لایو استاد داودی نژاد در #اینستا
حوالـی ساعت 23
با موضوع #سوالات_خواستگارے
ادرس 👈 davoodi_nezhad
زمانی که فرزندانمان کوچک اند، نسبت به رفتار های اشتباه آنها صبرمان بیشتر است و در کنار خنده هایش، اشک هایش را هم تاب می آوریم،
در کنار تمیزی و عطر و بویش، کثیفی و بوی تعفن کهنه یا پوشکش را تحمل می کنیم و در کنار سلامت و شادابی اش، بر بیماری و ناخوشی او صبر می نماییم و...
اما وقتی بزرگ تر می شود، به جای اینکه صبرمان بیشتر شود برعکس اندک میشود و دیگر آن ها را بر نمی تابیم.
وقتی مرتکب اشتباه می شوند با تندی به آن ها می تازیم و سرزنش و توبیخشان می کنیم، در حالی که وقتی کوچک بودند و روی لباسمان خرابکاری می کردند در عین ناراحتی می خندیدیم و بعد از تمیز کردنش، لپش را محکم بوسیده و نوازشش می کردیم.
چرا با بزرگ شدن آن ها صبر ما کمتر می شود؟ علت آن است که وقتی کوچک اند تقریبا همه ی اشتباهات آن ها را غیر عمد و سهوی می دانیم و مقصر قلمدادشان نمی کنیم، ولی از سنی که زبان باز می کنند کم کم بیشتر اشتباهاتشان را عمدی و اختیاری می دانیم و زمانی که به نوجوانی می رسند، تمام رفتار هایشان را برنامه ریزی شده و عمدی تلقی میکنیم و بر آن ها برچسب توطئه گر و حیله گر می زنیم.
خطای ما در این است که رشد عقل را در فرزندانمان دلیل بر این می دانیم که آن ها نباید خطایی مرتکب شوند و مانند فرشته ها پاک و بی عیب باشند
#چگونهبهفرزندانخودآموزشندهیم؟
اگر قرار است جیغ نزنم، داد نزنم، کتک نزنم، و… پس چکار کنم؟!
💠 انتظارات خود را تعدیل دهید. شادی کودکانه آن ها را فدای نظم و انضباط نکنید. بگذارید کودک درونتان با دیدن آن ها دوباره کودکی کند. در آخر سوال کنید «خب حالا چطور خونه رو به شکل اول برگردونیم؟
💠به فرزندتان یاد دهید از اشتباهاتش بیاموزد نه آن که به اشتباهاتش بیاویزد، اگر به خاطر هر اشتباه او داد بزنید تهدید کنید یا تنبیه کنید فرزندتان بخشندگی و مهربانی با خود و افراد زندگیش را نمی آموزد. گاهی اجازه دهید اشتباهات بی خطر کند و بعد بدون منت به او بیاموزید چگونه جبران کند.
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... 20 یچیز خوردم و راه افتادم سمت آدرسی که عرشیا فرستاده بود. زنگ خونه رو زدم و رفت تو.
🔹 #او_را ... 21
هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه...
چشامو به آسمون دوختم...
با خودم فکر میکردم من با اینهمه دک و پز
و مامان بابای دکتر
و خونه آنچنانی
و ماشین مدل بالام
امیدم به زندگی زیر صفره!!
اونوقت این مدل آدما چجوری زندگی میکنن...
چجوری میتونن حتی یه لبخند بزنن؟؟
به چه امیدی صبح بیدار میشن و شب میخوابن...
این تقدیر، تقدیر که میگن چیه...
مرجان راست میگه...
ماهممون عروسکای خیمه شب بازی ایم!😒
اینهمه میدویم،
آخرش که چی؟؟
به کجا برسیم؟
به چی برسیم!؟
کل دنیا داشت تو نظرم کوچیک و کوچیک تر میشد...
دیگه از همه مسخره تر برام،کارای مامان و بابا بود،
حرفاشون،
تلاششون،
که چی؟
از چی میخوان فرار کنن؟
هممون یه روز میمیریم و تموم میشیم...
آخ سرم....
سرم...
سرم....😖
نه...
من اینهمه ندویدم که آخرش به اینجا برسم...😭
من میخواستم آیندم روشن باشه...
من اینهمه این از این کلاس به اون آموزشگاه نرفتم که به اینجا برسم...
پس برای چی 4زبان خارجه رو یاد گرفته بودم؟؟
برای چی اینهمه فن و هنر و...
داشتم منفجر میشدم...
سرم داشت گیج میرفت...😭
چراغ سبز شد...
با نهایت سرعت گاز میدادم و داد میزدم و گریه میکردم....😭
به خودم که اومدم دیدم جلو در خونه ی مرجانم❗️
تن بی جونمو از ماشین بیرون کشیدم و رفتم سمت خونشون.
زنگو زدم و با باز شدن در رفتم بالا...
مرجان با دیدنم رنگش پرید😳
-چیشده ترنم!؟؟😨
-مرجان مشروب...
فقط مشروب...
🍷🍷🍷
بعد چند ساعت که به خودم اومدم دیدم سرم رو پای مرجانه و داره موهامو ناز میکنه!
-خوبی خوشگلم؟💕
بهتر شدی؟
-مرجان😭
-دیگه گریه نکن دیگه...
اگر حالت خراب نبود حتی یه قطره هم نمیذاشتم بخوری...
حالا که خوردی،باید خوب باشی😉باشه؟
-از وقتی اون حرفا رو زدی دارم دیوونه میشم...😣
آخه مگه میشه؟
اینهمه از زندگیمو گذاشتم برای پیشرفت،
حالا توی بیشعور میگی همش کشک؟؟؟
-چرا به من فحش میدی؟😳
من که از همون اولش بهت میگفتم زیادی فعال نباش!
-یعنی من اشتباه میکردم!؟
نه...
من نمیتونم...
من بی هدف نمیتونم نفس بکشم...
من مال تلاشم
مال پیشرفتم!
-پس چرا نمره های ترم پیشت افتضاح شد؟؟
خانوم پیشرفت و ترقی!
یه اتفاق کوچیک باعث شد تلاش چندسالتو به باد بدی!
الکی واسه من ادای دانشمندارو درنیار😒
-اصلا تو دروغ میگی!
من بعد رفتن سعید اینجوری شدم!
ربطی به این مزخرفاتی که تو میگی نداره!
-زندگی ای که تنها امیدش یه پسر هرزه مثل سعید باشه،مفتم گرونه!😒
-به تو چه اصلا؟
من باید برم،دیرم شده...
خداحافظی کردم و رفتم خونه
"محدثه افشاری"
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🌷 | 👥 | 🥀 #دخالت_اطرافیان ۳ ↪️ توضیح دادیم که گاهی اوقات ویژگیهای خانوادهی زوجین، نه تنها
🌷| 👥 |🥀
#دخالت_اطرافیان ۴
💭 جلسه قبل انواع #مقابله_زوجین در برابر دخالت اطرافیان رو گفتیم...
✅مسئله اینه که این زجین برای #طراحی آنچه که شکل دادن (زندگی مشترک)، (خیلی ببخشید) بیعرضه هستن ...
چرا اینا شدن کانال اعمال نظرات والدینشون؟
‼️چرا اصلا درصدد این هستن که طرح زندگیشون رو به نفع والدینشون شکل بدن؟
⚠️یعنی برای آنچه که شکل دادن (ازدواج)، طرحی ندارن؟
به جای جنگ دایره ⚪️ و مربع ⬜️ والدین، باید مثلث🔺 خودمون رو بچینیم ... مثلث خودمون!!
حضرت شوهر!! بابای شما میخواد یه طرح و برنامهای برای زندگیش داشته باشه، وایمیسته ببینه دیگران چی اجازه میدن ویا چی رو اجازه نمیدن؟
- مثلا اگه پدر بزرگِ شما (مثلا پدر مادریتون) بیاد بگه که آقای فلان (دامادش) این کار رو نکن!! آیا پدرتون گوش میده به حرفش؟!
- مامان شما اگه بخواد یه وسیله بخره یا یه سفر بره، آیا میایسته ببینه که مامانش چی میگه؟
یعنی مثلا اگه مامانش بگه اینو نخر، میگه چشم مامان جون، دیگه نمیخرم؟!!!
🔸یا مثلا وقتی والدین شما میخوان یه مهمونی برن، زنگ میزنن از پدر مادراشون اجازه میگیرن؟!!؟؟
🔸اگه بزرگترها بیان نظرشون رو بدن، آیا باید نظرشون اعمال بشه؟!!
👈پس چرا چیزی که خودشون حاضر نیستن دریافت کنن رو اعمال میکنن؟؟!!
طرف میگه: خب پدر مادرن دیگه ... حقشون هست!!!😌
یا والدین میگن: یعنی منی که پدر مادرشم حق ندارم؟؟؟
راست میگی؟؟ چون پدر مادر هستی حق داری ؟؟خب خودت هم به پدرُ مادرِ خودت یا همسرت اجازه بده دیگه ... ناسلامتی اونا هم پدر مادرن دیگه!!
چرا اونقدر مامانبزرگ گفت این کار رو نکنید، کردید؟!!
چرا اونقدر بابا بزرگ گفت شغلت رو رها نکن، از اینجا بیرون نیا، اومدی؟؟! ... برا چی بیرون اومدی؟؟
بی ادبی؟
حرمت پدر مادرتو نگه نداشتی؟!
نه!!
