eitaa logo
راه حسین (ع)
633 دنبال‌کننده
60.7هزار عکس
32.9هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هجدهم. ⬅️چگونگی استدلال و کشف حقایق وجودی! ⬅️در حقیقت دو نوع برهان جهت استدلال بر حقایق وجود، وجود دارد که عبارتند از: اِنی و لِمی. 💠برهان لمی عبارت است از پى بردن از علت به معلول. مانند اینکه، وقتى دانستيم اين مايع بنزين است، خواهيم دانست كه علت احتراق و علت محركه موتور ماشين نيز هست. اين برهان، افاده يقين مى‌كند. يعنى وقتى علت را شناختيم، خواهيم توانست به نحو قطع، معلول آن را نيز بشناسيم. در فلسفه از اين برهان استفاده نمى‌شود، زيرا موضوع فلسفه، كه موجود هست، بيرون از حقيقتى وجود ندارد، تا علت آن باشد و ما از طريق علت آن به معلولش منتقل شويم. 💠بيرون از وجود، عدم است. عدم هم كه صلاحيت عليت وجود را ندارد.✅ 💠و اما برهان اِنی! برهان اِنی خود نیز از دو قسم تشکیل شده. يكى پى بردن از معلول به علت، مانند از پريدن رنگ يک بيمار پى ببريم كه سرطان دارد. 💠اين برهان، یقینی نیست، زيرا ممكن است كه علت رنگ پريدگى سرطان نباشد، بلكه ترس يا سرماخوردگى يا يک چيز ديگر باشد. 💠لذا در استدلالات فلسفى از شکل اول برهان اِنی استفاده نمى‌شود.  💠شکل دوم برهان اِنس، كه همان سلوک و ره پيمودن از يک ملازم به ملازم ديگر است، مثلا از اينكه خداوند <<ماهيت>> ندارد، منتقل شويم به اينكه پس او <<امكان>> هم ندارد. 💠انتقال از ماهيت نداشتن به امكان نداشتن، سلوک از يک ملازم به ملازم ديگر است. زيرا اين دو، ملازم يک ديگرند.  💠همانگونه كه انتقال از امكان نداشتن به نبودن احتياج و فقر براى واجب تعالى، سلوک ديگرى از يک ملازم به ملازم ديگر است. استدلالات فلسفى عموما به همين طريق صورت مى‌گيرد و از يک حكم فلسفى به حكم فلسفى ديگر كه ميان آن دو ملازمه برقرار است، منتقل مى شويم. 💠اين نحو انتقال موجب حكم يقينى است، زیرا برهان اِنی نوع دوم از اين جهت مانند برهان لمی مى‌ماند، زيرا هر دو ایجاد يقين مى‌کند. 💠از يک ملازم عام به ملازم عام ديگر منتقل مى‌شويم، قيد عام از اين جهت ذكر شده است كه اگر آن دو ملازم، خاص باشند، براى هر كدام علت مخصوص به خود هست و سلوک يقينى در آنها منحصر در برهان لمی است. ولى اگر ملازم، مانند ملازمات وجود، عام و فراگير بود و تمام اقسام و شعب وجود را شامل شد، سلوک يقينى منحصر به برهان انى از نوع دوم مى‌گردد. 💠لذا از وحدت وجود كه يک ملازم براى وجود هست، به فعليت او منتقل مى‌شويم، همانطورى كه در باب صفات حق از صفت علم به سميع و بصير بودن او منتقل مى‌شويم.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هجدهم. ⬅️چگونگی استدلال و کشف حقایق وجودی! ⬅️در حقیقت دو نوع برهان جهت استدلال بر حقایق وجود، وجود دارد که عبارتند از: اِنی و لِمی. 💠برهان لمی عبارت است از پى بردن از علت به معلول. مانند اینکه، وقتى دانستيم اين مايع بنزين است، خواهيم دانست كه علت احتراق و علت محركه موتور ماشين نيز هست. اين برهان، افاده يقين مى‌كند. يعنى وقتى علت را شناختيم، خواهيم توانست به نحو قطع، معلول آن را نيز بشناسيم. در فلسفه از اين برهان استفاده نمى‌شود، زيرا موضوع فلسفه، كه موجود هست، بيرون از حقيقتى وجود ندارد، تا علت آن باشد و ما از طريق علت آن به معلولش منتقل شويم. 💠بيرون از وجود، عدم است. عدم هم كه صلاحيت عليت وجود را ندارد.✅ 💠و اما برهان اِنی! برهان اِنی خود نیز از دو قسم تشکیل شده. يكى پى بردن از معلول به علت، مانند از پريدن رنگ يک بيمار پى ببريم كه سرطان دارد. 💠اين برهان، یقینی نیست، زيرا ممكن است كه علت رنگ پريدگى سرطان نباشد، بلكه ترس يا سرماخوردگى يا يک چيز ديگر باشد. 💠لذا در استدلالات فلسفى از شکل اول برهان اِنی استفاده نمى‌شود.  💠شکل دوم برهان اِنس، كه همان سلوک و ره پيمودن از يک ملازم به ملازم ديگر است، مثلا از اينكه خداوند <<ماهيت>> ندارد، منتقل شويم به اينكه پس او <<امكان>> هم ندارد. 💠انتقال از ماهيت نداشتن به امكان نداشتن، سلوک از يک ملازم به ملازم ديگر است. زيرا اين دو، ملازم يک ديگرند.  💠همانگونه كه انتقال از امكان نداشتن به نبودن احتياج و فقر براى واجب تعالى، سلوک ديگرى از يک ملازم به ملازم ديگر است. استدلالات فلسفى عموما به همين طريق صورت مى‌گيرد و از يک حكم فلسفى به حكم فلسفى ديگر كه ميان آن دو ملازمه برقرار است، منتقل مى شويم. 💠اين نحو انتقال موجب حكم يقينى است، زیرا برهان اِنی نوع دوم از اين جهت مانند برهان لمی مى‌ماند، زيرا هر دو ایجاد يقين مى‌کند. 💠از يک ملازم عام به ملازم عام ديگر منتقل مى‌شويم، قيد عام از اين جهت ذكر شده است كه اگر آن دو ملازم، خاص باشند، براى هر كدام علت مخصوص به خود هست و سلوک يقينى در آنها منحصر در برهان لمی است. ولى اگر ملازم، مانند ملازمات وجود، عام و فراگير بود و تمام اقسام و شعب وجود را شامل شد، سلوک يقينى منحصر به برهان انى از نوع دوم مى‌گردد. 💠لذا از وحدت وجود كه يک ملازم براى وجود هست، به فعليت او منتقل مى‌شويم، همانطورى كه در باب صفات حق از صفت علم به سميع و بصير بودن او منتقل مى‌شويم.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت نوزدهم. ⬅️استعمال لفظ وجود بر ممکن الوجود و واجب الوجود! ⬅️آنگونه كه به برخى از متكلمان چون ابوالحسين اشعرى، رهبر فرقه اشعريها، و ابوالحسن بصرى نسبت داده شده، ايشان قائل بوده اند كه: 💠 "لفظ وجود هنگام استعمال درباره ممكنات، گرچه يک معنا دارد، اما وقتى بين واجب و ممكن استعمال مى شود دو معناى مختلف خواهد داشت. بنابراين، مشترک لفظى بين اين دو مى‌باشد.  💠اعتقاد ايشان به اشتراک لفظى بودن وجود، از آن جهت هست كه اگر گفته شود وجود در واجب به همان معناى وجود در ممكنات است، بين واجب و ممكن، تشبيهى حاصل مى‌شود. 💠به جهت پرهيز از شباهت بين واجب و ممكن گفته اند كه كلمه وجود در دو جمله: <<واجب موجود است>> و <<ممكن موجود است>> دو معناى مختلف و متغاير دارد. 💠به قول محقق سبزوارى در شرح منظومه، اين اشخاص(تساوی دانستن موجود بودن واجب الوجود با ممکن الوجود) مفهوم را با مصداق خَلط كرده اند و گمان برده اند كه قول به اشتراک معنوى وجود، يعنى مصداق وجود در واجب و مصداق وجود در ممكن، يكسان و برابر هستند. 💠در حالى كه ما مى‌گوييم معناى وجود و هستى در اين دو، يكى است، گرچه چگونگى وجود اين دو، در يكى به نحو وجوب است، و در ديگرى به نحو امكان. 💠و مصداقا و خارجا با هم در سنخ موجوديت اختلاف دارند.✅ 💠دليلى كه در رد اين سخن اقامه مى‌كنند اين است كه ما وقتى مى‌گوييم: 💠خداوند موجود است، آيا از كلمه <<موجود>> معنايى مى‌فهميم يا نمى‌فهميم؟ اگر نمى‌فهميم، پس فهم ما در خصوص ادراک بود يا نبود خداوند به بن بست و توقف رسيده است كه اصطلاحا آن را تعطيل مى‌ناميم.  💠و اگر معنايى از كلمه موجود مى‌فهميم و آن معنا برابر است با معناى موجود در ساير استعمالات، پس وجود، مشترک معنوى است و در همه جا يک معنا دارد. 💠و اگر معناى آن، نقيض معناى موارد استعمال ديگر است، پس وقتى مى‌گوييم: 💠<<خداوند موجود است>> در واقع گفته ايم <<خداوند معدوم است>>. 💠يعنى معنايى را فهميده ايم كه نقطه مقابل و نقيض معناى وجود، در موارد ديگر است، و اين هم كه بالبداهه غلط است.