eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️واکنش مردم دزفول به جسارت اغتشاشگران به تصاویر شهدای انقلاب ادای احترام خودجوش مردم دزفول به شهدای عزیز شهرستان (تقاطع شریعتی، ۴۵ متری فتح المبین) به امید اقدام عاجل و قاطع مسئولین در برخورد با عاملین هتک حرمت به تصاویر شهدا ... ✍سوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استقبال از پیکرهای طیبه ۱۰۰ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح: پیکرهای طیبه ۱۰۰ تن از شهدای دوران دفاع مقدس که در دوره‌های اخیر در مناطق عملیاتی جنوب عراق در استان‌های میسان و بصره پیدا شده‌اند، پنج‌شنبه ۱۷ آذر ساعت ۱۰ صبح از طریق آبراه بین‌المللی اروند رود وارد اسکله آبادان خواهند شد و مورد استقبال مردم شریف آبادان و خرمشهر (به نمایندگی از سوی ملت بزرگ ایران) قرار خواهند گرفت. این شهدا مربوط به عملیات‌های والفجر مقدماتی ، والفجر ۱ ، خیبر ، بدر ، کربلای ۵ ، بیت‌المقدس ۷ و تک‌های دشمن در سال ۶۷ می‌باشند.
⭕️بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 بمناسبت فرارسیدن چهلمین روز شهادت جانسوز طلبه شهید آرمان علی‌وردی از همه فعالان فضای مجازی دعوت می‌شود در تاریخ سه‌شنبه ۱۵ آذر ماه از ساعت ۲۱ - ۲۳ در طوفان توییتری شرکت نمایند.
📢📢📢 سلام بر همه این شهید بزرگوار از شهدای دزفول هستند ارتباطی با نامگذاری ایستگاه مترو جوانمرد قصاب ندارند
/ جوانمرد‌ترین قصاب! شهید عبدالحسین کیانی معروف به «مش عبدالحسین» ، زن و بچه‌هایش را، مغازه و دامداری‌اش را، خانه و کاشانه‌اش را‌‌ رها می‌کند و دل می‌زند به دریای فتح المبین و سهم‌اش از فتح المبین می‌‌شود ۱۲ گلوله و شناسنامه‌ای که در چهل و سومین بهار عمرش ممهور می‌‌شود به مهر: «به فیض شهادت نائل آمد»
هیچ‌وقت کسی نمی‌‌بیند مش عبدالحسین پولی را که از مشتری‌هایش می‌‌گیرد، بشمارد. پول را که می‌گیرد، بدون اینکه حتی نگاهش کند، می‌اندازد توی دخل. این عادت همیشگی‌اش است. سنگ ترازو اگر مشتری مبلغ ناچیزی گوشت بخواهد، مش عبدالحسین دریغ نمی‌کند. می‌گوید: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازویی هست» و البته همه می‌دانند که او همیشه بیشتر از حق مشتری گوشت می‌گذارد توی ترازو. اصلاً گاهی اوقات که مشتری را می‌شناسد، نمی‌گذارد مشتری مبلغی را که گوشت می‌خواهد به زبان بیاورد. مقداری گوشت می‌پیچد توی کاغذ و می‌دهد دستش. وَأَمَّا السَّائِلَ… مشتری‌هایش را می‌شناسد. آنهایی که وضع مادی خوبی ندارند یا حدس می‌زند که نیازمند باشند یا اینکه عائله سنگینی دارند را دو برابر پولشان گوشت می‌دهد. اصلاً گوشت را نمی‌گذارد توی ترازو که طرف متوجه بشود داستان چیست. گاهی اوقات برای اینکه بقیه مشتری‌ها متوجه نشوند، وانمود می‌کند که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گیرد و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری. گاهی هم پول را می‌گیرد و دستش را می‌برد سمت دخل و دوباره‌‌ همان پول را می‌‌دهد دست مشتری و می‌گوید: «بفرما. مابقی پولت را بگیر». می‌‌خواهد عزت نفس مشتری‌های نیازمندش را نشکند. مش ‌عبدالحسین سال‌های سال اینگونه رفتار کرده است.
همیشه به دوستانش می‌گوید « یه نفر بهم پول می‌ده تا گوسفند بکشم و بین فقرا تقسیم کنم. اگه کسی می‌شناختین که نیازمند باشه، بفرستین در مغازه‌ م». افراد زیادی به این ترتیب می‌روند درب مغازه و مش‌عبدالحسین به شیوه‌هایی که دیگر مشتری‌ها متوجه نشوند، گوشت می‌دهد به‌شان. این داستان ادامه دارد تا اینکه یکی از دوستانش گیر می‌‌دهد که مش عبدالحسین! این بنده خدا که می‌گویی، کیست؟ مش عبدالحسین، مدام طفره می‌رود. دوباره می‌پرسد: «خداییش خودت نیستی؟» مش عبدالحسین آرام جواب می‌‌دهد: «اگر بگم نه، دروغ گفتم. اگه بگم آره، ریا می‌شه. اما این موضوع تا زمانی که زنده‌ام پیشت امانت بمونه» و تا زمانی که مش عبدالحسین زنده بود، هیچ کس نفهمید آن شخص خیر، خود مش عبدالحسین است. دیگر بماند آن جهیزیه‌هایی را که شبانه و نا‌شناس می‌برد درب خانه دختران دم بخت.
دو گاو را نشان می‌‌کند و به صاحب گاو‌ها می‌گوید: «این دوتا گاو رو بزار برام. فردا میام پولشونو می‌دم و می‌‌برم.» فردا می‌رود برای خرید گاو‌ها که می‌بیند آن محل موشک خورده است و گاو‌ها تلف شده‌اند. مش عبدالحسین می‌‌رود پیش صاحب گاو‌ها و یک بسته اسکناس می‌گیرد سمتش. «این هم پول گاو‌ها…». صاحب گاو‌ها متعجب می‌‌گوید: «مش عبدالحسین! گاو‌ها که از بین رفته‌اند» و مش -عبدالحسین می‌گوید: «گاو‌ها از همون دیروز که بهت گفتم بزارشون برام، دیگه مال من بودن. حالا اگه تو این فاصله این گاو‌ها، گوساله به دنیا می‌ آوردن، خب گوساله مال من بود دیگه. حالام که مردن، مال من بودن» پول گاو‌ها را تمام و کمال می‌دهد و صاحب گاو‌ها هرچه اصرار می‌کند که حداقل نصف پول را بگیرد، فایده‌ای ندارد و نگاه او که هنوز نتوانسته است آنچه را می‌بیند باورکند، مش عبدالحسین را بدرقه می‌کند
هر کدام از بچه‌ها که حاجی را می‌شناختند، می‌گفتند، شهید می‌شود.   ایشان به حمزه سیدالشهدا گردان معروف بود. روزی در پادگان دوکوهه بچه‌ها به او گفتند: شما که زن و چند فرزند داری، چگونه به جبهه آمده‌ای و چه احساسی داری؟ دلتنگ و نگران نیستی؟ گفت: من اصلا فکر نمی‌کنم که بچه دارم. فکر نمی‌کنم که در دنیا هیچ چیزی داشته باشم. او دل از دنیا بریده و زن و فرزندش را به خدا سپرده بود و اجر این وارستگی را در عملیات فتح‌المبین از خدا دریافت کرد. خبر شهادتش که در گردان پیچید، همه گفتند: او لایق شهادت بود.
منطقه جوانمرد قصاب تهران محله جوانمرد قصاب که در تهران قرار دارد در محله شهرری که یکی از محله‌های قدیمی شهر تهران است واقع شده است. این محله از شمال به منطقه ملک آباد، از جنوب به منطقه دیلمان، از غرب به کوی انصاف و از شرق به محله سیزده آبان و خیابان شهید رجایی ختم می‌شود.بقعه جوانمرد قصاب در این منطقه قرار دارد و برخی از مردم این محله معتقدند که در این محله جوان قصاب خیری بوده که اسم این محله از نام وی گرفته شده است، اما در واقع و در شرح کتاب‌های فتوت نامه توضیح داده شده که جوانمرد قصاب یکی از یاران و مریدان حضرت علی علیه السلام می باشد که مقبره اش در فاصله بین تهران و مرقد حضرت شاه عبدالعظیم قرار دارد. در حال حاضر نام یکی از ایستگاه های مترو تهران نیز به نام جوانمرد قصاب می باشد
در زمان حضرت علی علیه السلام جوان قصابی بود که حرفه  سلاخی و قصابی را تایید می‌کرد و اگر کسی می خواست به این شغل بپردازد باید از وی تایید صلاحیت می‌گرفت.  در مورد این شخص روایت شده است که روزی کنیزی به سراغ جوانمرد قصاب آمد و طلب گوشت کرد، اما جوانمرد قصاب هر گوشتی به او می‌داد راضی نمی شد، تا جایی که جوانمرد قصاب عصبانی شد و به او گفت پولت را بگیر، من گوشت به تو نمی فروشم. کنیز که از سرزنش ارباب خود می ترسید و نگران بود که اگر بدون گوشت به خانه برگردد مورد آزار قرار بگیرد از ناراحتی به گریه افتاد. در همین حین حضرت علی علیه السلام که در حال گذر از آنجا بود متوجه این ماجرا شد و به جوانمرد قصاب گفت که به کنیز گوشت بدهد. جوانمرد قصاب که حضرت علی را نمی‌شناخت از این دستور حضرت علی سرپیچی کرد و به علامت منفی سر تکان داد. بعد از این که حضرت علی علیه السلام از آنجا دور شد شخصی به جوانمرد گفت تو علی بن ابیطالب را نشناختی. روایت است که جوانمرد قصاب از این حرف شوکه شد و از اینکه از فرمایش حضرت علی سرپیچی نموده بود نادم و پشیمان گردید و در نتیجه دو چشم خود را با کارد از حدقه درآورد و دست خود را نیز با ساطور قطع کرد و به آن شخص گفت که مرا نزد حضرت علی ببر.  بعد از اینکه حضرت علی متوجه ماجرا شد گفت چشم و دست او را در جای خود قرار دهند. سپس فاتحه‌ای خواند و بر جوانمرد قصاب دمید و چشم ها و دست او خوب شد. در داستان هایی که در مورد جوانمرد قصاب آمده است او را یکی از مریدان و هواداران حضرت علی علیه السلام می دانند. جوانمرد قصاب که از او با نام پیر افسانه ای یاد می‌کنند  به احتمال قوی همین جوانمرد قصاب است که یکی از مریدان  حضرت علی علیه السلام است . قصابان افغانستان در شب های جمعه به یاد جوانمرد قصاب نذری می‌دهند. در روایات آمده است که به احتمال زیاد بقعه منتسب به جوانمرد قصاب که در تهران قرار دارد مربوط به همین جوانمرد قصاب است.
امروز حرم امام رضا علیه‌السلام ❤️😍