#روزشمار_نیمه_شعبان
#الفبای_رفاقت_با_امام_زمان
📆 فقط ۳ روز تا سالروز میلاد حضرت مهدی علیه السلام باقی مانده است...
🔸ج: جریان
دوست مثل رود در جریان است.
جاری است و زلال؛
و حس و حال زندگی را در رگ های تو می دواند.
و تو سال هاست که مثل رود در اعماق وجودم در جریان هستی و به سمت قلبم سرازیر.
بودنت را سپاس...
✳️ مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى
کی می شود ما تشنگان جرعه وصالت، از چشمه آب زلال تو سیراب گردیم که این عطشمان طولانی گشته است.
📚فرازی از دعای ندبه
@ammar_noghtezan
🔸سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب روز نیمه شعبان برگزار می شود
🔹حضرت آیتالله خامنهای روز پنجشنبه ۲۱ فروردین ۹۹ مصادف با نیمه شعبان، سالروز ولادت باسعادت قائم آل محمد (عج) با ملت شریف ایران مستقیم سخن خواهند گفت.
🔹سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب اسلامی ساعت ۱۱ صبح از شبکههای رسانه ملی و همچنین از پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR و حسابهای اینستاگرام و توئیتر این پایگاه به زبانهای مختلف و زنده پخش خواهد شد.
@ammar_noghtezan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻گناهانی که خدا از آنها نمیگذرد ..
@ammar_noghtezan
🌺 استدلال جالب شهید چمران برای یک عمل مستحبی
#متن_خاطره
نیمه شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، همسرش غاده طاقت نمی آورد و میگفت: بس است دیگر! کمی استراحت کن. از این همه عبادت خسته نمیشوی؟ آقا مصطفی چمران هم در جواب ایشان میگفت: یک تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود؛ باید سود بدست بیاورد تا زندگیاش بگذرد؛ ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست می شویم...
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران
📚 منبع: کتاب نماز و نیاز ، صفحه ۴۳
#شهیدچمران #نمازشب #عبادت #خودسازی #تقوا
@ammar_noghtezan
delo-deldaram.mp3
5.29M
#مولودے🎧🎤
#تولدآقامون
#امام_زمان
دلُدلدارم،یاروفادارم
میدونیدلماسیرقدمته
خیلے#دوستدارم
#سیدمجیدبنی_فاطمه 🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ammar_noghtezan
بر مدار زندگی بلند می نویسم :
هر تپش
برای
تو
وقت آن رسیده که صدای قلب انتظار
به فریادِ آمدنت برسد
حضرت صاحب دلم ....!
#العجل یا صاحب الزمان♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@ammar_noghtezan
✳ خیر انفاق، برای خودِ انفاقکننده است
📌 اگر در آیهی «وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ» (و به انفاق بپردازيد كه به خير خودتان است)(تغابن، ۱۶) فرمود: «لانفسكم» و نفرمود: «لكم»، براى اين بود كه مؤمنين را بيشتر خوشدل سازد، و بفهماند اگر #انفاق كنيد، خيرش مال شما است، و به جز خود شما كسى از آن بهرهمند نمىشود؛ چون انفاق، دستودل شما را باز مىكند، و در هنگام رفع نيازهاى #جامعهی خود، دستودلتان نمیلرزد.
📚 برگرفته از #تفسیر_المیزان
👤 #علامه_طباطبایی
📖 #المیزانخوانی
@ammar_noghtezan
سلام
حال دلتون خوبه ؟
چخبر؟ زیاد که به دنیا دلبسته نشدین؟
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم 🙏
امروز مهمون یه شهید هستیم که از مدافعان حرم هم بودن
میریم باهاشون آشنا بشیم 👇👇👇
نامش را باخودش آورد....❤️
مادری که در قلب فرزندش بذر معنویت و ایمان کاشت...💖👶
@ammar_noghtezan
عاشقانه زیستن پایانش شهادت است....
عاشقانه برای خدا ✨
@ammar_noghtezan
دانشگاه را برای رسیدن به سرنوشتی زیبا که با سرخی خونش نوشته می شد رها کرد....
« اینجاست که میگن باید از یه چیزهایی بگذری تا بتونی به چیزهای دیگه برسی فقط باید ببینی اولویتت چیه »
@ammar_noghtezan
دو فرزندت چه زیبا به تو شباهت دارن..
شهادت را چگونه یافتی که از این دو غنچه ی جانت دل کندی ؟
التماس شفاعت 🙏
@ammar_noghtezan
وصیت نامه ی شهید ✨
شهدا زنده اند...
خوشا به سعادتت
چه زیبا ره آسمان را یافتی 😔
@ammar_noghtezan
هدیه مون به شهید امروز ۵ صلوات
التماس نگاه و دعا از شهدا
یاعلی
@ammar_noghtezan
برق شعف را در چشمانش دیدم. انگار او منتظر همین جملات و همین کارها بود. با خوشحالی و فراغ بال قبول کرد، کم کم وارد کار شد. بعد از مدتی او را قوی تر از آنچه فکر می کردم یافتم. علاوه بر کلمات قبلی، دارای خطی خوش، نگارشی قوی و توانی فوق العاده بود. در برخورد با مسئولین گردان و نیروها بسیار خوش رو و امین بود. بالاخره به تنهایی خودش کلی از مشکلات را حل می کرد. وقتی وارد عملیات شدیم او را دلاوری بی بدیل یافتم. ترس در وجودش معنا نداشت و مرگ از دستش فرار می کرد.
در سخت ترین صحنه ها کم نمی آورد و چون شیری غران در خطوط نبرد تردد می کرد. پیغام می برد و می آورد. همسان او هم شهید «سیدحمید شاعرساز» بود. او هم سیدی والامقام و دلاور بود. هر دو نفر آنها مسئولیت پیک گردان را برعهده داشتند. این دو به هم خیلی علاقه مند بودند. هیچگاه از هم جدا نمی شدند. سعی می کردند کارها را از دوش فرماندهان دور کنند. در جبهه ها «شهردار» شدن مرسوم بود. به ترتیب، اعضای یک سنگر و یا یک چادر نوبت داشتند که کارهای عمومی مثل نظافت، شستن ظروف غذا، گرفتن جیره، غذا و... را انجام دهند. فرماندهان هم از این قانون مستثنی نبودند. آن روزی که نوبت یکی از ما فرماندهان می شد یا اندک غفلتی مواجه می شدیم با انجام کارها توسط مصطفی و سید حمید. این دو اهل تهجد بودن. مصطفی همیشه زیارت عاشورا به همراه داشت و در خلوت به آن می پرداخت. خلاصه از عمر خود به خوبی استفاده می کرد.
در کنکور سال ۶۶ شرکت کرده بود و در رشته ای مناسب و بالاقبول شده بود. سپاه هم با ادامه تحصیل او موافقت کرده بود، با من مطرح کرد. چون برای شناسایی های قبل از عملیات ها بدون اینکه کسی متوجه شود در محل عملیات بعدی حضور پیدا می کردم. لذا معمولابا یک نفر می رفتیم که خستگی راه و رانندگی امکان پذیر باشد. در بسیاری از این شناسایی ها مصطفی با من بود چون او فرد امینی بود و به همین علت در این راه زیاد با هم صحبت می کردیم. موضوع درس را در بین راه اندیمشک به اهواز مطرح کرد. در عین اینکه آزاد کردن وی مشکل بود، پذیرفتیم و گفتم: برو درست را بخوان و مابین ترم ها و تابستان به جبهه بیا.
قرار شد فکر کند و تصمیم بگیرد. پس از مدتی گفت: نمی روم چون امکان درس خواندن همیشه هست ولی امکان حضور در جبهه همیشه نیست. در مرخصی ها که معمولابا هم به تهران می آمدیم با خانواده شان هم آشنا شدیم. پدرش (که اینک در جوار رحمت الهی ماوا گزیده است و خدای او را غریق رحمت واسعه خود بنماید) و مادر بزرگوارش اهل کاشان هستند. از خانواده ای مذهبی و سطح پائین. منزلشان خیابان شهید رجایی لب خط راه آهن بود. یعنی یکی از محله های پائین تهران. ولی خانواده ای با صفای باطن، مومن و معتقد به اسلام، انقلاب، امام و خون شهدا بوده و هستند. همین طور برادران و خواهرانش. هر دفعه که از مرخصی می آمد از کاشان برایمان سوغات می آورد.
آخرین سفر را با هم از تهران برگشتیم. یعنی به دنبال او رفتم منزلشان. خداحافظی او از خانواده اش را از یاد نمی برم. مشخص بود دیگر بر نمی گردد. خیلی خوشحال بود. با هم برگشتیم و در بین راه به قم منزل حاج مهدی تائب و دوستان طلبه رفتیم. مرتب شوخی می کرد و خوشحال بود. بچه ها به او می گفتند
@ammar_noghtezan
: این دفعه نور بالامی زنی (یعنی شهید می شوی)، می خندید.
وقتی به دوکوهه رسیدیم موضوع گسترش سازان لشکر پیش آمد و قرار شد گردان حبیب که گردانی پر کادر و قوی بود تبدیل به دو گردان شود و تشکیل یک تیپ را بدهد. بنده هم به عنوان فرمانده تیپ انتخاب شدم. قرار شد چند نفری با بنده به تیپ بیایند. من مصطفی را انتخاب کردم. سید حمید را هم می خواستم با خود بیاورم ولی گردان حبیب بدون پیک می شد. به هر صورت مصطفی با من به تیپ آمد. فراغ بین او و سید حمید خیلی برایش سخت بود. وارد عملیات شدیم. عملیات بیت المقدس ۷ در شلمچه. یعنی برای باز پس گیری شملچه از عراقی ها می جنگیدیم. عملیات سختی بود. ولی با موفقیت آنرا انجام دادیم. ولی به یکباره عراقی ها موفق شدند ما را دور بزنند و محاصره کنند. روز سختی بود. روز گرمی بود دمای هوا به نزدیک ۶۰ درجه بالای صفر می رسید. آب نبود و یخ هم بطور کلی یافت نمی شد. به یکباره پانک عراق شروع شد. مصطفی آن روز در آن هوای گرم چندین مرتبه فاصله بین خطوط را با موتور و در گرمای شدید طی کرده بود. در عین اینکه از لحاظ جسمی همچون سایرین در وضعیت مناسبی نبود ولی از لحاظ روحیه فوق العاده بود.
وقتی خود را در محاصره دیدیم چون کل ارتباط بی سیم هم با سایر گردانها بواسطه اقدام دشمن قطع شده بود، لذا مصطفی را توجیه کردم تا سریعا خود را به سه گردان درگیر یعنی گردان حبیب به فرماندهی حاج «سید سجاد هاشمیان»، گردان ابوذر به فرماندهی حاج «علی صادقی» و گردان جعفر طیار به فرماندهی برادر «سیروس صابری» برساند و راه عقب آمدن را به آنها بگوید و تذکرات و هماهنگی های لازم را بنماید.
به او گفتم: مصطفی باید هر طور که هست خود را سالم به گردان ها برسانی، چون آنها از تصمیم به عقب نشینی و مسیر امن اطلاع ندارند و اگر نتوانی پیام را برسانی همه ی آنها شهید و اسیر می شوند. او را با با نگاه بدرقه کردم مثل تیری که از کمان رها شود رفت و بعد از آن خودم مجروح شدم و دیگر اطلاع پیدا نکردم.
بعد از مدتی از وضعیت مصطفی و سیدحمید مطلع شدم. مصطفی پیغام را رسانیده بود و وظیفه خود را با انجام رسانیده بود. در همین اثنا مطلع شده بود سید حمید شهید شده است. بچه ها می گفتند با شنیده این خبر انگار بالهایش شکسته. در خود فرو رفته بود. و بالاخره در راه بازگشت مصطفی هم به شهادت می رسد. ولی شهادت او را کسی نمی بیند. پیکر مطهر هر دو شهید یعنی مصطفی و سید حمید هم در منطقه باقی ماند. سالها بعد و در جریان تفحص، ابتدا پیکر سید حمید برگشت و بعد هم پیکر مصطفی. واینک ما در فراغ این دو شهید بزرگوار و سایر شهدا در ماتمیم. این بود سرنوشت مصطفای من. خداوند این دو شهید را شفیع روز محشر ما قرار دهد و ما را از شفاعت و دعای خیر سایر شهدا محروم نفرماید.
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد به کجا می برد؟
* راوی: سردار حاج حسن محقق
@ammar_noghtezan
شهید«مصطفی نمازی فر» از جمله دلاوران گردان «حبیب بن مظاهر» جمعی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود. مصطفی پاسدار بود. دوران دبیرستان را با عضویت در سپاه و در دبیرستان سپاه گذرانید و پس از اتمام آن، به عضویت سپاه درآمد. بعد از مدتی آموزش و مشغول شدن در سپاه، به طور داوطلبانه عازم جبهه شد. او از قضا به گردان حبیب معرفی شد. به همراه یکی دیگر از دوستانش وقتی به گردان آمد با او مواجه شدم. از سوابقش، آموزش، خانواده و دیگر مسایل سوال کردم و در نهایت از علت حضورش در جبهه. در صورتی که به راحتی می توانست در تهران و در ستادها بماند و ضمن ارتقاء ظاهری، از لحاظ شرعی نیز خود را توجیه کند که اگر ستادها و پشت جبهه نباشد رزمنده ها نمی توانند بجنگند. ولی با اصرار به جبهه آمده بود.
او را فردی مخلص، با انگیزه و پرانرژی تشخیص دادم. با این حال فردی آرام با طمانینه، با وقار و کم حرف یافتم. بعد از کربلای ۵ بود، اکثر نیروها زخمی و شهید شده بودند و گردان پیک نداشت. او را برای این سمت مناسب دیدم. چون هم فردی خوش برخورد، مودب و باوقار بود و هم دارای روابط عمومی قوی. از طرفی دارای صبر و استقامت و کم حرف. تمام خصوصیات یک پیک را داشت.
با او در میان گذاشتم، مسئولیت و موقعیت پیک را برای او تشریح کردم. به او گفتم پیک وقتی که همه ی گردان زیر آتش، به سنگری پناه می برد باید بلند شود و در زیر حجم آتش و دشمن پیغام ببرد و بیاورد. اگر بترسد و اگر ترس بر او غلبه کند و یا اینکه امین نباشد، نه تنها باعث لطمه به خودش می شود بلکه چه بسا در ریختن خون سایر رزمندگان دخیل می شود.
اگر چنین جسارتی را در خود سراغ داری «بسم الله».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ تشکر از پرستارها به سبک مداح معروف!
تقدیم به مدافعان سلامت ❤️
🔸نداره کار پرستار کم از شهادت
🔹مدافعان سلامت، سرتون سلامت
یا #زینب
@ammar_noghtezan
امروز مهمان شهیدی از شهیدان مدافع حرم حضرت زینب (سلام الله علیها ) هستیم
شهیدی که متولد تهران هستن و چند روز قبل از تولدشون به شهادت رسیدن
همراه باشید 👇👇
زندگینامه ی شهید بزرگوار
چطور میشه که از این فرصت زندگی خوب بهره می برند؟
@ammar_noghtezan
شهید شدی که ناموس به خطر نیافتد
که حرم بماند
دعا کن ما هم بتوانیم از حرم خدا که قلب هایمان هست دفاع کنیم
#شهدا_گاهی_نگاهی
#التماس_دعا
@ammar_noghtezan
🌹وصیت نامه شهید رسول خلیلی
این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.
@ammar_noghtezan
#تلنگرک
از عارفے پرسیدند...
از کجا بفهمیم در خواب #غفلتیم یا نه
او جواب داد:
اگر براے #امام_زمانت کارے مےکنے، یه تبلیغے انجام میدهے و خلاصه قدمے بر مےدارے و به ظهور آن حضرت کمک میکنے،
بدان که #بیدارے.
و الّا اگر مجتهد هم باشے در #خواب_غفلت
@ammar_noghtezan
بسم اللّه الرحمن الرحیم 🌸
دوستان با هدف آشنایی با زندگی شهدا و راه و رسم اهل بیت (علیه السلام) کنارهم جمع شدیم . 🌹
مطمئناً دوست داریم که بهترین مطالب رو جمع آوری کنیم و خدمت شما ارائه بدیم . ✉️
ان شاءاللّه که تا الان راضی باشین .
اما هرگونه انتقاد یا پیشنهادی درباره ی کانال دارید با ایدی زیر درمیان بزارید.👇👇
@moza55
﴾﷽﴿
👌چهار چیز در گناه که بدتر از خود گناه است
✍پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله:
چهار چیز در گناه وجود دارد که از خود گناه
بدتر است :
1.کوچک شمردن گناه : ⇦یعنی وقتی به نامحرم نگاه شهوت آلود میکنی به خودت بگویی : اینکه چیز مهمی نیست ، زنا که نکردیم ، قتل که نکردیم.
2.افتخار کردن به گناه : ⇦مثلا خاطره ی خلافکاریهای خودت را با افتخار تعریف کنی که بله زمانیکه فلان جا بودم و فلان پست را داشتم چقدر اختلاس کردم و هیچکس هم نفهمید
3.شادمانی کردن به گناه : ⇦یعنی بعداز گناه خوشحالی کردن یعنی مثلا بگویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، کیف کردم.
4.اصرار برگناه : ⇦مثلا بگویی خوب کردم زدم ، بازهم میزنم ! خوب کردم رشوه گرفتم بازم میگیرم ، خوب کردم مواد فروختم بازم میفروشم تازه راه و چاهش را بلد شده ام .
@ammar_noghtezan
🍃🌹با شهدا و اهل بیت🌹🍃
بسم اللّه الرحمن الرحیم 🌸 دوستان با هدف آشنایی با زندگی شهدا و راه و رسم اهل بیت (علیه السلام) کنا
سلام خدمت همه ی عزیزان 🌹🍃
امروز معرفی شهید نداریم ..
دوست داریم که ما رو از نظراتتون دریغ نکنید
و هر ایده ایی دارید با ما در میون بزارید.
منتظر نظراتتون هستیم.
یاعلی
@moza55
💠مسابقه قرآنی صدای نور
🎁جوایز:
✅۸ جایزه نقدی«روزانه»
✅۳ جایزه عتبات در پایان
⏰مهلت:تا ساعت ۲۴ امشب