هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_پنجم👇👇👇👇
✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج
✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام
✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند
✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام
#مراقبه_عملی👇
✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها
همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم
سی و هفتمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین علیه السلام ،سر سفره علمدار کربلا 💫 حضرت ابالفضل العباس علیه السلام 💫 هستیم.
در روایات تاریخی میخوانیم که عدهای به امام سجاد علیه السلام گفتند: «پدر شما با 72 تن قیام کرد و به شهادت رسید، شما نیز قیام کنید، آخرش همه شهید میشویم!» ایشان فرمودند: «پدرم هفتاد و دو یار داشتند، من اگر هفت یار داشتم، قیام میکردم» - مشهور است که امام صادق علیه السلام هزاران شاگرد داشتند؛ به ایشان عرض شد: «جد شما با این تعداد اندک قیام کردند، شما چرا قیام نمیکنید و حال این که ما با این تعداد انبوه هستیم؟!»، ایشان فرمودند: «اگر به تعداد بزغالههای این گله نیز یار داشتم، قیام میکردم» روای گوید: پس از نماز، آنها را شمردم، شانزده رأس بودند.
پس مسئله، تعداد نفرات نبوده و نیست، بلکه این است که قیامی به امامت سیدالشهداء - به عظمت کربلا در روز عاشوا - در مقابله با اسلام معاویهای و یزیدی، برای نجات مسلمین در تمامی زمانها و مکانها، فقط با تعدادی کم یا زیاد از سلحشوران و جنگآوران مخلص، محقق نمیگردد، بلکه یاران و انسانهای کاملی، چون امام سجاد علیه السلام، حضرت زینب علیهاالسلام و ابوالفضل العباس علیه السلام میخواهد تا برای همیشه، الگو، معلم و اسوهی جهانیان در "تولا و تبرا"، علم، حکمت و بصیرت، صبر و استقامت، دشمن شناسی، موقع شناسی، اخلاق و اخلاص و ... باشند.
روز چهارم شعبان سال 26 ه. ق در شهر مدینه منوره فردی دیده به جهان گشود که بعدها سیره و سلوک زندگی او دایره المعارفی از اوصاف و ویژگی عبادالصالحین شد. شیر مردی از دیار اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) که سیمای زندگی او درس های ماندگاری برای جوانمردان تاریخ به یادگار گذاشت و روش صحیح زندگی را به همگان آموزش داد.
در بین صفات قمر بنی هاشم نیز یکی از ویژگی های ارزشمند ایشان، عبودیت و بندگی حق تعالی است، به طوری که در مقاتل و منابع اسلامی در توصیف این بنده خوب خدا این چنین نقل شده است: «بِاَنَّهُ كانَ بَینَ عَینَیهِ اَثَرَ السُّجُود؛ بر پیشانی او، اثر سجود پیدا بود.»
بدون شک توفیق عبودیت و بندگی حق تعالی یکی از ملاک و معیارهای مهمی است که عباس را در زمره اولیای الهی قرار داده است، به طوری که امام صادق(علیه السلام) به نقل از منابع روایی در زیارت ایشان می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِین؛
درود بر تو اى بنده نیكوكار، بنده اى كه فرمان بردار خدا و رسولش و امیر المؤمنین...»
جلوه ای از وفاداری عباس را می توان شب عاشورا به نظاره نشست، شبی که امام بیعت خود را از یاران برداشت، عباس این چنین قاطع و اشکبار فرمودند:« لم نفعل ذلك؟ النبقی بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا؛
برای چه این كار را انجام دهیم؟ آیا برای آنكه بعد از شما باقی باشیم؟ نه، خدا این را [یعنی جدایی از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.»
نکته پراهیمت در اینجاست که نباید از زیارتنامهها به سرعت عبور کنیم بلکه باید در خاطر نگه داریم که اهل بیت علیهم السلام بسیاری از درس ها را در قالب همین زیارتنامهها به ما آموخته اند. زیارت حضرت عباس علیه السلام نیز پر از این درس هاست.
قرار داشتن آن جناب در میان رجعت کنندگان امر عجیبی نیست چراکه ایشان بر اثر ایمان و پیروی مخلصانه از امام خود به چنان منزلتی نزد خدا رسیدهاند که همه شهدا را در قیامت به حال غبطه میاندازد
قسمتی از این زیارتنامه به ما یادآوری میکند که نبرد حق و باطل در کربلا را همیشگی بدانیم و خود را همواره برای حوادثی از این سنخ که در زندگی خودمان پیش میآید آماده نگه داریم و همیشه در جبهه امام حسین و عباس علیهماالسلام باقی باشیم:
جِئْتُكَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ وَافِدا إِلَیْكُمْ وَ قَلْبِی مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَ تَابِعٌ وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِی لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ إِنِّی بِكُمْ وَ بِإِیَابِكُمْ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ
به سوى تو آمدم اى فرزند امیر مۆمنان علیه السلام، به محضر شمایم، دلم تسلیم و پیرو شماست و خود نیز پیرو شمایم، یارىام براى شما مهیّاست تا خدا حكم كند و او بهترین حكمكنندگان است پس با شمایم تنها با شما نه با دشمن شما من به شما و بازگشتتان مۆمن هستم.
آنچه از زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام میفهمیم آن است که ایشان نیز یکی از رجعت کنندگان میباشد زیرا امام صادق علیه السلام به ما آموختهاند که در زیارت ایشان بگوییم که من به حقانیت شما و حقانیت بازآمدن شما ایمان دارم:
إِنِّی بِكُمْ وَ بِإِیَابِكُمْ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ
قرار داشتن آن جناب در میان رجعت کنندگان امر عجیبی نیست چراکه ایشان بر اثر ایمان و پیروی مخلصانه از امام خود به چنان منزلتی نزد خدا رسیدهاند که همه شهدا را در قیامت به حال غبطه میاندازد.(خصال شیخ صدوق، ج1، ص 68)
روح الله رستگارصفت
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
باید با تأمل و بصیرت بیاندیشیم که "ابوالفضل" یعنی چه و از چه زمانی و چرا ایشان را «پدر فضل و دانش» لقب دادند؟ آیا به خاطر همراهی با امام حسین علیه السلام در کربلا، علمداری، سقایت و شهادت بود؟! و حال آن که ایشان را از کودکی "ابوالفضل" میخواندند، چنان که حضرت زینب علیهاالسلام را از همان دوران امیرالمؤمنین علیه السلام، "عقیله" میخواندند.
حضرت ابوالفضل، بندهی خاص خدا و دست پروردهی مولی الموحدین، در علم، دانش، حکمت، اخلاق و فضیلت بودند و از همان کودکی، اسوهی توحید. روزی حضرت علی علیه السلام، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک. عباس گفت: یک. امام فرمود: بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد جواب داد : شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خواندهام، دو بگویم.
حضرت ابوالفضل علیه السلام، ولایت شناس بود و بالتبع دشمن شناس – آن هم نه شناختی که صرفاً به تفسیر، تحلیل، درس، کتابت و به اصطلاح تئوری خلاصه شود؛ بلکه اوج معرفت، ایمان، اخلاص و مودت خود را در میدان عمل به ظهور رسانده و تجلی میدادند و همیشه به موقع، با بصیرت و با شجاعت، در صحنههای رویایی با دشمن حاضر بودند و به همین دلیل او را به رزمندگی بیشتر میشناسند.
در جنگ صفین، با این که شاید نوجوانی 12 ساله بودند، در کنار پدر با لشکر معاویه، آن چنان میجنگید که همه خوف رویارویی با او را داشتند – در دوران دهسالهی امامت حضرت امام حسن علیه السلام، علمدار جنگ نرم بودند، در دوران ده سالهی امام حسین علیه السلام نیز همینطور و بالاخره در کربلا؛ و میدانیم که ایشان در کربلا نیز فقط جنگآوری شجاع نبودند، بلکه نمودهای درایت، بصیرت، ادب، اخلاق، شجاعت، ایثار و اخلاص ایشان، کمتر از علمداری یا سقایت نبود.
در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالى علیه ، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس ع خراب شد. به علامه بحرالعلوم خبر دادند که قبر مقدّس حضرت عباس علیه السلام دارد خراب مى شود، علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شریف ترمیم و تعمیر شود.
بنا بر این شد که روز معین به اتفاق استاد بناء به سرداب مقدس بروند و قبر را تجدید عمارت کنند.
در روز مقرر علامه همراه استاد بنا وارد سرداب و زیر زمین شدند.
معمار نگاهى بقبر و نگاهى به علامه کرد و گفت : آقا اجازه مى فرمائید سؤالى بکنم ؟
فرمود: بپرس ؟
استاد بناء گفت : ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم مولاناالعباس ع اندامى موزون و رشید و قد بلند و چهارشانه داشته ، بطورى که وقتى سوار بر اسب مى شده زانوهایش برابر گوشهاى اسب قرار مى گرفته .
پس بنابر این باید قبر مقدس هم بزرگ و طولانى باشد، ولى من مى بینم صورت قبر کوچک است ؟!
آیا شنیده هاى من دروغ است ، یا کوچکى قبر علت خاصى دارد؟!
علامه بحرالعلوم بجاى جواب سر بدیوار گذاشت و سخت گریه کرد.
گریه طولانى علامه ، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت : آقاى من چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرو میریزید؟!
مگر من چه گفتم ، آیا از سؤ الى که من کردم تاثرى بر شما روى آورده ؟
علامه فرمود: استاد بناء پرسش تو دل مرا بدرد آورد. چون شنیده هاى تو درست و صحیح است ،امّا من بیاد مصائب و دردهاى وارده بر عمویم عباس علیه السلام افتادم .
آرى عباس بن على علیه السلام اندامى رشید و قد و قامتى بلند داشت ، و لیکن بقدرى ضربت شمشیر و تبرهاى دلسوز و گرزها و نیزه ها بر بدن ، نازنین او وارد کردند که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشید بقطعات خونین تبدیل شد.
آیا انتظار دارى بدن پاره پاره حضرت عباس علیه السلام که بوسیله حضرت امام سجاد علیه السلام جمع آورى و دفن شد قبرى بزرگتر از این قبر داشته باشد؟!