💞قهرمانان واقعی...
👈بخوانیم از عاشقانه های خداوند سبحان با من، تو ، ما....
♦️پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
⚘خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد:
هرگاه ياد من بر بنده ام غالب شود.
خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم .
و چون خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم.
عاشق من شود و من نيز عاشق او گردم.
و چون عاشق يكديگر شديم.
حجاب ميان خود و او را بردارم.
و عشق خود را بر جان او چيره گردانم.
چندان كه مانند ديگر مردم دچار سهو و غفلت نمى شود.
سخن اينان، سخن پيامبران است.
اينان قهرمان واقعى هستند...
🥀يقولُ اللّه ُ عزّ و جلّ:إذا كانَ الغالِبُ على العَبدِ الاشتِغالَ بِي ، جَعَلتُ بُغيَتَهُ و لَذَّتَهُ في ذِكرِي ، فإذا جَعَلتُ بُغيَتَهُ و لَذَّتَهُ في ذِكرِي عَشِقَني و عَشِقتُهُ ، فإذا عَشِقَني و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني و بَينَهُ ، و صَيَّرتُ ذلِكَ تَغالُباً علَيهِ ، لا يَسهُو إذا سَها الناسُ ، اُولئكَ كلامُهُم كلامُ الأنبياءِ ، اُولئكَ الأبطالُ حقّاً...
📚كنز العمّال : 1872
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠خاطره بسیار شنیدنی از شهید اندرزگو از معجزه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام.
#پیشنهاد_دانلود
زندگینامه شهید حسین خرازی دهکردی
حسین خرازی دهکردی، ۱ شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان چشم به جهان گشود. خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در جنگ ایران و عراق بود. در ادامه با زندگی ایشان آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
خرازی ۱ شهریور ۱۳۳۶، در یکی از محله های مستضعف نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند. از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.
از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه ها بودند. او پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در خانه، دیپلم طبیعیاش را از دبیرستان نمونه اصفهان (شبانه) در ۱۳۵۵ش اخذ کرد و در دانشگاه شیراز پذیرفته شد، اما به علت مشکلات مالی، از ادامه تحصیل بازماند.
خرازی در همان سال، در پادگان قوچان به خدمت نظام وظیفه مشغول شد. سپس به مدت شش ماه، برای مقابله با جبهه آزادیبخش ظفار به عمان اعزام شد و با اوجگیری انقلاب اسلامی به انقلابیون پیوست.
فعالیت ها و مسئولیت های شهید خرازی
فعالیتهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از:
• عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان
• حضور مؤثر در فرونشاندن غائله گنبد و ترکمنصحرا در ابتدای ۱۳۵۸ش
• ایجاد گردان ضربت در کردستان در آخرین ماههای ۱۳۵۸ش با هدف تأمین امنیت منطقه
• حضور مؤثر در عملیات آزادسازی شهرهای دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت از دست افراد مسلح
جنگ ها و مبارزه ها
پس از آغاز جنگ عراق با ایران (۱۳۵۹۱۳۶۷ش)، او با کمک نیروهای خود، در حاشیه رودخانه کارون، نخستین خط دفاعی منطقه، معروف به خط شیر، را احداث کرد. این ابتکار موفقیتآمیز سبب شد که هدایت عملیات در منطقه خوزستان از نیمه دوم بهمن ۱۳۵۹ به عهده خرازی گذاشته شود.
او در عملیات فرمانده کل قوا در ۲۱ خرداد ۱۳۶۰، پس از شکستن خطوط دفاعی و سه کیلومتر پیشروی در مواضع نیروهای عراقی، آنها را وادار کرد که حدود هفت کیلومتر عقبنشینی کنند. همچنین، در عملیات ثامنالائمه و شکست حصر آبادان در ۵ مهر ۱۳۶۰ و در عملیات آزادسازیهای بعدی، همچون طریقالقدس، فتحالمبین و بیت المقدس شرکت فعال داشت.
خرازی پس از عملیات طریقالقدس، تیپ امام حسین(ع) را تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت. این تیپ در عملیات فتحالمبین، پس از شناسایی بخش وسیعی از مناطق اشغالی، وارد عمل شد، اما با افزایش فشار نیروهای عراقی در حلقه محاصره قرار گرفت. خرازی در این عملیات مجروح شد.
پس از عملیات فتحالمبین، او تیپ امام حسین(ع) را به لشکر ارتقا داد و همچنان فرمانده آن بود. او در مقام فرماندهی لشکر ۱۴امام حسین، در عملیاتهای مختلف حضور داشت و چند بار مجروح شد. وی در عملیات خیبر یک دست خود را از دست داد.
نحوه شهادت شهید خرازی دهکردی
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق العاده اش هیچ گاه احساس کمبود نمی کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می نمود.
در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد.
در عملیات کربلای ۵، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه ۱۳۶۵ در جوار قرب الهی ماوا گزید.
سردار دلاوری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت. در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.
او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه ای ها بود و وقتی به خط مقدم می رسید گویی جان دوباره ای می یافت؛ شاد می شد و چهره اش آثار این نشاط را نمایان می ساخت.
شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته اش آنچنان از زلال مکتب حیا ت بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاست بازی و جاه طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی یافت.
این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
زندگینامه
مصطفی ردانی پور در سال ۱۳۳۷، در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار سادهای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق و علاقه وافر به ائمّه اطهار و حضرت زهرا (علیهم السلام) همیشه جلسات روضه خوانی ماهانه در منزلشان برگزار میشد. شاید مهمترین خصوصیات خانواده او را بتوان رزق حلال و محبت اهل بیت به خصوص حضرت زهرا نامید.
سخت کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در شش سالگی به مغازه کفاشی رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود. هنگامیکه برای تحصیل به هنرستان رفت، نتوانست جوّ طاغوتی و فاسد آن زمان را تحمل نماید، در نتیجه با مشورت یکی از علما به کسب علوم دینی پرداخت. مصطفی سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد و پس از آن برای بهرهمندی از محضر فضلا و بزرگان راهی قم شد و حدود شش سال در مدرسه حقانی به تحصیل خود ادامه داد.
همزمان با رشد قیام مردم، با تمام وجود در جهت ارشاد آنان وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.
فعالیتهای قبل از جنگ
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه، با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیتهای همه جانبهی خود را آغاز کرد. او با بهرهگیری از ارتباط با حوزه علمیه قم در جهت ارایهی خدمات فرهنگی به آن منطقهی محروم، حداکثر تلاش خود را به کار بست و در مدت مسئولیت یک سالهاش در سمت فرماندهی سپاه یاسوج، به سهم خود، اقدامات مؤثری را به انجام رساند. درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با افرادی که به کشت تریاک مبادرت میورزیدند از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آیندهی این مردم مستضعف به جا گذاشت.
این شهید بزرگوار که با درک شرایط حساس انقلاب اسلامی، دو سال از حوزه و درس جدا شده بود، با واگذاری مسئولیت به یکی از برادران، به دامان حوزهی علمیه بازگشت تا بر بنیهی علمی خود بیفزاید.
اما با وجود اینکه در دروس حوزوی به پیشرفتهای چشمگیری نایل آمده بود، هنوز چند ماهی نگذشته بود که خود را مجبور دید به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهیبخشی به مردم و بازگرداندن امنیت و ثبات کردستان، به سوی این خطه بشتابد. این طلبه فاضل در پی سوال از وظیفه خویش در ملاقاتی با حضرت امام (ره) با این جمله روبرو شده بود: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده گاهی بلندگو به دست و گاهی اسلحه به دست در راه حق جنگید.
حضور در جنگ تحمیلی
با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانی پور به همراه عدهای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقه ۲) که در نزدیکی آبادان جبهه دارخوین مستقر بودند شروع به فعالیت کرد. ایشان مدتها با رزمندگان اسلام در خطی که به خط شیر معروف بود علیه دشمن بعثی به مبارزه پرداخت و از مهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آنها روحیه میداد، سخنرانی میکرد و یا مراسم دعا برگزار مینمود.
ایشان با تجربهای که از کار در جبهههای کردستان داشت سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان می پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا میکرد و در واقع وی را میتوان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبههها نامید.
حضورش در عملیاتهای والفجر ۱، والفجر ۲، محرم و ... تأثیر به سزایی در روحیه مقاومت و ایستادگی رزمندگان داشت. همزمان با تشکیل تیپ امام حسین علیهالسلام، به جانشینی فرماندهی آن انتخاب شد. وی قبل از آن نیز فرماندهی سپاه یاسوج، نمایندگی امام در سپاه کردستان، جانشین فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین علیه السلام فرماندهی قرارگاه فتح سپاه، فرمانده لشگر امام زمان عجل الله تعالی فرجهالشریف را بر عهده گرفته بود.
شهادت
شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به پشت جمجمهاش به شهادت رسید. پیکر پاکش بر خاک پاک جبههها باقی ماند و هرگز برنگشت.
شهید حسن باقری روزنامهنگار و نظامی ایرانی با نام شناسنامهای غلامحسین افشردی در ۲۵ اسفند سال ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. او در جنگ میان ایران و عراق، بعنوان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران فعالیت داشت. همچنین وی در عملیات بیتالمقدس، عملیات فتحالمبین و عملیات رمضان از فرماندهان ارشد سپاه بود و در آزادسازی شهر خرمشهر نقشی کلیدی ایفا نمود.
زندگینامه شهید حسن باقری
حسن باقری تحصیلات دوره ابتدایی خود را در مدرسه مترجم الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی گذراند. و پس از اخذ مدرک دیپلم رشته ریاضی در سال ۱۳۵۴، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته دامپروری دانشکده کشاورزی دانشگاه ارومیه شروع کرد اما فعالیتهای، اسلامی، سیاسی و مشارکت او در جلسات سخنرانی در زمینه اصول عقاید برای دانش آموزان باعث اخراج او از دانشگاه پس از یک و نیم سال شد. اما بعد از انقلاب او با دریافت دیپلم ادبی و شرکت در کنکور سراسری توانست رتبه ۱۰۴ را کسب و در رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شود.
در اسفند سال ۱۳۵۶ غلامحسین افشردی برای انجام خدمت سربازی اعزام شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده، به ایلام انتقال یافت. او در زمان سربازی با بزرگان و علمای شهر ایلام به ویژه آیت الله صدری، امام جمعه پیشین ایلام ارتباط نزدیکی پیدا کرد و به همین دلیل مسائل و اخبار پادگان را به گوش ایشان میرساند که در پی این فعالیتها او را به عنوان راننده یک افسر جز قرار دادند تا از مسائل نظامی دور باشد. در نهایت در سال ۱۳۵۷ توسط فرمان امام خمینی با مضمون فرار سربازها از پادگانها او نیز هنگام غفلت مامورین توانست بگریزد. حسن باقری در پادگان عشرتآباد تهران همراه با دوستان و خانوادهاش در زمان انقلاب حضور داشت.
باقری تا خرداد ۱۳۵۸ در برخی از نهادها و کمیته انقلاب اسلامی فعالیت میکرد. همچنین در ۱۳۵۸ فعالیت خود را در روزنامه جمهوری اسلامی در زمینههای فرهنگی و سیاسی شروع کرد. در طول این مدت با توجه به دعوت سازمان ملل، بعنوان خبرنگار از طرف این روزنامه به مدت ۱۵ روز به لبنان و اردن سفر کرد و از از اوضاع نابسامان مسلمانان در آن منطقه گزارشی جامع تهیه نمود.
او در نخستین روزهای سال ۱۳۵۹ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شد و نام مستعار حسن باقری را برای خود انتخاب کرد و در قسمت اطلاعات سپاه وظیفه شناسایی گروهکهای وابسته و منحرف را برعهده گرفت.
با آغاز جنگ ایران و عراق حسن باقری همراه با تعدادی از اعضای سپاه پاسداران به سمت جنوب راهی شدند، در آن زمان جایگاه نیروهای عراق در خوزستان تثبیت شده بود. رحیم صفوی از حسن باقری بعنوان یکی از فرماندهان نابغه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یاد میکرد. باقری با استفاده از تجربیاتی که در ایران و لبنان در زمان خبرنگاری خود به دست آورده بود، توانست در جبهههای ایران به جمعآوری اطلاعات مختلف بپردازد و آنها به گزارشهای سازمان یافته تبدیل کند.
او در اولین روز ماه مهر سال ۱۳۵۹ به سمت جنوب رفت و از بدو ورود خود به راهاندازی واحد اطلاعات رزمی پرداخت. که چندین بار به منظور دستیابی به وضعیت و اطلاعات دشمن توانست به مواضع یگانهای سپاه سوم ارتش بعث رخنه کند.
شهید حسن باقری استعداد خوبی در پیشبینی حرکات احتمالی ارتش عراق در آینده و تحلیل اطلاعات آنها داشت. یکی از پیش بینیهای او در دی ماه سال ۱۳۵۹ درباره حرکت ارتش عراق برای ارتباط جفیر و بستان از طریق الحاق محور شمال–جنوب منطقه سوسنگرد بود. که ارتش بعث در کمتر از یک هفته پیش بینی او را به واقعیت تبدیل کردند.
در دی ماه سال ۱۳۵۹ حسن باقری بعنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب برگزیده شد و در فرماندهی عملیات فتح، دهلاویه، ارتفاعات اللهاکبر، امام مهدی و شکست محاصره سوسنگرد نقش مهمی برعهده داشت. در زمان اجرای این نبردها شرایطی به وجود آمده بوده که در آن عملیات منظم نیروهای خودی دچار مشکل شده بود و بینتیجه میماند. و باقری پس از برکناری بنیصدر و با وجود مشکلات سیاسی آن دوران در ایران، در اجرای عملیات فرمانده کل قوا شرکت داشت اما پس از مجروحیت یحیی رحیم صفوی، مسولیت هدایت عملیات را برعهده گرفت.
شهادت
در ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ کمی قبل از شروع عملیات مقدماتی والفجر، حسن باقری همراه با گروهی از اعضای سپاه پاسداران، در منطقه فکه و در حالی که مشغول به انجام عملیات شناسایی در سنگر دیدهبانی بود در اثر برخورد گلوله خمپاره دشمن به شهادت رسید. و در کنار او مجید بقایی و توکل قلاوند(معاون اطلاعات قرارگاه نجف) نیز به درجه والای شهادت نائل شدند و مرتضی صفاری دچار جراحات شدیدی گردید. حسن باقری در زمان شهادت تنها ۲۶ سال سن داشت. او در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد. و برای یاد بود او بزرگراهی در تهران به نام حسن باقری نام گذاری شده است.
خلاصه :
وصیت نامه شهید امیر حاج امینی: سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.
بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم میدهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیدهام و آن در این جمله خلاصه میشود: خدایا! عاشقم کن.
از این که بنده بد و گنه کار خدایم، سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛
یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟
دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.
پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که... برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت... .
دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.
ای حسین!
ای مظلوم کربلا!
ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... .
بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد.
خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.
اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... .
خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.
تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.
ای کسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این وصیت نامه یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات دست یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کار خدا به آرزویش رسیده است.
یا رب زِ کرم، بر من درویش نگر
هر چند نیَم لایق بخشایش تو
بر حال من خسته دل ریش نگر
حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید و با او آشتی کنید؛ زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یک بار از ته دل صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، او می برد؛ ولی در این راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختی و رنج، همانند مظلوم کربلا حسین و پیامدار او زینب باشید؛ هر چند که سختی و رنج های ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در مقابل دریا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد....
❤️ به کوری چشم وهابیت و صهیونیسم و آمریکا، سردار سرلشکر شهید حاج قاسم سلیمانی
تا ابد «محبوب دلها» خواهد ماند.
چه خوش گفت رهبر عاشورائیان که: دشمنان اسلام از «شهید سلیمانی» بیشتر از «سردار سلیمانی» میترسند. ✌🏻
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#محبوب_دلها
#سپاهان
#الاتحاد
✨✨✨✨✨