یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید شود به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم. به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشود دو هفته، هر دو هفته یک بار مرخصی می آمدی، فردا میایی؟ کمیل بغض کرد چون می دانست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دانستم به عملیات شمالغرب رفته، حین صحبت هایش صدای تیر می آمد، گفتم : کمیل چه خبره؟ گفت: بچه ها آمدند رزمایش...! کمیل گفت : قطع می کنم دوباره زنگ می زنم؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام. گفتم : سه شنبه چطور؟ گفتن: معلوم نیست. گفتم: پنجشنبه چطور؟ گفتن : پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام!
کمیل راست گفت!
یکشنبه شهید شد
سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن
و پنجشنبه به بابل برگشت و پیکرشان را تشییع کردیم ...!
در سحرگاه ۱۳ شهریور سال ۹۰ در کردستان منطقه سردشت در ارتفاعات جاسوسان بچههای یگان صابرین با گروهک منافق پژاک درگیر میشوند. همرزم و دوست کمیل، شهید محرابی پناه تیرمیخورد. وقتی کمیل برای کمک و عقب کشیدن دوستش میرود، خمپارهای در کنار این دو اصابت میکند و هردوی آنها آسمانی میشوند. این دو شهید با هم عقد اخوت بسته بودند که در صورت شهادت یکی از آنها دیگری شفاعت کند که هر دو شهید شدند و شفیع هم.
سمت راست شهید صفری تبار - سمت چپ شهید محرابی پناه
گروهک پژاک نمیگذاشت بچهها جنازهها را برگردانند و با انداختن خمپاره از عقب بردن جنازهها جلوگیری میکردند. در نهایت پیکرها تبادل شدند. البته گروهک پژاک تسلیم شد و با خفت از خاک ایران بیرون رفت و کشته و تلفات زیادی داد.
💌آیت الله العظمی جوادی آملی:
🔻«شما قبرهای #شهدای_گمنام را رفتید دیدید؛ اگر یک دفعه فرصت کردید، آن الواح این شهدای گمنام را بخوانید، ببینید که ادبا بر این لوحها چه چیزی نوشتند، شعری از فؤاد کرمانی معروف است که:
گر بشکافند هنوز خاک شهیدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست
ولی وقتی انقلاب شد و شهدای گمنام آمدند، بر قبر و الواح این شهدای گمنام ، اینچنین نوشته شد: «آید از آن کشتگان زمزمه یا حسین»، اینها به خدا راست است، «آید از آن کشتگان زمزمه یا حسین». ما با اینها زنده هستیم، اینها را فراموش نکنیم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🔸شهدای مرزبانی فردا در مشهد از میدان شهدا تشییع میشوند
سرگرد بیهقی، معاون اجتماعی مرزبانی خراسان رضوی:
🔹فردا سهشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲ سه شهید حادثه تروریستی سروان در مشهد و از میدان شهدا به سمت حرم مطهر رضوی تشییع خواهند شد.
🔹این مراسم از ساعت ۹ صبح و با حضور فرماندهان نظامی و انتظامی و عموم مردم و مسئولان برگزار خواهد شد.
خودمونُ وقف انقلاب کنیم، وقف آقا کنیم، وقف این مردم کنیم، وقف این نظام کنیم که ان شالله وقتی صدای «أنا بقیةالله» بلند شد، وقتی بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد، آقا تو رو هم بخره، آقا تو رو هم به لشکر و خیمهی خودش ببره...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
🌐 https://eitaa.com/joinchat/3797614592C4c785700cb
🌷 [ظرافت های اخلاقی #شهدا]
#ولایت_پذیری
«یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، ندای دعوت خدا و رسولش را اجابت کنید؛ زیرا شما را زنده میکند». (انفال: ۲۴)
🔻 #ولایت_مداری، حقیقتی بود که رزمندگان و شهیدان ما آن را حیات طیبه میدانستند و سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند و بدان اعتقادی راسخ داشتند. محبوبیت و عزت فرماندهان شهیدمان نزد رهبر فقید انقلاب، حضرت امام خمینی رحمه الله به خاطر دل بستگی و اعتقاد آنان به ولایت بوده است. توجه به امر #ولایت در طول دفاع مقدس، در رزمندگان نهادینه شده بود. آنان حرف #امام_خمینی رحمه الله را حرف #خدا و حرف فرماند هان رده بالاتر خود را حرف امام خمینی رحمه الله میدانستند و به اجرای آن همت میگماردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصف #مالک_اشتر میفرماید:
... پس اگر شما را امر کند که به سوی دشمن بروید، روانه گردید و اگر فرمان دهد که نروید، بمانید که او در هیچ کاری پیش نمی افتد و برنمی گردد و رو بر نمی گرداند و جلو نمی رود، مگر به دستور من. [۱]
🔻آنچه روح جهاد و دفاع از دین خدا و آرمانهای انقلاب را در #شهیدان دمید، همین روحیه اطاعت پذیری و ولایت پذیری بود که نه فقط در زندگی شان به آن پای بند بودند، بلکه در وصیت نامههای خود نیز توجه به امر ولایت و حرف شنوی از مقام ولایت را یادآوری و سفارش میکردند.
[۱]نهج البلاغه، نامه ۳۸.
#رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
آللهم طهر قلوبنآ بالإيمان ..
وزين عقولنا بالحكمة ..
وعافي أبداننا بالبركة..
آللهم يسر أمورنا وفرج همومنا
وأغفر لنآ ولوالدينا..
آللهم أجعل صباحنا صبآح الصالحين والسنتنا السنة الذاكرين وقلوبنا قلوب الخاشعين..
آللهم آمين يآرب آلعالمين
🍃 صبح شما بخیر
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب :
🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند .
🌹اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن :
با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ،
یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ...
#وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهفتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هفتم 👇👇👇
✅ خواندن دعای اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنُ الْحَسَن در هنگام شنیدن سه اذان
✅ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام ( ویژه از جانب خانم حضرت معصومه سلام الله علیها و سلام به حضرت معصومه از جانب آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام )
✅ خواندن نماز امام صادق علیه السلام حداقل 7 بار در طول چله
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زن
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
بیست و سومین روز از چله 💫✨ سی و هفتم ✨💫مهمان سفره شهید
🌷🍃 عبدالله اسکندری 🍃🌷هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای #شهید
🔹نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای #شهید
سردار مدافع حرم ، مسئولی از جنس مردم، کسی که دنیا با تمام زرق و برق هایش را رها کرد و خود را مدافع عمه سادات کرد، و سید الشهدای مقاومت فارس می باشد
روحش شاد و یادش گرامی ...
#شهیدحاج_عبدالله_اسکندری
#شهدای_فارس
🚨عاقبت بخیری یعنی :
👈- پست و ریاست و میزهای دنیایی را رها کنی، بشوی مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س)..
👈-آرزوی شهادت را سالها با خودت داشته باشی وبرایش به آب و آتش بزنی ....
👈- شهید بشوی و سرت به دست بدترین آدم ها جدا بشود و روی نی برود....
👈- خانواده ای داشته باشی که در مقابل تحویل بدن مطهر شهید ، حاضر به دادن امتیازبه دشمنان نباشند...
👈-بدنت مفقود باشد و بعد از 8 سال ، روز دوم محرم ، روز ورود امام حسین (ع)به کربلا وارد وطن شود و روز عاشورا تشییع و تدفین بشوی..
👌عاقبت بخیری یعنی
#شهید حاج عبدالله اسکندری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢🎥 #کلیپ_ویژه| *سری به نیزه بلند است...*
*روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید عبدالله اسکندری*
🚩به مناسبت سالگرد شهادت #سیدالشهدای_مقاومت_فارس
شهید در سال 1358 وارد سپاه شدند و در کردستان و مریوان حاضر بودند. اولین حضور ایشان در جبهه سوسنگرد بود. همسرم همرزم سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بودند. سردار اسکندری در مدت حضورشان در جبههها تکتیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و... بودند. در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیاتهای کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیتالمقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیتهای ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصههای سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرحهای سد و بسیاری دیگر از فعالیتهای جهادی سهیم بودند. طی سالهای جنگ نیز کمتر فرصت میکرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند.
بیتابی حاج عبدالله و هراس از مرگ عادی
حاجعبدالله از دوران جنگ دنبال شهادت بود. حدود یک هفته، 10 روز قبل از شهادتش برای انجام مأموریتی به یاسوج رفتیم. از صبح تا شب از مناطق مختلفی بازدید کرده و در ارتفاعات پیادهروی کردیم. شب که به محل استراحت رسیدیم، خسته و کوفته بودیم.
اما حاج عبدالله نمیخوابید. مدام به حیاط میرفت و میآمد. گفتم: حاج عبدالله چه شده؟ چرا نمیخوابی؟ گفت: خوابم نمیآید. با خدا مشکلی دارم. گفتم: حاج عبدالله، این حرفها چیست. بخواب، فردا کلی کار داریم.
10 دقیقه بعد دوباره بلند شد، بیرون رفت و برگشت. من روی تخت نشستم و گفتم: عبدالله چه شده؟ دوباره گفت: من با خدا مشکلی دارم و تا جوابم را نگیرم، بیخیال نمیشوم. برای او کاری ندارد، سهل و آسان است. بعد حرف دلش را اینگونه گفت: من میترسم با مرگ عادی و طبیعی از دنیا بروم. میترسم سکته کنم و بمیرم. میترسم تصادف کنم و بمیرم.
من خندیدم و گفتم: حاج عبدالله الآن که جنگ و جبههای نیست. گفت: اگر خدا بخواهد، میتوان در سوریه، فلسطین یا لبنان جنگید و به شهادت رسید. او اگر بخواهد میتواند شهادت را نصیب من کند. من سالها در جبهههای جنگ و بعد از آن جنگیدم. چند سال در بنیاد شهید به ایثارگران خدمت کردم. یکی دو سال در شمال غرب با تروریستها جنگیدم. اکنون نمیخواهم با مرگ طبیعی از دنیا بروم.
کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند. من هم ساک ایشان را آماده کرده بودم. مأموریتهای ایشان همیشگی بود اما این بار همه چیز رنگ و شکلی دیگر داشت. کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که میتواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان میشدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم، اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم.