وجود حضرت امام (ره) و انس و الفت با بسیجیان دلیل این تحول بود. این شهید به خاطر قولی که در دلش به حضرت امام در زندان میدهد در عرض سه ماه متحول میشود. او در این فرصت با بسیجیان نشست و برخاست میکند تا ارزشها را در وجودش نهادینه کند. همچنین در ذات این شخص لوطیگری و مردانگی وجود داشت. در انقلاب هم به خاطر دفاع از ناموس مردم وقتی که گاردیها به دختران دانشآموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله میکنند با گاردیها درگیر و سپس وارد انقلاب میشود. شهید بسیار شجاع بود و به خاطر لقبش - میزنم، میکشم - خیلیها از او میترسیدند. ایشان با کسانی که ظالم بودند و به مردم زور میگفتند درگیر میشد. در زندان در تماس با رزمندگان و پس از صحبتهای حضرت امام(ره) که فرمودند به جبهه بیایید بر اساس غیرت و جوانمردی به حضور در جبهه تمایل پیدا میکند. وقتی قاضی شرع زنجان تحول را در وجود ایشان میبیند طبق دستورالعملی که میگفت میتوانید زندانیان متحول شده را آزاد کنید او را آزاد میکند. آقا یداله بعد از آزادی از زندان مستقیم به جبهه میرود. همین کار موجب تعجب همسر و خانوادهاش میشود. وقتی به او میگویند حالا مدتی در خانه بمان، او میگوید من با خدای خودم و با امام پیمان بستهام و باید به جبهه بروم. پایش که به جبهه میرسد یک آدم دیگر میشود. کسانی که به ملاقاتش میآیند باور نمیکنند آقا یداله همان آقا یدی قبل از انقلاب باشد که همه زمانی از او میترسیدند
حضور يدالله در جبهه مثل توپ صدا ميكند. جوانِ كلهشق ديروز به مبارز و رزمنده شجاع امروز تبديل شده است. در جبهه سيگار را ترك ميكند و قرآن خواندن را ياد ميگيرد. لشكر عليبن ابيطالب با وجود يدالله حال و هواي ديگري گرفته بود. روز هفت اسفند 1362 نيروهاي گردان وليعصر(عج) به سمت جزاير مجنون حركت كردند: «پس از شركت نيروهاي گردان وليعصر(عج) در عمليات خيبر و تلفاتي كه به نيروها وارد شد تمام تلاشرزمندههاي زنجاني اين بود تا بلكه بتوانند پيكر شهدا را به عقب منتقل كنند». (ص236)
يدالله يكي از نيروهايي است كه براي آوردن پيكر شهدا داوطلب ميشود. به دليل حجم وسيع آتش دشمن در منطقه عملياتي كسي نميتوانست سرش را بالا بياورد. نه مهمات ميآمد و نه غذا. يدالله و تعدادي از رزمندهها آنقدر با اسلحه آر.پي.جي به طرف نيروهاي دشمن شليك كرده بودند كه از گوششان خون ميآمد.
بعثيها براي پس گرفتن جزيره مجنون پاتك سنگيني را شروع ميكنند. يك خمپاره 60 منفجر ميشود، گرد و خاك فضا را ميپوشاند و پس از مدتي كوتاه، پيكر يدالله غرق در خون ميشود. خون از صورت و شكم يدالله بيرون ميزند؛ زمين سرخ ميشود و چهرهاش زرد. همه رزمندگان از زخمي شدن يدي باخبر ميشوند و به نوبت خودشان را بالاي سر او ميرسانند. از دست هيچكس كاري برنميآيد. شهيد ندرلو به كما ميرود و پس از دقايقي كوتاه به شهادت ميرسد.
يدالله ندرلو از رزمندگان زنجاني است كه سال 62 در عمليات خيبر به شهادت رسيد. فرماندهان و همرزمان شهيد از زندگي پر فراز و نشيب او خاطرات زيادي دارند. به او لقب «ورام اولدريم» داده بودند و يار و شفيق بسياري از بچههاي جنگ شده بود. يك رفيق بامرام و با منشي لوطيوار كه افراد بسياري را گرد خود جمع ميكرد و ميتوانست ساعتها برايشان خاطره بگويد و صحبت كند. به همت اداره كل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان زنجان كتاب «جرعه آخر» با محوريت زندگي شهيد ندرلو به قلم مسعود بابازاده به چاپ رسيده
هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
👌خدا را شکر که هستید
امام می دانست که شما می شوی ناخدای با خدای #کشتی_انقلاب، والا با #دلی_آرام و #قلبی_مطمئن نمی رفت...
روحش شاد ؛ یادش گرامی 🌹
🌺
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 م
شانزدهمین روز از چله ی
چهاردهم مهمان سفره ی
❣ شهیدسید حسین آملی❣
هستیم
👇👇👇