اَنارستــــــون
به مامانبزرگم گفتم:
روزِ خواستگاری چی پوشیده بودی؟
گفت:
-اوووو 50 سالِ پیش یادم نمیاد که ننه...
پدربزرگم از اونور گفت:
-کت و دامنِ قرمز!
تموم شد دیگه...
رفقا اینجوری عاشق باشید! :)
@Anarestun
کاش روزی برسد سهم دل من بشوی
خسته ام بس که دعا کردم و بی پاسخ ماند
#زهرا_مصلح
@Anarestun
توی کُردی نفسَم میشه هِناسکم؛
من چندروز پیش متوجه شدم هِناسه،
توو زبانِ فارسی معنی اضطراب یا همون
نفسنفسزدن هم میده، و خب الان
مَعنیش قشنگتر هم شُد؛
هِناسکم، نفس و اضطرابِ من :)
@Anarestun
لحظهای بنشین
خودم دورت بگردم حظ کنی
نقطه از حیرانی پرگار لذت میبرد...
#محمد_زارعی
@Anarestun
نسل عاشق های مظلوم هستیم
فکرمان به هزار راه میرود
اما چشممان قفل شده
بر آخرین آنلاین دلبر
و شب بخیری که باز هم ادا نشد...
#محمد_سلیلی
@Anarestun
اینکه بدانی کسی جایی به فکر توست و در گوشهی گرم و امنی از قلبش جایی برای تو نگه داشته؛ به لحافی نرم میمانَد که دور خودت بپیچی و از سرما در امان بمانی...
#آگنس_لدپی
@Anarestun
گر بدانی چه قدر تشنه دیدار توام
خواهی آمد عرق آلود به آغوش مرا
#صائب_تبریزی
@Anarestun
-مش قاسم آدم چطور میفهمد عاشق شده است؟
+والله بابام جان... دروغ چرا... اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده وقتی میبینیش یک هورمی توی این دلت بلند میشه پنداری تنور نانوایی را روشن کرده اند... همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای او میخواهی. پنداری حاتم طائی شدی. خلاصه آرام نمیگیری مگر آن دختر را برات شیرینی بخورند. اما اینهم هست اگر خدایی نکرده آن دختر را به یکی دیگر شوهر بدهند آنوقت دیگر واویلا...
ما یک همشهری داشتیم خاطرخواه شده بود... یک شب آن دختر را برای یکی دیگه شیرینی خوردند. صبح آن همشهری ما زد به بیابان... تاحالا که بیست سال گذشته هنوز هیچکی نفهمیده چی شده... پنداری دود شد رفت آسمان...
#ایرج_پزشکزاد
@Anarestun