سلام علیکم
مدیریت کانال👆👆 حرم حضرت زینب سلام الله علیها
دعا گوی همه ی شما خوبان💐
﷽
سلام علیکم
سی و یکمین روز از🌷چله دهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
ناموس حق
عقیله
عفیفه
مکرمه
طبق حدیث، عالمه بی معلمه
ارواح و جن و انس و ملک خادمش همه
روحش شبیه شیشه ای از نور فاطمه(س)
❣️ حضرت زینب کبری سلام الله علیها❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی مادر گرامی شان
☀️ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا
در این روز ولادت با نگاه مادرانه خود
ما را دعا کنند و به ما #عیدی عطا نمایند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸حضرت زینب سلام الله علیها
دختر امیر المومنین علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها
معروفترین نام وی زینب است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است.
حضرت زینب سلام الله علیها در پنجم جمادی الاولی در سال پنجم یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.
بر اساس روایات متعدد، نامگذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام (ص) صورت گرفت و
👈 جبرییل از سوی خداوند این نام را به پیامبر (ص) رسانده است.
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) قنداقه وی را طلبید، او را بوسید و فرمود:
✅«به حاضران و غایبان امّتم وصیت میکنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری (س) است.»
القاب حضرت زینب سلام الله علیها
💐 عقیله بنی هاشم
💐 عارفه
💐 موثّقه
💐 فاضله
💐 کامله
💐 عابده آل علی
💐 معصومه صغری
💐 امینه اللّه
💐 نائبه الزهرا
💐 نائبه الحسین
💐 عقیله النساء
💐 شریکه الشهداء
💐 بلیغه
💐 فصیحه
💐 و شریکه الحسین.
امام سجاد علیه السلام خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند:
أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ
💐عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ
💐فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة
وی را به سبب سختیهای بسیاری که در زندگی دید (درگذشت جدش پیامبر (ص)، درگذشت و سختیهای مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین (ع)، شهادت برادرش امام مجتبی (ع)، فاجعه کربلا و شهادت برادرش امام حسین (ع) و دو فرزندش و دیگر بستگان و سایر شهدا، و به اسارت رفتن در کوفه و شام)
💐ام المصائب نیز لقب دادهاند.
💐زینبانه💐
💐علم و سخنوری
سخنان و خطبههای وی در کوفه و همچنین در دربار یزید، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او است. وی احادیثی از حضرت علی (ع) و مادرش حضرت زهرا (س) نقل کرده است.
زینب هنگام حضور امیرالمؤمنین (ع) در کوفه برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه میداد.
سخنوری وی برای شنوندگان یادآور خطبههای پدرش امیرالمؤمنین (ع) بوده است.سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، شبیه به خطبههای امام علی (ع) و خطبه فدکیه مادرش زهرا (س) است.
هنگام سخنرانی وی در کوفه، پیرمردی در حالی که میگریست، گفت:
«پدر و مادرم فدای ایشان که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنان والاتر و برتر از همه نسلهاست.
💐عبادت
حضرت زینب کبری (س) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به
👈«عابده آل علی» شد. شب زندهداری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) میگوید:
«در شب عاشورا، عمّهام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشکهایش سرازیر میشد.»
ارتباط حضرت زینب (س) با خداوند آنگونه بود که امام حسین (ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اختی لا تنسینی فی نافله اللیل»؛
«خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.»
💐صبر و استقامت
در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت:
👈«بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.»
وی بارها جان امام سجّاد (ع) را از مرگ نجات داد؛ از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج امام سجاد(ع) با ابن زیاد، وی دستور کشتن امام را صادر کرد. در این هنگام حضرت زینب (س) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»
در فاجعه کربلا
شیخ مفید از امام سجاد (ع) چنین روایت میکند: در آن شبی که صبح روز بعد پدرم کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب (س) کنارم بود و از من پرستاری میکرد که پدرم به خیمهای رفت و جوین غلام ابوذر غفاری هم کنارش بود در حالی که مشغول اصلاح شمشیر خود بود و پدرم این شعر را میخواند:
یا دهر افّ لک من خلیل / کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل/ والدّهر لا یقنع بالبدیل
وانّما الامر الی الجلیل /وکلّ حی سالک سبیلی
یعنی : ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیده دمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه میخواهد، رضایت نمیدهد. و البته زمام امور به دست خدا است؛ و سرانجام هر جانداری، مرگ است.
