فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتوراچـَشمبهراهم،یاتو(:🌱؟
#أینصاحبنا..
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
منتوراچـَشمبهراهم،یاتو(:🌱؟ #أینصاحبنا.. ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
•بیـچـارگـےمـاراهمـهدیـدنوگفـتـن
•بایـدبرسـدآنڪهدوایهمـهدرداست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج(:💔
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
•بیـچـارگـےمـاراهمـهدیـدنوگفـتـن •بایـدبرسـدآنڪهدوایهمـهدرداست #اللهم_عجل_لولیک_الفرج(:💔
میگویند ، با یك گـݪ بهار نمیشود . . .
نمےدانندگلۍداریمباآمدنش دنیایـےگلستان میشود :))^^💚
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹#او_را ... (۶۰) احساس میڪردم داره بۍهدف رانندگے میڪنہ انگار فقط میخواست وقت بگذرونہ ! یہ حس بد
🔹#او_را ... (۶۱)
با احساس حالت تہو؏ از خواب بیدار شدم .
نورڪم جونے تو اتاقڪ افتاده بود .
سرم همچنان گیج میرفت !
میدونستم خیلےضعیف شدم .
خبرےاز ساعت نداشتم .
بلند شدم و یہ چرخے تو اتاقڪ زدم ،
یہ ساعت گرد آبۍ رنگ رو دیواراۍڪرمےبود
ڪه با دیدن عقربہ ۍثانیہ شمارش ڪه زور میزد جلو بره امّا درجا میزد ،
فہمیدم خواب رفتہ !
برگشتم سر جام !
یہ چیزے بہ دلم چنگ مینداخت و میخواست هرچے ڪه صبح خورده بودم بڪشه بیرون ...
سعےڪردم خودمو بزنم بہ اون راه و بہش محݪ ندم !!
نمیدونم چقدر شد !
شاید یڪ ساعت بہ همون حالت اونجا نشستہ بودم
داشتم ڪلـافہ میشدم
یعنے الـان فقط میتونستم بخوابم و بیدار شم و بشینم و بخوابم و ... ؟؟!
دیگہ حتےٰ خوابمم نمیومد !
دلم میخواست اتاق خودم بودم تا حداقـݪ یہ دوش میگرفتم !
اتاق خودم ....!
آه ...
ڪے باور میڪرد اݪـان من با این وضع تو چنین جایۍ...!!
اصݪـا چیشد ڪه بہ اینجا رسید...؟
چرا من نمیتونم عامݪ این بدبختے رو پیدا ڪنم ...
چرا زندگے من یہو اینقدر پوچ شد؟!
یا بہتره بگم از اوݪ پوچ بود ...
مثـݪ زندگے همہ !
فردا عیده !!
و من آواره ام ...
دیگہ هیچ دلخوشے تو دنیا ندارم !
هیچے !!
فڪر و خیاݪ داشت دیوونم میڪرد !
ڪاش حداقـݪ میدونستم ساعت چنده
یعنے این وضع از خونہ خودمون بہتره؟؟
شاید آره !
اینجورے حداقـݪ میدونم هیچڪسو ندارم !
هیچڪس ھم تو ڪارم دخالت نمیڪنه !
اینڪه ڪلـا ڪسي نباشہ
بہتر از بودنیہ ڪه از نبودن بدتره !!
سرم درد میڪرد .
از گرسنگے شدیدم فہمیدم احتماݪـا نزدیڪاۍ عصر باشہ !
تاڪے باید اینجا میموندم ؟!
دستمو از دیوار گرفتم و بلند شدم !
رفتم سمت در
این اطراف ڪسے نبود
با احتیاط رفتم بیرون
حداقـݪ هواۍ اینجا بہتر از اون تو بود !
بہ زندگیم فڪر میڪردم و قدم میزدم و اشڪ میریختم ...
اونقدر غرق تو بدبختیام بودم ڪه حواسم بہ هیچے نبود !
- چیشده خوشگـݪ خانوم؟
با صدایۍ ڪه اومد از ترس جیغے ڪشیدم و برگشتم
- ڪسے اذیتت ڪرده؟
دو تا پسر هم سن و ساݪ خودم در حالے ڪه لبخند مسخره اۍ رو لباشون بود داشتن نگام میڪردن !!
- نترس عزیزم ...
ما ڪه ڪاریت نداریم
- آره خوشگـݪ خانوم !
فقط میخوایم ڪمڪت ڪنیم
با ترس یہ قدم بہ عقب رفتم ...
- آخ آخ صورتت چیشده؟؟
- بنظر میرسہ از جایۍ در رفتے !!
بیمارستانے ، تیمارستانے ، نمیدونم ...!
هرمقدارڪه عقب میرفتم،میومدن جلو !
داشتم سڪته میڪردم
- بلدۍحرف بزنے؟؟
چرا ترسیدی؟؟
تو یہ لحظہ تمام نیرومو جمع ڪردم و فقط دویدم !
اونا هم با سرعت دنبالم میڪردن !
دویدم سمت خیابون تا شاید ڪسے رو ببینم و ڪمڪ بخوام
خیلے سریـع میدویدن
اینقدر ترسیده بودم ڪه صدام درنمیومد
نفس نفس میزدم و میدویدم
امّا ....
پام پیچ خورد و رو چمنا افتادم زمین
تو یہ لحظہ هر دو شون رسیدن بہم شرو؏ ڪردن بہ خندیدن
تمام وجودم از وحشت میلرزید !
- ڪجا داشتے میرفتے شیطون
هرڪے این بݪـا رو سر صورتت آورده حق داشتہ !
اصݪـاً دختر مؤدبۍ نیستے !
- ولے خوشگلے !
فقط حیف ڪه لالے
بہ گریہ افتاده بودم و هق هق میڪردم.
امّا هیچے نمیتونستم بگم !!!
یڪیشون اومد سمتم و دستمو گرفت تا بلندم ڪنه ....
قلبم میخواست از سینم بیرون بپره .
هلش دادم و با تمام وجود جیغ زدم !!
ترسیدن و اومدن سمتم.
میخواستن جلوۍ دهنمو بگیرن
امّا صورتمو میچرخوندم و فقط جیغ میزدم..
امیدوار بودم یڪے بیاد بہ دادم برسہ
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 #او_را ... (۶۲)
بالـاخره با صداے فریادۍڪه داشت هرلحظہ نزدیڪتر میشد
منو ول ڪردن و با سرعت برق فرار ڪردن !!
همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم
باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیہ ڪه ماشین سیصد میلیونے زیر پاش بود !
همون دانشجوے پزشڪے
و همون دختر پولدار مغرورۍڪه هیچڪسےجرأت نداشت مزاحمم بشہ
- دخترم اذیتت ڪردن؟؟
دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش ڪردم !
نمیتونستم جلوے گریمو بگیرم ...
مرد با همون لہجہ ے ترڪے ادامه داد
- آخہ اینجا چیڪار میڪنے باباجان !!
قیافتم ڪه آشنا نیست
فڪرنڪنم ماݪ این محـݪ باشے !!
سرمو انداختم پایین و بہ گریہ هام ادامہ دادم
- ببینمت !
دختر خوب !
نڪنہ از خونہ فرار ڪردۍ ؟؟!!
آخہ اگر من نمیرسیدم ڪه ...
لـا الہ الـا اللّه ...
جووناۍ این زمونہ گرگ شدن باباجان !
خطر داره یہ دختر تنہا اونم تو این جاے خلوت ... !
ترسیدۍ حتماً؟؟
بشین برم برات یہ آب میوه اۍ چیزے بیارم
رنگ بہ روت نمونده !!
- نہ ...
خواهش میڪنم نرید
من میترسم ...
نشست ڪنارم
- ببین بابا جان !
این ڪار ڪه تو ڪردۍ اصݪـاً درست نیست !
حتما خانوادت الـان دارن دنبالت میگردن !
نگرانتن !
این بیرون خطرناڪه دخترم !
یہ دختر تنہا نمیتونہ تو این تہرون درندشت ڪه همہ جور آدمے توش هست اینجورۍتو پارڪا سرگردون بمونہ !
شمارشون رو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت ..
فقط گریہ میڪردم !
- لـا الہ الـا اللّه ...
دخترجون اینجورے ڪه نمیشہ !
اگر نگے مجبور میشم زنگ بزنم پلیس !
حداقـݪ اونا بدنت دست خانوادت !
سرمو آوردم بالـا و با ترس نگاهش ڪردم
- نہ ... خواهش میڪنم شما دیگہ اذیتم نڪن
- خب الـان میخواۍ چیڪارڪنے؟
میبینے ڪه آدما چقدر ...
شبو میخواۍڪجا بمونے؟؟
- یہ ڪاریش میڪنم دیگہ !!
یہ جایۍ میرم !
همونجورۍڪه دیشب ...
دیشب !!!
یاد دیشب افتادم !
یاد اون جاے امن !
یاد اون آرامش ...
یاد اون ڪه خودش بیرون خوابید اما من تو خونش ...
دوباره سرمو انداختم پایین !
نہ !
من از آخوندا متنفرم
بمیرمم دیگہ نمیرم پیشش !
- دیشب چے؟؟
باباجان من باید برم !
اگر نمیخواے بہ ڪسے زنگ بزنم ، نمیزنم
اما امشبو باید وسط یہ عده گرگ سر ڪنے !!
بلند شد ..
با وحشت نگاهش ڪردم
- نہ ... نرید
- زنگ میزنے؟؟
- اره میزنم .
گوشیتونو بدین...
و از جیبم شماره ے اون رو دراوردم !!!!
شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره.
امّا رفت رو آهنگ پیشواز !
"منو رها نڪن
ببین ڪه من تنہاے تنہام !
منو رها نڪن
بجز تو ، من چیزے نمیخوام !
منو رها نڪن آقا ...
منو رها نڪن آقا ...
منو رها نڪن ..."
نوحہ گذاشتہ بود رو آهنگ پیشوازش
یہ لحظہ از زنگ زدنم پشیمون شدم !
خواستم قطع ڪنم ڪه صداش تو گوشے پیچید...
- بلہ بفرمایید
زبونم بند اومد !
- بفرمایید؟؟
اݪـو؟؟
- ا...ا....لـ...لـــو
- الـو؟؟
- سـ...سلـ...لـام ...
- خانووووم!!
شمایـے ؟؟؟؟
ڪجایۍآخہ شما ؟؟
از صبح دارم دنبالتون میگردم !!
زدم زیر گریہ
- نمیدونم ڪجام
خواهش میڪنم بیاید
مگہ نمیگفتید میخواید ڪمڪم ڪنید
بیاید ..
- باشہ باشہ
فقط بگید ڪجا بیام؟؟
- نمیدونم
پیرمردو نگاه ڪردم
اسم پارڪ و خیابون رو گفت
و منم بہ اون گفتم !
- همونجا باشید تا ده دقیقہ دیگہ پیشتونم!
گوشے رو دادم بہ پیرمرد و تشڪرڪردم
- ده دقیقہ دیگہ میرسہ
میشہ بمونید تا بیاد؟!
سرشو بہ نشونہ تایید تڪون داد و رفت و رو نیمڪت پشت سرم نشست.
بہ ڪارے ڪہ ڪرده بودم فڪرڪردم !
من چہ ڪمڪے از اون خواستم ؟
اصلـاً اون میخواد براے من چیڪار ڪنه؟؟
اَه ... اونم یہ آخوند
هرچےڪه بود حداقـݪ مثل بقیہ پسرا بہم دست درازے نڪرده بود
و دیشب رو آروم تو خونش سرڪرده بودم !
صداۍ گریم قطع شده بود و فقط آروم اشڪ میریختم.
با دیدن سایه اۍڪه افتاد جلوم ، سرمو بلند ڪردم.
خودش بود !
اون بود !
- سلـام !
- سلـام. خوبید؟؟
پیرمرد مرد با صدایۍڪه شنید از نیمڪت بلند شد و اومد سمت ما
اون با دیدن پیرمرد شڪه شد !
پیرمرد هم با دیدن اون ، چشماش گرد شد !
با دهن باز یہ نگاه بہ من انداخت و یہ نگاه بہ اون و با تعجب فقط یہ ڪلمه گفت:
- حاج آقا !!
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹#او_را ... (۶۳)
حالت چہره ے اون یہ جورۍشده بود !
فڪرڪنم باعث آبروریزیش شده بودم
محترمانہ دستشو برد بہ طرف پیرمرد
- سلـام آقاۍڪریمے !
پیرمرد سرشو تڪون داد و به اون دست داد !
- سلـام حاج آقا ...!!
رو به من گفت
- دخترم من دیگہ میرم.
خداحافظ ...
خداحافظ حاجے ...!
و در حالیڪه سرشو تڪون میداد و نچ نچ میڪرد ، سریعاً از ما دور شد
با چشماے پر از سواݪ بہ اون نگاه ڪردم !
سرش پایین بود
بعد چند لحظہ ڪتےڪه تو دستش بود
گرفت سمتم
- هوا سرده . بپوشید زود بریم ...
با شرمندگے سرمو انداختم پایین
- فڪرڪنم خیلے براتون بد شد
با دست چپش ، پیشونیشو ماساژ داد و ڪݪـافه لبخند زد !
- نہ ...
نمیدونم ...
بالـاخره ڪاریہ ڪه شده !
اینو بگیرید بپوشید ، سرده
کت رو از دستش گرفتم ،
با همون لبخند روۍ لبش ، آسمونو نگاه ڪرد و زیر لب یہ چیزے گفت ڪه نشنیدم !
بعد سرشو تڪون داد
و گفت "بریم"
هنوزم حالم بد بود
اتفاق چند دقیقہ پیش،حسابۍ بہ همم ریختہ بود !
تصور اینڪه اگہ اون پیرمرد نمیرسید ...
اگہ صدامو نمیشنید ...
یا حتےٰ اگہ "اون" نبود...
اون !!
حتےٰ اسمش رو هم نمیدونستم !
ڪتشو دور خودم پیچیده بودم امّا هنوز سردم بود !
هوا ڪم ڪم داشت تاریڪ میشد
حتےٰ فڪر بہ این ڪه قرار بود شبو تنہا اینجا بگذرونم ،
تنمو میلرزوند
ماشینو روشن ڪرد و
بعد حدود پنج دقیقہ ، نگہ داشت.
صداۍ اذان از مسجدڪنار خیابون بہ گوش میرسید ...
- میشہ ده دقیقہ ، یہ ربع اینجا باشید تا من برم و بیام ؟؟
سرمو انداختم پایین !
- ببخشید ڪه بازم مزاحمتون شدم
- نہ خواهش میڪنم ...
اینطور نیست !!
- برید بہ ڪارتون برسید !
نگران من نباشید !
- ببخشید ...
اگر واجب نبود ، تنہاتون نمیذاشتم !
سرمو تڪون دادم و لبخند محوے زدم ...
با آرامش از ماشین پیاده شد
و سرشو از پنجره آورد تو
- لطفا درها رو از داخـݪ قفـݪ ڪنید ڪه خیاݪ منم راحت باشہ،
شیشہ رو هم بدین بالـا
زود میام !
درهاروقفـݪ ڪردم و شیشہ رو دادم بالـا
سرمو بہ سمت پنجره برگردوندم و دیدم ڪه رفت توۍ مسجد ...
ضعف و گرسنگے بہ دلم چنگ مینداخت !
ڪݪـافہ بودم از اینڪه دستم بہ جایۍ نمیرسہ
نه گوشے
نه ڪیف پول
نه ماشین
نه لباسام ...
دستم از همہ چے ڪوتاه شده بود !
چقدر سخت بود اینجورے زندگی ڪردن !
امشبم باید میرفتم خونہ ے اون ؟؟
نه
پس خودش چے !
هیچوقت تا بحاݪ مزاحم ڪسے نشده بودم ...
حس اینڪه بخوام سربارش باشم اعصابمو خورد میڪرد !
بہ غرورم بر میخورد ...
بہ سرم زد تا نیومده برم !
اما فقط در حد فڪر باقے موند !!
آرامشےڪه تو این ماشین و اون خونہ بود
دست و پامو براۍ رفتن شُل میڪرد !
بعدم ڪجا میتونستم برم ؟؟
مگہ صبح نرفتم ؟؟
چیشد !؟
دباره خودم بہ دست و پاش افتادم ڪه بیاد ڪمڪم !
با صداۍ تقہ اۍ ڪه بہ شیشه ماشین خورد ، از ترس پریدم !
اینقدر غرق فڪر بودم ڪه ندیدم از مسجد اومده بود بیرون !
دستشو بہ نشونہ معذرت خواهے گذاشت رو سینش و پایینو نگاه ڪرد !
تازه فہمیدم سوییچ رو نبرده و تو ماشین گذاشتہ !!!
چقدر این آدم عجیب غریب بود !
درو براش باز ڪردم و بابت حواس پرتیم ازش معذرت خواستم ...
- خواهش میڪنم ، شما ببخشید ڪه ترسوندمتون !!
- نہ...! تقصیر خودمہ ڪه همش تو فڪر و خیاݪ سیر میڪنم!
ماشین رو روشن ڪرد و یڪم با سرعت خیابونو دور زد .
احتمالـا میخواست قبل اینڪه آشناۍ دیگہ اۍ منو ڪنارش ببینہ از مسجد دور شہ !!
- چہ فڪر و خیالے ؟
- بلہ ؟؟
- ببخشید ... خواستم بدونم چہ چیزایۍ ذهنتونو اینقدر مشغول ڪرده !
سرمو بہ شیشہ تڪیہ دادم و بہ خیابون چشم دوختم ...
- فڪر بدبختیام !
- ببینید ...
من دوست دارم ڪمڪتون ڪنم !
براۍ این لـازمہ ڪه بدونم چہ اتفاقے براۍ شما افتاده !
- ممنون
ولے نمیتونید ڪمڪے ڪنید ...
هیچڪس نمیتونہ ڪمڪم ڪنه
جز مرگ !!
- واقعا اینطور فڪر میڪنید ؟!
- اره ...
یا چیزے شبیہ مرگ ...
مثݪ یہ خواب طولـانے !
یا شایدم فراموشے !
- واسہ همین دست بہ خودڪشے زدین ؟!
سرمو بہ نشونہ تایید ، تڪون آرومے دادم و یہ قطره اشڪ از گوشہ ے چشمم سر خورد ...!
- میشہ ...
میشہ بپرسم اون زخم ...
یعنے ... صورتتون چے شده !؟
اونم خودتون ...؟
چشمام پر از اشڪ شد و دستم رفت سمت صورتم ...
دستم ڪه بہ زخم یادگارے عرشیا میخورد ، قلبم میسوخت و گلومو بغض میگرفت
در حالیڪه سعے داشتم جلوے اشڪامو بگیرم
و سرمو بالـا بردم !
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
_
ظـلـم یـعـنـۍ
بـرا؎ شـھـیـد شـدن آفـریـده
شـده ایـم، ولے مۍمیریـم !🚶🏿♂
•
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷
╔♡❀✨•••❀•••✨❀♡╗
@Amir_Hossein13
╚♡❀✨•••❀•••✨❀♡╝
•ا﷽ا•
#انس_با_قرآن🍃
+تلاوتقرآنهمراهباترجمه 🌱📖
+صفحه ‹ 53 ›
[سوره آل عمران، آیات 23 تا 29🌸]
♥︎|@Amir_Hossein13|♥️
سلـام بر شنوندهٔ دردها..(:
«صاحبمون حضرت بقیة الله الاعظم»
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
صبح یعنے ...
تپشِ قلبِ زمان ،
درهوسِ دیدنِ تــو
ڪہ بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود
سلـام آرزویِ زمین و زمان🙂🌿
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلم هایـےڪه خیلےچیزھاازشون یادگرفتیم..😎✌️
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت عشق..((:💌
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
حضرت عشق..((:💌 ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجرهفولـادرضابراتِڪربلاميده..
هركےميرهڪرببلا،ازﺣرم رﺿاميره..💔:)
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
شهادتفقطجنگنیست!
اگهبهشمعتقدباشی
قطعاشهیدمیشی...((:💔
*بسم اللهالرحمنالرحیم*
صحبتی شد که خدا بابنجاتی بفرست✨
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز،امامتبر دوش
از چه خاموش نشستیصلواتی بفرست✨
🔅ختم صلوات شماره1️⃣
🔹️به نیت سلامتی و ظهور امام زمان (عج) و شادی روح همهی شهدای صدر اسلام تا کنون و انشاءالله که به واسطهی همین صلواتها حاجتروا بشیم همگی
میخوایم به مدد امام و همکاری شما تا چلهی ختم صلوات به میزان ۳۱۳هزارصلوات فرستاده بشه پس بسمالله...
❗هدیهبرایمولاستحتمابفرسترفیق🙏🏻
#حتی_یک_عدد🦋
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
❇لطفا میزان صلواتهاتون رو بگید تا ثبت بشه🌸
مهلتقرائت:تاپایانچله👌🏻
💠تاریخشروعچله:۱۴۰۱/۲/۱۶
💠میزان کل صلواتها تا امروز: 90850
🔺️شما هم میتونید ما رو در این کار خیر همراهی کرده و این پست رو در اختیار بقیه بذارید و در نهایت میزان صلواتهارو برامون ارسال کنید
اجرتونبامولاصاحبالزمانانشاءالله🤲🏻
@Ya_shahid_A_Daneshgar
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷
╔♡❀✨•••❀•••✨❀♡╗
@Amir_Hossein13
╚♡❀✨•••❀•••✨❀♡╝
•ا﷽ا•
#انس_با_قرآن🍃
+تلاوتقرآنهمراهباترجمه 🌱📖
+صفحه ‹ 54 ›
[سوره آل عمران، آیات 30 تا 37🌸]
♥︎|@Amir_Hossein13|♥️
بِسْمِرَبَّالمہـــــــــدۍـ۸ـہـ♡ـہــ♥️
هر صبح...
بہ فال آمدنٺ....
قرآن مےگشاییم....
الیس الصبح بقریب...؟؟(:💔
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌱
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
#تلنگࢪانه
چهحرفقشنگےمیزد
میگفت:
بلندترینارتفا؏براۍسقوط
افتادنازچشم
آقاامام زماناست..🙂💔
#مراقبباشیمازچشمآقانیوفتیم.. :)
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
:)💔🌿•!'
حــاجحسینیڪتامیگہ
اگہمیخوایییہروزۍدورتابوتتبگردن . .
بایددورامامزمانبگردۍ |🚶🏿♂.
#تلنگر
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ایـن دُنیـایِ آشـفته
مـــرا رَهـــا نکـن:(💔
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️|@Amir_Hossein13|♥️