پدر روحالله، انقلاب را دریایی میخواند که پسرش هم قطرهای از آن بود و میگوید: وقتی برادرم محمد نوزاد، شهید شد و خبرش را برای من آوردند، گفتم وای! ولی در شهادت روحالله آن وای را هم نگفتم. روحالله به یقین، لیاقت شهادت را داشت.
آخرین تماس تلفنی شهید با مادر و دوستانش
روح الله یک هفته قبل از شهادت با مادرش تماس گرفت که پنجشنبه به تبریز بر میگردد. به دوستانش هم گفته بود یکشنبه شب، به سمت تهران حرکت می کند تا دوشنبه در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شهید شود، پیکرش را دوشنبه به تهران منتقل کنند و پس از چند روز پیکر مطهر پنجشنبه به تبریز آورده می شود تا روح الله بدقول نباشد.
مادرشهید خاطره ای روایت میکند که شنیدنی است؛
" یکی از اهالی محله ما خدمت سربازی اش افتاده بود مرز سیستان. هنگام درگیری با اشرار صورت این جوان جراحت برداشته بود. من در خانه به روح الله گفتم خداوند خدمت هیچ جوانی را در آن منطقه قسمت نکند. روح الله برگشت به من گفت چرا مادر؟! آنجا هم باید به مردمش خدمت کرد. بعدها که شهید شد فهمیدم خودش نیز در آن منطقه ماموریت دارد." مادرش میگوید: اخلاق عجیبی داشت و همه را جذب میکرد. یکی از همراهان که از روح الله شناخت دارد میگوید: روح الله در 4 مسجد فعالیت فرهنگی داشت. مادرش تصدیق می کند: اصلاً دوستانش او را بیشتر از ما میشناسند.
+شهیدمحمدامیریمورنانی:
درموردحجابسختترباشیدوبا...
#ریحانه 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 آی امام رضا
من همون بچه بازیگوش تو صحنم آقا
زود گذشت ولی بچه م اینجا
واسه اولین دفعه بهم گفت بابا
نا امیدمُ
تو امید خونواده منی تو این دنیا
💗💖💗 یا امام رضا 💗💖💗
#همه_خادم_الرضاییم
چهارشنبه های #امام_رضا یی
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_سوم 👇👇
✅ سرکشی و رسیدگی به خانوادههای شهدا
✅ اهتمام و ترویج فرهنگ شهدایی (وصیتنامه، عکس و رسم شهید )
✅ مراقبه به تلاوت سورههاى یس و حجرات (هدیه به پدر و مادران شهدا )
✅ مراقبه ویژه به خواندن زیارت آل یس و دعای بعدش از طرف شهید به پدر و مادر شهید و بخواهیم دعا کنند برای سلامتی مقام عظمای ولایت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_سوم 👇👇 ✅ سرکشی و رسیدگی به خانوادههای شهدا ✅ اهتمام و ترویج فرهنگ شهدایی (و
سلام برشما خوبان
سی و هشتمین روز از چله 🌾 🍃 سی وسوم 🍃 🌾
مهمان سفره شهید 🌷منصور سلمانی 🌷 هستیم.
شهید منصور سلمانی در اول اسفندماه سال ۱۳۴۲، در تهران به دنیا آمد. او از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. در روز دهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ در حالی که تنها ۲۰ سال داشت، با سمت تک تیرانداز در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران در قطعه ۵۰، ردیف ۵۶، شماره ۶ واقع است.
بعد از نماز منصور برخاست. علی دست منصور را گرفت و گفت: کجا؟ چرا با این عجله؟
- شاید فردا مُردم. باید به مادرم سواد یاد بدهم. او باید بتواند از اتفاقات زمانه مطلع بشود. باید بتواند روزنامه بخواند.
- یک طوری حرف میزنی انگار همین امشب میتوانی همه سواد دنیا را یاد مادرت بدهی. صبر کن بعد از سخنرانی با هم میرویم.
- من ۱۰ روز دیگه باید منطقه بروم. شاید زنده برنگردم. البته شهادت که قسمت ما نمیشود. ولی باید که بتوانم بیشتر به مادرم یاد بدهم.
- من عاشق این جور حرف زدنت هستم. شهادت مگر بیکار هست سراغ تو بیاید!
او بعد از مدتی به جبهه رفت. منصور که به خاطر شرایط جنگی تنها راه ارتباطیاش با خانواده نامه بود، به دلیل نداشتن سواد کافی مادر این فرصت را از دست داده بود و همواره حسرت میخورد که چرا زودتر از اینها به این فکر نیفتاده بود تا به مادرش خواندن و نوشتن بیاموزد. او تصمیم گرفت، در جبهه به رزمندهایی که کمسواد بودند آموزش دهد. چرا که احساس میکرد اگر بتواند حتی یک کمسواد را در جبهه به حدی برساند که برای خانوادهاش نامه بنویسد. کم کاری که در این سالها در قبال مادرش انجام داده است را جبران کرده است.