پس این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد تا اینکه معنی آنها را دریافتم و مقصودش را فهمیدم، پس بغض گلویم را گرفت ولی سکوت اختیار کردم و دانستم که مصیبت نازل شده است. اما عمهام به دلیل رقت قلب و تحمل کم زنانه با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و به تندی برخاست و در حالیکه لباسش به زمین کشیده میشد سر برهنه نزد پدرم رفت و چون نزدیک او رفت، گفت: وامصیبتاه! ای کاش مرگ فرارسد و زندگیام را از من بگیرد، امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مردند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان. پس حسین (ع) به او نگاهی کرد و فرمود: خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد؛ سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اگر پرنده را به حال خود بگذارند، میخوابد.
پس حضرت زینب (س) گفت:ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟ پس این دلم را خونینتر میکند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی به صورت خود زد و گریبانش را گرفت و آن را پاره کرد و بیهوش افتاد. پس حسین (ع) برخاست و آب بر روی صورتش ریخت و به وی فرمود: خواهرم! از خدا بترس و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نمیمانند و اینکه همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه اللّه که خلایق را با قدرت خویش آفریده و آنان را برمیانگیزد و به سوی او بازگردند در حالیکه او یگانه و یکتا است. پدرم بهتر از من بود و مادرم بهتر از من و برادرم از من بهتر بود و رسول خدا (ص) برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است.
پس با این سخنان و مانند آن او را دلداری داد و فرمود: ای خواهر! من تو را سوگند میدهم پس تو سوگندم را نشکن، هیچگاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی که مُردم جزع و بیتابی نکن. سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.
عصر عاشورا هنگامی که زینب (س) مشاهده کرد امام حسین (ع) روی زمین افتاده و دشمنان اطراف پیکر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد:
«یابن سَعد! اَیقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»
فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!
او هیچ جوابی نداد و زینب (س) فریاد برآورد:
«وا اخاه! وا سیداه! وا اهل بیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»
«وای برادرم! وای سرورم! وای اهل بیتم!ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.»
وی هنگام رسیدن بر بالین برادرش چنین گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»
حضرت زینب(س) در کنار بدن امام حسین (ع)، رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) چنین گفت:
«وا محمّداه! بَناتُک سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِهِ و الرِّداء...»
«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمهگاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!»
سخنها و نالههای وی، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.
در کوفه
بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند.
بُشربن خُزیم اسدی درباره خطبه حضرت زینب (س) میگوید:
👈«در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران را ساکت کردند!»
حضرت زینب (س) خطابه را پایان داد، هیجان شدید در کوفه ایجاد کرد، و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی میگوید: «پس از خطبه دختر حضرت علی(ع)، مردم کوفه شگفت زده دستها را به دندان میگزیدند.»
حضرت زینب (س) همراه با اسرا واردِ دار الاماره کوفه شد، و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مناظره و گفتگو پرداخت.
سخنان حضرت زینب (س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیداللّه دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه حضرت زینب (س) و نیز سخنان امام سجاد (ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت بنی امیه را فراهم ساخت.
کاروان اسیران در شام
پس از فاجعه کربلا، یزید بن معاویه از عبیداللّه خواست تا کاروان حضرت زینب (س) را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین (ع) به سوی شام راهی شدند.
موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی (ع) را داشتند؛ چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، بنابراین، شگفت انگیز نیست که «هنگام ورود اهل بیت پیامبر (ص) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»
👈 ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههایی، که حضرت زینب و زین العابدین (ع) در شام ایراد کردند و در آن جنایتهای بنی امیه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهل بیت (ع) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین (ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.
در کاخ یزید
یزید مجلسی بیسابقه ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند. وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.
یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر (ص) اسائه ادب کرد.و کینهای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود:
«کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خزرج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیای نازل شد. من از نسل خُندُف نیستم اگر از فرزندان احمد .»
👈ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید نسبت به اسرا،اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.
یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اسیران چه کند؟ هرچند بعضی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.
👈دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.
یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.
سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐حجاب و عفّت
زینب کبری سلام الله علیها، تربیت شده مکتب فاطمه ایست که فرمود:
«خَيْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛
چه نیکو است برای زنان که مردان [نامحرم ]را نبینند
و مردان [نامحرم] هم آنان را نبینند.»
درباره حجاب و عفت زینب کبری سلام الله علیها در تاریخ اینچنین آمده است:
«هنگامی که زینب سلام الله علیها میخواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا صلیالله علیه و آله برود،امیرالمؤمنین علیه السلام دستور میداد شب برود. به حسن و حسین علیهماالسلام میفرمود: همراه خواهرشان باشند.امام حسن علیه السلام جلوتر و امام حسین علیه السلام پشت سر، زینب در وسط حرکت میکردند. آنان از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر صلیالله علیه و آله را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.»
زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس میدهد،
نخ مَعجَر نمیدهد
#حجاب_فاطمی
#مانند_مادر
حضرت زینب سلام الله علیها در روز یک شنبه ۱۵ رجب سال ۶۲ق. درگذشت.
به نقل از برخی منابع تاریخی آن حضرت به خاطر آن همه سختی و مصیبت که دیده بودند بیمار شدند و از دنیا رفتند.
اما براساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید
👈مسموم شدند و به شهادت رسیدند
چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده بودند و وجودشان یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید بود و یزید نمیتوانست روشنگری های زینب کبری را تحمل کند بنابراین دست به قتل حضرت زد.
محل دفن
در مورد محل دفن حضرت زینب سه دیدگاه وجود دارد:
☑️بقیع: برخی از مورخین، آرامگاه بقیع در مدینه را محل دفن حضرت زینب (س) دانستهاند. سیدمحسن امین، نویسنده اعیان الشیعه این قول را میپذیرد
👈☑️شام: مشهور این است که قبر وی در شام است. این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب (س) این منطقه شهرک السیده زینب نام گرفته است.
☑️مصر: برخی از مورخین مقبره وی را در مصر دانستهاند. این بارگاه در مصر بارها بازسازی شده است و امروزه زیارتگاه مصریها و دیگر مسلمانان است. مصریان از ابتدای ماه رجب (ماه درگذشت حضرت زینب (س) تا نیمه آن را در این بارگاه مراسمی با تلاوت قرآن کریم و دعا برگزار میکنند. )
در هر صورت باید گفت :
در این مورد هم زینب کبری سلام الله علیها
👈شبیه مادر بزرگوارشان هستند و
همانطور که «قدر و منزلت شان» مجهول و ناشناخته است
مکان «قبر مطهرشان» هم مجهول باقی مانده است
تا روزی که منتقم آل محمد صلیالله علیه و آله بیاید
و گره از معماهای تاریخ بگشاید .
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
بانویی که رسول خدا (ص)
از طرف خدا
او را زینت امیرالمومنین (ع) نامیدند
و در وصفش فرمودند:
احترام او را نگه دارید که او شبیه ترین افراد به خدیجه کبری (س) است؛
❣️ حضرت زینب کبری سلام الله علیها❣️
هدیه می کنیم محضر نورانی مادر گرامی شان
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
#یادداشت
❎ شما دینتان را فروختید و ما خریدیم
📍 بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
📍صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن»!
📌 خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار عرب که از دیدن چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.
شهادت سیده فاطمه طالقانی یکی از هزاران جنایات وحشیانه این گروهک تروریستی میباشد.
نام:فاطمه طالقانی
نام پدر: سیدهدایت الله
محل و تاریخ ولادت: اصفهان-جمعه23 تیرماه 1357
محل و تاریخ شهادت: بندرماهشهر-جنب مسجدجامع ناحیه صنعتی-سحرگاه سه شنبه9تیرماه 1360
نحوه شهادت: آتش سوزی کانکس واحدفرهنگی جهاد ماهشهر بدست منافقین کوردل
محل خاکسپاری: اصفهان-گلستان شهدا
ازدواج کردیم. آن زمان هر دو دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی بودیم. همسرم فیزیک میخواند و من در رشته جامعه شناسی مشغول تحصیل بودم. در آن دوره فعالیت های انقلابی به دانشگاهها هم کشیده شده بود و همسرم که پیرو خط امام خمینی(ره) بود به شدت پیگیر مسائل بود. ایشان در سطح دانشگاه به روشنگری میان دانشجویان میپرداخت؛ حتی نماز جماعت مسجد دانشگاه شهید بهشتی را راهاندازی کرده بود و خودش پیشنماز بود.
فعالیتها و روشنگریهای همسرم در دانشگاه باعث شد گارد دانشگاه نسبت به ما حساس شده و به این ترتیب من و ایشان سال 1356 توسط ساواک دستگیر شدیم. من بعد از 30 ساعت آزاد شدم اما شوهرم مدت زیادی در زندان بود.