✅ 💠پس راهى براى ما نمى‌ماند غیر از اینكه بگوييم وجود از نظر معنا در همه جا يكسان و برابر است و به عبارت ديگر، مشترک معنوى است.♥️ 💢 ... . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیستم. ⬅️بازیابی جایگاه عقل در ادغام شدن با اصالت وجود! ⬅️بحث، درباره آن امر اصيلى است كه ملاک واقعيت داشتن اشياء است، و نيز درباره جدا كردن آن امر اصيل از امر اعتبارى و غير اصيل. 💠علامه طباطبایی(رحمه الله)مقدمه در اين دو موضوع، به دو نكته مى‌پردازند: 💠۱.اينكه اولين قدمى كه ما با سوفسطائيها فاصله مى‌گيريم و از آنها جدا مى‌شويم، اعتقاد به واقعيت داشتن اشياء و وجود داشتن آنهاست. 💠سوفيستها، به حقيقتى خارج از ظرف ذهن قائل نبوده و تمام جهان را پندار و اوهامى بيش نمى‌دانند و براى هيچ چيز در جهان، واقعيتى قائل نيستند. 💠ما وقتى بداهة حقيقت وجود را در خارج از ذهن خود يافتيم و اشياى فراوانى را در جهان موجود دانستيم، راه خود را از راه آنان جدا كرده ايم و هيچ وجه اشتراكى ميان ما و آنها نخواهد بود. ⬅️در اين نگاهى كه به اشياى واقعيت دار مى اندازيم، آنها را مختلف و جدا از هم مى يابيم: 💠يكى انسان است، ديگرى اسب، يكى شجر است، ديگرى شمس يا چيز ديگر، كه بدين ملاک اشياء وجه الاختصاص پيدا كرده، از هم متمايز مى‌گردند. از سوى ديگر همه امور فوق را در موجود بودن، يكسان و برابر مى‌يابيم. معناى <<انسان موجود است>> يا <<درخت موجود است>> يا <<شمس موجود است>> از آن جهت كه موجود هستند يكى مى‌باشند. 💠پس اشياى موجود، بدين ملاک يک قدر مشترک پيدا مى‌كنند، و از اينجا درمى‌يابيم كه ما از هر شىء موجود دو دريافت داريم. 💠دريافتى كه به ماهيت و چيستى آن بر مى‌گردد و دريافت ديگرى كه به هستى و وجود آن بازگشت مى‌نمايد. و از آنجا كه امر مشترك غير از امر مختص است، پس اين دو، غير از يكديگرند. 💠۲.ماهيت ذاتا قابليت حمل وجود بر آن و سلب وجود از آن را دارد. مى توان گفت <<انسان موجود است>> يا <<نيست>>. همين كه مى‌توان وجود را از ماهيت سلب كرد، دليل بر آن است كه ماهيت، غير از وجود است. 💠و الا اگر ماهيت عين وجود بود، ممكن نبود كه آن را از خودش سلب كرد؛ زيرا سلب شىء از نفس خود، محال است، مانند آنكه بگوييم <<انسان، انسان نيست.>>♥️ 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از ماهيات آنها سرچشمه مى گيرند، مثلا يک موجود، انسان است، موجود ديگر، فرس و موجود ديگر بقر و امثال آن، و گاهى از انقساماتى كه بر ذات وجود وارد مى‌شوند گونه هاى مختلف وجود پديد مى‌آيد، مانند وجود ممکن و وجود واجب، وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود واحد و وجود كثير و هکذا. 💠بحث، در قسم دوم است! مى‌خواهيم بگوييم كثرات ناشى از قِسم دوم به ملاكى بيرون از وجود پديد نمى‌آيند. 💠به عبارت ديگر كثرت و تمايز، مقوم خود وجود است، هر وجود از خصوصيتى خاص برخوردار است كه آن عين وجود است و مقوم آن مى باشد، نه جزء و نه خارج از آن، ما اين كثرت را كثرت تشکیکى نام مى‌نهيم. 💠در اصطلاح منطق، كلى مشکک بر آن كلى اى اطلاق مى‌شود كه دلالت آن بر افراد و مصاديق خود به طور يكسان نباشد، بلكه معنى آن در بعضى مصداقها شديد تر و در برخى ضعيف تر يا در برخى مقدم و در برخى موخر باشد. 💠مانند اطلاق نور بر نور شمع، نور چراغ، نور ماه و نور خورشيد، در مقابل كلى مشکک، كلى متواطى قرار دارد كه دلالت معنى آن بر مصاديق، يكسان است. 💠چنانكه اسب و درخت و انسان، بر مصداقهاى خود به طور یک نواخت دلالت دارند، انسانى از انسانى انسان تر يا درختى از درخت ديگر درخت تر يا اسبی از اسب ديگر اسب تر نيست.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari