ثعلبیه این خانواده نصرانی را دید از حال و روزشان پرسید. «قمر» مادر وهب از بی آبی این سرزمین به امام شکایت می‌برد. امام بعد از سخنان قمر به کناری می‌رود تا به سنگی می‌رسد و با نیزه آن سنگ را از جا در می‌آورد. زمین مرده زنده می‌شود و از زیر آن سنگ چون زیرپاهای اسماعیل چشمه‌ای می‌جوشد و آب خوش گوارایی بیرون می‌جهد. قمر بسیار شادمان می‌شود و اشک شوق از چشمانش سرازیر می‌شود. امام رو به آن مادر می‌فرماید:« ما نیاز به یار و یاور داریم. وقتی پسرت برگشت به او بگو که به ما بپیوندد و ما را در دفاع از حق یاری کند.»
وقتی وهب و هانیه بر می‌گردند چشمه‌جوشانی را در کنار خیمه‌گاه خود می‌بینند و مادر هر آنچه را دیده‌است موبه‌مو برایشان بازگو می‌کند. وهب وقتی پیام مرد نادیده را می‌شوند و معجزه‌اش را در می‌یابد. معطل نمی‌کند. بار و بنه را بر می‌دارد و همگی به سوی کاروان امام حرکت می‌کنند. به کاروان که می رسند بی تاب خود را به حضور امام می‌رسانند. وهب و خانواده‌اش یک شبه راه صدساله را طی می‌کنند. آنان ندای حق را با جان و دل می‌پذیرند و تسلیم اسلام می‌شوند. حالا وهب، هانیه و قمر در روزهای ابتدایی اسلام آوردن هم رکاب خاندان رسول خدا می شوند
وهب و هانیه ماه عسل شان را به کربلا آمده‌اند. آنها تنها ۱۷ روز است ازدواج کرده اند و از روز نهم خود را به کاروان امام رسانده‌اند. هانیه می‌داند این میدان جنگ را بازگشتی نیست. هردو بر چشمان هم طوری خیره می‌شوند که گویی نگاه آخرشان است. عشق به امام و اهل بیت چنان در این خانواده ریشه دوانده که ام وهب روز عاشورا پسرش را صدا می‌زند و تازه دامادش را برای یاری نوه رسول خدا راهی میدان می‌کند و می‌گوید:« از تو راضی نخوام شد مگراینکه به یاری پسر پیغمبر بروی. هرگز به شهادت جد امام حسین (ع) نمی‌رسی مگر با رضایت او و رضایت من.»  اما «هانیه» بی‌قرار است. تحمل فراق همسر چندروزه‌اش را ندارد. نمی‌تواند دل از او بگیرد و برآشفته می‌گوید:« تو وقتی کشته شوی به بهشت می‌روی و همنشین حورالعین خواهی بود. آنگاه هانیه را فراموش می‌کنی. مرا آرام من. مرا نزد امام ببر و در محضر او به من قول بده که در بهشت هانیه را فراموشی نخواهی کرد.» هردو برای قوت قلب‌هایشان نزد امام می‌روند. هانیه دو حاجت دارد که آمده است آن را به امام بگوید: « من دو حاجت دارم. وقتی وهب شهید شد. من بی سرپرست می‌شوم. مرا به اهل بیت خودتان ملحق کنید. دوم اینکه وهب که شهید شود با حورالعین محشور می‌شود. شما گواه باشید که مرا فراموش نکند.» امام وقتی عشق هانیه به همسرش را می‌بیند. منقلب می‌شود. او را آرام می‌کند و به هانیه قول می‌دهد که خواسته‌های او اجابت می‌شود. حالا وهب می‌ماند و میدان جنگ…
او جوان خوش سیمایی است که تنها چند روز است اسلام آورده اما چنان به اسلام مومن است که جانش را سپر دین خدا کرده است و آمده است از حریم اهل بیت دفاع کند. وهب به میدان جنگ می‌تازد جماعت زیادی از یزیدیان را به هلاکت می‌رساند. سپس دوباره به سوی مادر بر می‌گردد می‌گوید:« آیا از من راضی شدی؟» ام وهب رو به فرزندش فریاد می‌زند:« از تو راضی نمی‌شوم مگر زمانی که در پیشگاه حسین(ع) کشته شوی.» وهب به میدان بر می‌گردد. چنان جان‌فشانی می‌کند که سپاهیان یزید خیره به جنگاوری او می‌شوند.. بعد از آن در این کارزار و جنگ نابرابر هر دو دستش فدای اسلام می‌شود. هانیه با عمودی وارد کارزار می‌شود. امام از او می‌خواهد که برگردد و دوباره بر به سمت کاروان بر می‌گردد.  وهب اسیر می‌شود. او را نزد عمربن سعد می‌برند.عمر از صلابت و رشادت این تازه مسلمان به حرف آمده است. به دستور او سر از گردن وهب جدا می‌کنند و به سمت کاروان امام می‌اندازند. اما قمر این لحظه را تاب نمی‌آورد. او سر وهب را در آغوش می‌گیرد و خوشحال است که در پیشگاه خاندان رسول خدا روسفید شده است. سپس سر را به سوی یزیدیان پرتاب می‌کند و مقتدرانه فریاد می‌کشد: « ما متاعی را که در راه خدا داده ایم. پس نمی‌گیریم.» هانیه بر بالین بی سر همسرش نشسته است و سخت اشک می‌ریزد. شمر وقتی این صحنه را می‌بیند به غلام خود دستور می‌دهد او را بکشد. بعد از آن غلام عمودش را بر سر هانیه فرو می آورد تا هانیه که چندی قبل دل نگران دوری از وهب بود. حتی ساعتی را به او سپری نکند.