خبر باردار بودنم را در زندان به او دادم. تمام دورانی که فاطمه را باردار بودم همسرم در زندان ساواک بود و به تنهایی در تظاهرات ها علیه رژیم شرکت می کردم. در یکی از این راهپیمایی ها زمین خوردم و بعد از اینکه خبر به پدرشوهرم رسید ایشان گفتند: «دیگر در این مراسمات شرکت نکن.» البته ایشان بیشتر نگران سلامت مان بودند.
در طول دوران بارداری فاطمه چندین مرتبه قرآن را ختم کردم و چله زیارت عاشورا و یاسین برداشته بودم.
روزی از ملاقات همسرم باز می گشتم. در راه یکی از اقوام را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «دوست داری فرزندت دختر باشد یا پسر؟» گفتم: «تفاوتی ندارد.» او اعتقاد داشت فرزند پسر از آن جهت که نام والدینش را زنده نگه می دارد بهتر است؛ اما نظر من این بود که فرزندم اگر دختر خوب و صالحی هم باشد می تواند چنین کند. البته همانطور هم شد و نام فاطمه طالقانی در تاریخ ثبت شد.
برای وضع حمل به اصفهان رفتم. تیر1357
فرزندم به دنیا آمد. مادر شوهرم کامش را با تربت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بالا داد. فاطمه دختر آرامی بود. بعد از مدتی دوباره به تهران برگشتم. خانه ای اجاره کرده و زندگی دونفری ام با فاطمه شروع شد. با اینکه بزرگ کردن طفلی با آن سن و سال باید سخت باشد اما برای من اصلا اینطور نبود چون معتقد بودم همسرم در راه خدا جهاد کرده و الان که ایشان در زندان هست خدا حمایتم می کند.
آبان ماه همان سال همسرم از زندان آزاد شد. با توجه به روحیه انقلابی اش فعالیت هایش را مجددا آغاز کرد و این فعالیت ها بعد از پیروزی انقلاب بیش از پیش افزایش یافت.
مدتی بعد از شروع جنگ تحمیلی عازم شهر ماهشهر استان خوزستان شدیم. همسرم مسئول کمیته فرهنگی جهاد سازندگی ماهشهر شده بود.
بعد از انفجار حزب جمهوری توسط گروهک تروریستی منافقین، حضرت امام خمینی(ره) در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کردند؛ لذا همسرم و جمعی از اعضای جهاد مشغول پیگیری کارهای لازم برای راه اندازی یک راهپیمایی مردمی در سطح ماهشهر بودند. در این بین شبی به خانه آمد و گفت: «تمام کارها انجام شده است و فقط هماهنگی سخنران مانده است.» مشغول صحبت بودیم که دیدم فاطمه در حالی که چادر مشکی مرا سرش کرده بود سمت مان آمد و شروع به صحبت کرد. هر آنچه در مورد بنی صدر از من و پدرش شنیده بود تکرار می کرد! به شوخی به همسرم گفتم: «این هم سخنران! » با اینکه سن و سالی نداشت اما خیلی باهوش بود و روح بزرگی داشت. به یاد دارم زمانی که برای راهپیمایی رفته بودیم فاطمه خسته شده بود. می خواست بغلش کنم؛ اما من آن موقع باردار بودم. با زبان کودکانه گفتم: «مامان اگر بغلت کنم بچه اذیت می شود.» نگاهی کرد و بدون اینکه حرفی بزند به راهش ادامه داد. تا آخر راهپیمایی همرام آمد و کنار مردم شعار می داد.
شب که به محل اسکانمان برگشتیم حسابی خسته شده بودیم. آن موقع در کانتینر فرهنگی جهاد سازندگی زندگی می کردیم. تقریبا یک اتاق سه در چهار بود. برای خواب آماده شده بودیم. فاطمه عادت داشت قبل خواب با هم صحبت کنیم. با نگاه منتظرش به من خیره شده بود. گفتم: «مامان امشب خسته ایم بسم الله بگو و بخواب.» قبول کرد. بعد از گفتن بسمالله بلافاصله به خواندن سوره توحید مشغول شد. دوباره گفتم فقط بسم الله بگو و بخواب؛ اما این بار هم سوره توحید را خواند و خوابید.
نصف شب احساس کردم کسی روی قفل در با چراغ قوه نور انداخته است. خواستم همسرم را بیدار کنم که متوجه رفتنش شدم.