شهید کامیاب در سال ۵۶ برای روشنگری اذهان مردم بهشهر کرمان رفت، با سخنان آتشین و سراسر مستدل و محکم خود، کرمان را بهکانون هیجان و مبارزه تبدیل کرد، او توانست هزاران تن را در مسجد کرمان گرد آورد و برای آنها سخنرانی کند و سبب رعب و وحشت رژیم سفاک پهلوی شود.
از این رو ساواک کرمان که دچار رعب و وحشت شده بود، درهای مسجد را میبندد و مسجد را بهآتش میکشد و بهسوی مردم تیراندازی میکند (که در آنجا مردم شعار " مرگ بر شاه " و " درود بر خمینی " سر داده و شعار میدهند: " مسجد کرمان را؛ کتاب قرآن را؛ شاه به آتش کشید") از سوی دیگر مأموران ساواک در صدد دستگیری شهید کامیاب برمیآیند. اما شهید کامیاب با هوشیاری، خود را بهشهر یزد میرساند، با استقبال شهید بزرگوار آیتالله صدوقی مواجه میشود.
آشنایی حاج قاسم سلیمانی با شهید کامیاب
تاثیر منبرهای روشنگر شهید کامیاب در کرمان، اما بهاینجا ختم نمیشود، همین سه سال پیش در مراسم سی و چهارمین سالگرد شهید کامیاب در مشهد بود که حجتالاسلام شیرازی، نماینده، ولی فقیه در سپاه قدس گفت: حاج قاسم سلیمانی دو سال قبل از پیروزی انقلاب با شهید کامیاب که در ماههای رمضان برای تبلیغ بهکرمان میآمد، آشنا شد و پای منبرهای این شهید بهانقلابیون پیوست.
شهید کامیاب بعد از پیروزی انقلاب مدتی در دایره عقیدتی- سیاسی لشکر ۷۷ خراسان بهامور مختلف رسیدگی میکند، وی همچنین در قسمت تحصیلات و ارزشیابی کمیته هم بهفعالیت میپردازد، اما بهیقین میتوان ادعا کرد، مهمترین مسؤولیت وی همکاری در تاسیس حزب جمهوری اسلامی در مشهد است، چراکه در آن زمان، گروههای انحرافی زیادی وجود داشتند که در صدد تغییر مسیر انقلاب بودند و شهید «کامیاب» و شهید «هاشمینژاد» سعی میکنند با فعالیت در این حزب جلوی این انحرافات را بگیرند.
شهید کامیاب معتقد بود، اگر در مجلس شورای اسلامی افرادی مکتبی، سازشناپذیر، متقی، فداکار، متفکر، مبارز و آگاه بهمسائل سیاسی روز و در یک کلام در خط امام باشند، تحقق آرمانها و اهداف شایسته یک نظام انقلابی و اسلامی امکانپذیر است، بنابر همین اعتقاد و پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت چند تن از نمایندگان مشهد مانند شهید دیالمه، شهیدصادقی و شهیداسداللهزاده در هفتم تیرماه ۱۳۶۰، با پیشنهاد شهید هاشمینژاد، در انتخابات میاندوره مجلس شورای اسلامی از حوزه مشهد شرکت میکند، حضوری که با استقبال گرم مردم مشهد روبهرو میشود و از میان ۳۸۸ هزار رای ماخوذه صحیح، با کسب قریب به ۲۹۴ هزار رای، یعنی حدود ۷۶درصد آرا، بهعنوان نماینده مردم مشهد انتخاب میشود که این درصد بالا، از ابتدای انقلاب تاکنون در خراسان رضوی بینظیر بوده است.
روز ۸ مرداد، یعنی ۶ روز بعد از انتخابات مجلس شورای اسلامی، مصادف با ۲۷ رمضان ۱۴۰۲ قمری، ساعت ۱۱ ظهر شهید کامیاب که قرار است، ساعت ۱۲ خود را بهفرودگاه برساند، از دفتر حزب جمهوری بهسمت منزل حرکت میکند، همزمان با حرکت خودرو موتورسواری با دو سرنشین وی را تعقیب و در تقاطع خیابان راهآهن و خواجه ربیع (تقاطع راه آهن) زمانی که سرعت ماشین کم میشود، دو گلوله بهکتف و جمجمه وی شلیک میکنند.
(برادر ارشد شهید):
گاهی که من به مشهد میرفتم تا از ایشان که در مشهد طلبه بود خبری بگیرم، حتی نان نداشتند که بخورند و میگفتند: «راهی که من میروم، راه امامزمان (عج) است و هیچگونه برگشتی ندارد و اگر در خیابان هم بخوابم، بازهم این راه را ادامه میدهم». بالاخره چندسالی درس خواندند و بزرگ شدند.
از اول مستقل بودند. یک شب رفتم به مدرسه آنها، دیدم هفت هشت نفر باهم هستند. وضعیت مدرسه آنقدر از نظر بهداشتی خراب بود که من شب آمدم بیرون. ایشان گفتند چرا آمدید بیرون؟ گفتم اینجا رطوبت دارد. گفت آدم بخواهد روحانی باشد، باید اینطور باشد. گفتم پس چرا دوستانت میروند بیرون؟ گفت: «آنها یکطور زندگی میکنند، ما هم یکطور.» الان هم مسئولان باید ساده زندگی کنند تا مردم از آنها حمایت کنند. فکر مادیات نباشند و فکر استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی باشند.
همسر شهید:
حجتالاسلام شهیدکامیاب، ساده زندگی میکرد، اما عمیق فکر میکرد. برای غذا همیشه توصیه میکرد که یک نوع غذا بپزم. همیشه به من میگفت: «من حاضرم شما یک نوع غذا سر سفره بگذاری و بقیه وقت خود را صرف مطالعه کتاب کنی». اگر احیانا دو نوع غذا بر سر سفره بود، از غذای دوم نمیخوردند و میگفتند یکی کافی است. وقتی مهمان داشتیم و بچهها نمیگذاشتند به کارها برسم، همیشه با روی خوش میآمدند و به من کمک میکردند و بچههای کوچک را نگه میداشتند و همیشه حامی من بودند.
در آخرین دیدارم وقتی آقای کامیاب دعای شب۲۷ ماه مبارک رمضان را خواند، دیدم کتابهای دیگری را از کتابخانه برداشت و ساعتی مطالعه کرد. وقتی از او پرسیدم چرا شما یک ساعت درباره یک آیه میخوانید و فکر میکنید، جواب داد: «انسان باید همه نکتهها را درباره یک آیه بداند. انسان باید مطالعه کند، بخواند و مطلب را تحلیل کند تا بتواند آن را برای دیگران نیز بشکافد و روشن کند.» درست است که تحمل این فقدان سخت است، اما راه شهیدان راهی است که خدا به بهترینهایش، نشان میدهد. در همه مراحل زندگیام حضور شهیدکامیاب را درکنار خود و فرزندانم احساس میکنم و همین به من آرامش میدهد
دختر شهید می گوید : 👇 👇
مادرم آنچان عاشقانه از پدر صحبت میکرد که گویی هر لحظه کنار ایشان بوده است. عشق آنها در تربیت ما تأثیر داشت. ایشان چنان جایگاهی برای پدر قائل بود که اجازه نمیدادند از نام پدر، سوءاستفاده شود و میگفت: «رسالتم این است که شما را درست تربیت کنم و انسانیت شما را رشد دهم» مادر با شهید زندگی میکرد و میگفت: «پدر لحظهبهلحظه، در کنار شماست و اگر حضور و دعایش نبود، مگر میتوانستید با مشکلات کنار بیایید.»حالا که مادر مرحوم شدهاند، این موضوع را دقیقتر درک میکنم و حضور ایشان را در کنارم احساس میکنم.
خوب است این موضوع را هم بگویم که مادرم هم آرزوی شهادت داشت. سال 1392 عازم کربلا بود که در هواپیما به علت ایست قلبی، عروج میکند. حدیث داریم «کسی که در راه امام حسین(ع) قدم بردارد و از دنیا برود، شهید است.» دعای مادرم اینگونه مستجاب شد.
اگرچه منافقین کوردل با ترور شهید کامیاب و حذف این نیروی موثر از پیکره جوان انقلاب بهخیال خام خودشان خواستند بهاصل نظام مقدس جمهوری اسلامی ضربه بزنند، اما این تیرشان نیز مانند همیشه بهسنگ خورد، چراکه شهید کامیاب در همان عمر کوتاه ۳۱ ساله خویش توانست پیمانکار ساده شرکت آب را جذب کند و در منبرهای انقلابی خود حاج قاسمها را پرورش و تحویل انقلاب دهد تا امروز پشت قدرتهای بزرگ جهانی، که اربابان منافقین هستند، از شنیدن نام ژنرال قاسم سلیمانی بلرزد.
اگر شهید کامیاب صرف نظر از همه خدماتی که بهایران و انقلاب کرد، فقط پرورش همین یک شاگرد وفادار و مخلص را در کارنامه خود داشته باشد برای بهخاک مالیدن دماغ نفاق کافی است.