می‌گویند در کربلا تنها سه زن به میدان رزم رفتند، «بحریه بنت مسعود خزرجی»، «مادر وهب بن عبدالله کلبی» و هانیه همسر وهب. به دستور امام دو نفر از این سه نفر از میدان خارج شدند، اما هانیه به شهادت رسید. ماجرای شهادت این تازه عروس از جایی شروع شد که در روز عاشورا وقتی همسرش به میدان رفت، هانیه هم عمودی آهنین برداشت تا در کنار وهب بجنگد. وهب با دیدن او در میدان جنگ از او خواست تا نزد زنان سپاه برگردد. اما ام وهب در جواب این درخواست گفت: «تو را رها نمی‌کنم تا آنکه در کنار تو و همراه تو بمیرم.» هانیه در بازگشت عبدالله از میدان، در حالی که انگشتان دست شوهرش قطع شده بود خطاب به وهب گفت: «عبدالله! عزیزم! میثاق را فراموش نکن!» اما وهب در محاصره اشقیا گیر افتاد و دست راستش قطع شد. هانیه عمودی از خیمه برداشت و به میدان نبرد رفت، او درست لحظه‌ای به بالین همسرش رسید که دست و پاهای او در جنگ قطع شده بود. هانیه وقتی صورت خونین شوهرش را کنار زد و پیشانی مردانه‌اش را بوسید، تازه دامادش را تحسین کرد و خطاب به او گفت: «پدر و مادرم فدایت باد که از پاکان و ذریّه پیامبر دفاع کردی. بهشت گوارای وجودت! از خدا بخواه مرا نیز با تو هم‌سفر کند.» در این بین عمرسعد، سردار سپاه دشمن که از رجز و حرف‌های هانیه به هراس افتاده بود و نگران تأثیرگذاری این صحنه و حرف‌های همسر وهب برلشکریانش شده بود، به شمر دستور داد تا این دختر ۱۸ ساله را به شهادت برسانند.
وهب در حال مبارزه چنین رجز می ‌خواند: انْ تُنْکُرونی فَأنَا ابْنُ الکلبِّ • سَوْفَ تَروَنی و تَرَوْنَ ضَرْبِی‌ وَ حَمْلَتِی و صَولَتی فی الحَرْبِ • ادْرِکُ ثَأْرِی بَعْدَ ثَأْری صَحْبی‌ الْکَرْبَ امامَ الکربِ • لَیْسَ جِهادی فِی الْوَغی بالْلَعْبِ‌ اگر مرا انکار می ‌کنید پس -بدانید که‌- من پسر کلب هستم. به زودی من و ضربتم، حمله و هیبتم را در جنگ خواهید دید. پس از خونخواهی یارانم، انتقام خود را می‌ گیرم. در مقابل سختی مشقت را -از خود- دور می ‌کنم. «کوشش من در این نبرد بازی و شوخی نیست». إِنّی زَعیمٌ لکِ امّ وهبٍ • بِالطَّعن فِیِهمْ تارَةً و الضَرْبِ‌ ضَرْبَ غُلامٍ مُوقِنٍ بالرَّبِّ • حتّی یَذوقَ الْقَومَ مُرّ الحرَبِ‌ انّی امْرؤٌ ذُوَمّرةٍ وَ غَضَب • حَسْبی إِلهی مِنْ عَلیم حَسَبی «ای ام وهب با زدن نیزه و شمشیر از تو نگهداری می‌کنم. ضربه زدنِ نوجوانی که به پروردگار یقین دارد. تا اینکه -آن‌- قوم طعم تلخ جنگ را بچشد. همانا من مردی استوار و خشمناکم. خدای دانا مرا بس و کافی است.