eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.1هزار ویدیو
240 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب به بهانه روز معلم، یادی از معلمین شهید درود خالصانه ام نثار تو باد ای معلم شهید که در کتاب عشق تو می توان رمز تفسیر علم و شهادت را یافت . و در سلوک عاشقانه ات با خدا تدبیر وسعت جهاد را جهاد تو چون بیکرانه ی یک اقیانوس در دو مفهوم وسعت می یابد : یکی تعلیم علم و جنگ با جهل و نادانی و دیگری جنگ با دشمنان خدا خون پاکت به همراه اندیشه بیدارگرت به هر جا که ریخت سرداری از خاک سر برآورد که قد کشید تا قاب قوسین خدا ای معلم شهید آنگونه سلامی بر تو داد که هیچ گاه پایانی بر آن نباشد بدانگونه که نه تنها در این روز بلکه در تمامی روزها عاشقانه سپاست گوییم یادت از دفتر دل ما پاک نشود که جاودانه است خاطره های ایثارگرانه تو سلام ودرود خدا بر تو باد ای معلم شهید
امشب... 🌷شهادت نامه ی عشاق امضا می شود... شب ِ قدر ، امضاء میشود شهادتنــامه ها ... جایی میان آسمــان برایم دست و پا کنید .. 🕊❣ آرزویم را شهادت می نویسم .
دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو قدم رفت ولی پیکر اومیسوزد زتَرَک خوردن سر ،دُختراومیسوزد تیغ تا رفت فرو ،رفت میانِ اَبرو تیغ وشمشیرچنین با سر اومیسوزد به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌یِ در همسر اومیسوزد آمدعباس ولی گریه کنان درپی او بارها تا بِرِسَد مَحضَرَ اومیسوزد پیش ِ زینب رویِ پا بود ولی باز افتاد زینبش دیدکه بال وپر اومیسوزد دیدناگه به زمین خوردنِ بابایش را گریه میکرد...خودش آخر اومیسوزد رویِ تَل تا لبِ گودال دویده زینب کربلا بینِ همه خواهر اومیسوزد نیزه‌ای آمدو او را چقدرهول نمود نیزه کمتر بزنیدچون سَرَ اومیسوزد پیش چشم خواهری بود سَنان می‌خندید روی گودال چنین مادر اومیسوزد -آرمین غلامی (مجنون)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ا ﷽‌ ا✨ جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبت‌های معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی ✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
شهيد معلم احمد کشاورز   در 12 اردیبهشت ماه 1340 در خانه ای که از در و ديوارش بوي دين و مذهب به مشام مي رسيد و تنها نور کم رنگ فانوسي روشنگر آن بود ، در خانواده اي با ايمان به دنيا آمد و پا به عرصه ي وجود گذاشت . نامش را همنام با خاتم رسولان و فرستادگان از آدم ابوالبشر تا رحمت عالميان يعني حضرت محمد (ص) احمد گذاشتند .  احمد تحصيلات ابتدائي را در مدرسه ي آل احمد  و دوران راهنمايي را در مدرسه نوبنياد "15 خرداد" گذراند و ديپلم خود را در رشته ي علوم تجربي از دبيرستان قاموس شهرستان فيروز آباد گرفت و جهت ادامه ي تحصيل راهي مرکز تربيت معلم شيراز گرديد .
این ایام مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی و احمد همانند مردم ایران در این امر سهم بسزائی داشت .  با حضور در صحنه ي انقلاب و شرکت در راهپيمائي هاي اسلامي دين خود را به دين مبين اسلام ادا نمود . پس از اخذ فوق ديپلم از دانشسرا به شغل دبيري و مربي امور پرورشي در فراشبند همت گماشت. دبيری دلسوز ، معلمي با اخلاق ، عارفي وارسته که سراپاي وجودش را به خدا پيوسته مي ديد . وی به سمت مدير مدرسه راهنمايي 15 خرداد انتخاب گرديد . مديريتش علي گونه بود به نحوی که خدمه آموزشگاه در این مورد می گوید:  مدت ها اول صبح جهت تميز کردن اتاق دفتر و کلاس ها مي آمدم ، با تعجب دفتر و کلاس ها را تميز مي ديدم تا يک روز پنهان شدم ، او را ديدم که بدون درنگ آستين ها را بالا زده و کار مرا انجام مي دهد . کلاس فوق العاده تشکيل داده بود و دانش آموزان رزمنده را في سبيل الله درس مي داد . در کارهاي پرورشي و امور خيريه و در ستاد نماز جمعه و تبليغات اسلامي نقش ارزنده اي داشت.
با تحميل جنگ نابرابر توسط جهان خواران بي دين در ايران اسلامي تاب ماندن نداشت و به سوي جبهه هاي نور عليه ظلمت شتافت و به جنگ با کافران شتافت .  بدين جهت ابتدا با جهاد سازندگي اعزام گرديد و پس از آن در لشکر 19 فجر و سرانجام در لشکر 33 المهدي (عج) به رزم بي امان خود با کافران بعثي ادامه داد . در عمليات والفجر یک از ناحيه ي شکم و دست و پا به شدت مجروح و در تبريز بستري و مورد عمل قرار گرفت . در زمان استراحت و مرخصي نيز کارهاي تدارکاتي جبهه را انجام مي داد و پس از بهبودي مجدداً راهي جبهه هاي نبرد گرديد ولي اين بار رسالت شهداي بزرگ منطقه که به گفته ي خودش در مشهد شهيدان جفير سوگند ياد مي کند و با همه ي شهيدان پيمان مي بندد ، خصوصاً شهيد (حيدر کشاورز فرمانده ي گردان الفتح و پسر عمويش رضا و اسکندر کشاورز) راهي دياري خون و شرف مي شود .
در سال 1365 ازدواج نمود و حاصل اين ازدواج پسري به نام حميد است . چند روزی بیشتر از مرخصي ازدواج نمی گذشت که دل را به دريا زد و مجدد عازم جبهه شد. او صداقت و راستي را هميشه بر زبان داشت و يک دل و يک رنگ ، ساده مي زيست ، آن قدر بي ريا که بي گمان تجلي انوار الهي ابرار در او نمايان بود . با قرآن کريم ، آشنائي فراوان داشت و علاقه ي بسياري هرگاه در کنارش ، دوستان مشکلي را مطرح مي نمودند ،از کلام خدا و احاديث و روايات ائمه اطهار کمک مي گرفت و ياران را به صبر و استقامت و درخواست و دعا از حضرت باري تعالي دعوت مي نمود . شهادت را سرمايه ي زندگي واقعي مي دانست و در هر حال صحبت از شهيد و شهادت مي نمود و آرزوي شهيد شدن و با شهداء بودن در دل پر جوش و خروشش موج مي زد . چون لب تشنه اي زبان خشکيده در بيابان داغ و تنيده در جستجوي آب بود که سزاوار چنين تشنه لبي که هواي آب حيات را در سر مي پروراند .