حرف والدینتون رو به عنوان مشورت میبینین، از طرفی تصمیم و طرح معقول خودتون رو عملی میکنید!!
🔰پس بیخود ضعفامونو به چیزی بند نکنیم... مشکل اصلی اینه که طرح زندگی نداریم
پس قصه جای دیگه ست...
👈بفهمیم اونچه که ایراد و اشکال داره در شناختِ مسئله ست.
مایی که راه رو غلط رفتیم باید برگردیم اصلاحش کنیم...
💬 بنده وقتی میخواستم خودم تشکیل زندگی مشترک بدم رفتم خدمت پدرم گفتم :
- قصد دارید از من و زندگی من حمایت کنید؟
+ گفتند: بله
- گفتم میگید طرحتون چیه؟
مقدارش چقدره؟
+ گفتن : خب من برای ازدواج شما یه ۳تومنی در نظر گرفتم هزینه کنم...
- گفتم: برای اون ۳ تومنه چه برنامهای دارید
+ گفتن: خب دو چیز من میخوام :
. یکی از تو پشتیبانی کنم زندگیت راه بیفته
. یکی هم اینکه بگن برا پسرش یه کاری کرد
- گفتم هر دوتاشم حقتونه ..
اون دومیش با من که بگن برا پسرتون یه کاری کردید... اون سه تومنو میدید به من که کنار گذاشتید
+ گفتن: تو چه طرحی داری؟
- گفتم: من برای این، طرحی دارم که نیاز شما هست
نیاز من چیه ؟؟
اینه که من زود راه بیفتم... زندگیم رشد کنه... برم جلو... شما هم آرامششو داشته باشی... شمام عزت و افتخارشو داشته باشید... بگید پسرم الحمدلله خونه داره برا خودش
الحمدلله شغل و کار داره
نمیخواید اینو ؟؟
دوست دارید ؟؟
+ گفتن: خب بله
- گفتم: خب من این ۳ تومن رو براش برنامه دارم برای رسیدن به این طرحم اونو بدید
🔰تو جلسهی خواستگاری به خانمم گفتم :
ما میخوایم یه زندگی تاسیس کنیم این رو (طرحش) چی بچینیم؟؟
🔸فردا بابا مامان شما میخوان یه جهیزیه بدن
خب ممکنه من اون وسیله رو تو زندگیم نخوام بزارم
🔺مامان شما میخواد لوستر بفرسته من اصلا تو اتاقم نصبش نمیکنم با طرح زندگی من نمیخونه
شاید مامان بابای شما بخوان مجلسی بگیرن که من اصلا مجلس اون شکلی رو نمی پسندم
🔴یعنی من باید برم تو مجلس شکنجه بشم ... مجلسی که اصلا مال نشاط و بهرهی منه.. حالا بخاطر انتظار دیگری چرا این کار رو بکنیم ؟؟
📌من طرح دیگهای برای زندگیم دارم ..
طرحم رو شرح دادم اصلا شما رو برحسب سطح تناسب با این طرح میپسندم
به خانومم گفتم:
من رفتم خدمت بابام... از خودمم شروع کردم، این موضوع رو به بابام گفتم و ۳ تومن رو هم گرفتم ...
ایشونم گفتن اگه شما موافق باشید منم طرحمون رو باهاشون درمیون بذارم...
💥بجای اینکه خانوادهام جهیزیهای بفرستن... بعدشم به بازار برن و بازارکشی درست کنن، و تو بازار جنگ ودعوا درست کنن، و بعداز هر طرف قبیله ای بیاد...
💥او عمّهشو بیاره که چه جوری بره طرف جنسای گرون ...
💥و اینم خالهشو بیاره که چه جوری ببره تو اون بازاره و از قبل تنظیم کنن
🔺اینا مالِ ضعف و ذلت در اینجاست که خیلیا طرح ندارن!!
منم به خانوم گفتم: منم از پدر و مادرم میخوام که به اندازهی همین کمکی که باباتون کردن، به جای جهیزیه بدن !!
۶ تومن رو گرفتیم توحسابی گذاشتیم
با دوتا از رفقا وامی گرفتیم
زمینی خریدیم
چند سالِ اولِ بعد از زندگیمون خونهدار شدیم
🔸بودند آدمهایی که با ما زندگیشونو شروع کردند بماند که چقدر سر این دایره و مربع هاشون جنگ ودعوا کردن ... چه کشاکشهایی رفتند تا سطح طلاق پیش رفتن..
الانم به من میگه یه جایی ارزون برا اجاره سراغ نداری بیش از اون چیزی که ما از پدر مادرامون گرفتیم اونا از والدینشون گرفتن ولی ریختن تو گودالهای اونا براشون تراشیدن چون طرح زندگی نداشتن
خب حالا این مرحله که طی شد.....