الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
شانزدهمين روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷سید حسین هاشمی 🌷هستیم
سید حسین هروقت فیلمی از جنایت های داعشی ها در تلویزیون یا اینترنت می دید ، خیلی ناراحت می شد😔و می گفت یک نفر باید جواب این ظالم ها را بدهد☝️
به برادرم گفته بود: نمی دانی حرم حضرت زینب (س ) چه صفایی داشت...چقدر غریب بود💔...
بود نمی دانی آنجا چقدر به جهاد ما نیاز دارند ، آنجا مردم مظلومی که مثل ما یک دین و آیین دارند کشته می شوند😔. وظیفه ما این است که از آنها دفاع کنیم. بعد وقتی برادرم گفته بود که تو سه تا بچه داری آنها را چکار می کنی؟ تو یک بار جهادکردی دیگر بس است، همسرم گفته بود : بی بی زینب من را نگاه می کند، چطور اینجا بمانم⁉️
از همان روزی که خبر شهادت سیدحسین در سوریه در کابل پخش شد، کابل دیگر برای خانواده اش جای ماندن نبود😞: ما مدام تهدید می شدیم می گفتند چرا شوهرت رفته سوریه⁉️ به خاطر همین مهاجرت کردیم ایران.
شهید مدافع حرم
سید حسین هاشمی🌹
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سید حسین هروقت فیلمی از جنایت های داعشی ها در تلویزیون یا اینترنت می دید ، خیلی ناراحت می شد😔و می گف
یکی از شجاع ترین فرمانده هان صحنهای نبرد بود معروف به سید راکت
متولد 1368
تاریخ شهادت : 20 مهر 1394
محل شهادت : ادلب
مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50
روحیناالسادات هاشمی، همسر جوان این شهید مدافع حرم، بارها و بارها شاهد دلتنگی بچه هایش بوده؛ بارها اشک شان را دیده و بهانه هایشان را شنیده. او حالا دوسال است که اینجا کیلومترها دور از کابل و کوچه پس کوچه هایش، برای بچه ها هم پدر است، هم مادر. مادری که حکایت دلتنگی اش برای مرد خانه، با تاریکی هوا شروع می شود، همان وقتی که بچه ها می خوابند. روحینا السادات هاشمی همان وقت است که یکی از قاب عکس های روی دیوار را برمی دارد و دور از چشم بچه ها ، برای مردی اشک می ریزد که می گوید که کاش زودتر شناخته بودش:« همسرم به من نگفت که می خواهد مدافع حرم بشود. به هیچ کس نگفت. خودش به این موضوع فکر کرده بود و تصمیمش را گرفته بود . البته این اخلاقش بود هیچوقت از کارهایی را که می خواست انجام بدهد حرفی نمی زد، یعنی عادت نداشت قبل از اینکه یک کاری را شروع کند زمزمه اش را سر زبان بیاندازد.»
حالا این تصمیم قلبی سید حسین، برای روحینا یک حسرت بزرگ را به جا گذاشته ، حسرتی که از همان روز شهادتش گوشه قلبش نشسته :« وقتی شنیدم شهید شده ، خیلی دلم سوخت، به خودم گفتم روحینا تو با این مرد هشت سال زندگی کردی، اما هیچوقت او را نشناختی. الان برای خودم دلم می سوزد ، می گویم کاش زودتر او را شناخته بودم.»
دفعه اولی که رفت سوریه ما بی خبر بودیم، چهارماه از او بی خبر بودیم و نمی دانستیم کجاست حتی زنگ هم نمی زد. بعد که برگشته بود رفته بود پیش برادرم که ایران بود. آنجا به برادرم گفته بود که مدافع حرم شده و سوریه است.»
حرف های سیدحسین با برادر روحینا حرف هایی شنیدنی است، حرف هایی که ما دوسال بعد از شهادتش مرور می کنیم:« همسرم به برادرم گفته بود: نمی دانی حرم حضرت زینب (س ) چه صفایی داشت...چقدر غریب بود ...گفته بود نمی دانی آنجا چقدر به جهاد ما نیاز دارند ، آنجا مردم مظلومی که مثل ما یک دین و آیین دارند کشته می شوند. وظیفه ما این است که از آنها دفاع کنیم. بعد وقتی برادرم گفته بود که تو سه تا بچه داری آنها را چکار می کنی؟ تو یک بار جهادکردی دیگر بس است، همسرم گفته بود : بی بی زینب من را نگاه می کند، چطور اینجا بمانم؟!»
سیدحسین در این مدت آنقدر از خودش شجاعت و رشادت نشان داده بود که شده بود یکی از فرمانده های گردان های فاطمیون. فرمانده ای که جهادش ، بیستم مهرماه 94 کامل شد؛ روزی که او کیلومترها دورتر از وطنش در خاک سوریه به شهادت رسید:« اول ماه محرم بود. من شب خوابیدم و خواب دیدم همه دندان هایم ریخته. با هول و ولا از خواب پریدم. اما نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده، نمی دانستم که همان شب شوهرم شهید شده. چند روز بعد بود که برادرم از ایران به ما زنگ زد و گفت که او شهید شده و پیکرش در معراج شهداست. »
قلب روحینا از همان روز از جا کنده شد:« من همسرم را دوست داشتم، او پدر خیلی خوبی بود ، بچه هایش را عاشقانه دوست داشت. وقتی خبر شهادتش را شنیدم برای اینکه از دستش دادم خیلی ناراحت شدم اما می دانم که او خودش الان خیلی در آرامش است چون در راه هدفش شهید شده و جانش را داده. افتخار می کنم که همسرم برای اسلام شهید شده حتی اگر دیگر کنارمان نباشد.»
همان روزی که خبر شهادت سیدحسین در سوریه در کابل پخش شد، کابل دیگر برای خانواده اش جای ماندن نبود :« ما مدام تهدید می شدیم می گفتند چرا شوهرت رفته سوریه؟ به خاطر همین مهاجرت کردیم ایران. »
حالا از آن موقع ، از روزی که روحینا دست سه بچه اش را گرفت و آمد ایران دوسال می گذرد؛« وقتی ما آمدیم ایران یک ماه از شهادت سیدحسین گذشته بود، هنوز پیکرش در سردخانه بود. ما که رسیدیم او را آوردند معراج شهدا آنجا بعد از هفت ماه او را دیدیم ...»
بچه ها همان جا داخل تابوت کفن را باز کردند و صورت پدر را دیدند. لحظه هایی که هنوز یادشان نرفته. دیداری که سید رامین درباره اش می گوید :« بابا چشم هایش بسته بود. بدنش زخمی بود. »
در ذهن این پسربچه 9 ساله ، چهره پدر بعد از شهادت چهره یک قهرمان است ؛ قهرمانی که می داند بابایش بوده :« بابای من یک آدم خیلی قوی بود ، شبیه قهرمان ها. آن موقع هم که توی تابوت خوابیده بود دیدم یک قهرمان است. »
رامین بعدها این صحنه را بارها با خودش مرور کرده ، همین است که حالا می گوید :« من هم دوست دارم وقتی بزرگ شدم مثل پدرم یک قهرمان بشوم. همه می گویند او در جنگ خیلی آدم قوی ای بوده »
روحینا همینجاست که دنباله حرف های پسرش را می گیرد و می گوید:« شوهرم با رفتنش یک نهال کاشت، جهادی که حالا به پسرم رسیده است.»
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
هفدهمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷سید علی حسینی 🌷هستیم
#راز_خاص_بودن_شهید_مدافع_حرم
سید علی حسینی🌹
✨برادر شهید اقرار میکند 👇👇
معجزه شهید این هست که بعد ازعملیلات پیکر ایشان به مدت۴ ماه زیر افتاب سوریه ودر منطقه تحت تصرف داعش بوده که انها سید علی را ندیده بودن ‼️
وقتی مفقودی سید علی را شنیدیم فقط به حضرت زهرا (س) وحضرت زینب (س) توسل کردیم🌿 ۱۱ بار دیگ نذر کردیم از آش بگیر تا گوسفند....سید علی را حضرت زهرا(س)به ما برگرداند💔
سید علی ۲ سال بود میخواست برود اما پدر ومادر رضایت نمی دادند اما اخر رضایت را گرفت ورفت🕊
وقتی سید علی را درمعراج شهدا در مشهد اوردند تمام پیکرش سالم بود✨فقط پوست صورتش کمی چروک شده بود.
وقتی سید علی را باز کردند یک تیر به پایش و یک تیر به سینه اش خورده بود وباهمان لباس خونی اوردند.💔
سیدعلی حسینی متولد افغانستان بود ولی در ایران اسلامی بزرگ شد و در جوار امام مهربانیها رشد پیدا کرد تا جایی که مأمن اصلیاش برای دلتنگیها،غصهها و شادیها حرم این امام رئوف بود. خیلی زودتر از آنچه تمام خانواده فکرش را بکنند در پی رفتن به سوریه بود. هرچه بیشتر صحنههای دلخراش جنایات داعش را می دید برای رفتن مشتاقتر میشد. تا آنکه در ۱۸ سالگی با وجود مخالفت های اطرافیان، عازم سوریه شد و در همان اعزام اول به مقام والای شهادت نائل گشت. پیکر مطهرش بعد از حدود ۳ ماه مفقود ماندن، صحیح و سالم به مشهدالرضا علیه السلام بازگشت و در جوار شهدای لشکر فاطمیون به خاک سپرده شد.
🔴 پیادهروی «جاماندگان» در روز اربعین حسینی برگزار میشود
🔹پیادهروی «جاماندگان» اربعین حسینی روز شنبه ۲۷ مهر مصادف با روز اربعین از ساعت ۶:۳۰ در میدان امام حسین(ع) آغاز میشود و با اقامه نماز ظهر در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(ع) به پایان میرسد.
#اربعین
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
❣#شهیدچمران❣
🌷🍃ای #حسـین!
💢در ڪـربلا، تو یڪایڪ شـهدا را
در آغوش مےڪشیدی، مے بـوسـیدی،
وداع مـےڪـردی..
💢آیا ممڪن اسـت هنـگامے ڪہ
من نیز بہ خاڪ و خون خود مےغلطـم،
تو دسـت مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و #عطش_عشق مرا بہ تو
و بہ خدای تو سیراب ڪنی؟
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله