اَنارستــــــون
تیری که استخوان اباالفضل را شکست آن تیر را به حنجرهی این پسر زدند... #یا_علیاصغر #محرم #آقایِ_من_
حجم تیری که علمدار زمینگیرش شد
باورم نیست که در حنجر تو جا شده است...
#یا_علیاصغر
#محرم
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
تنها رباب را فقط این غصه کرده پیر
با تیر کی گرفته کجا کودکی ز شیر...
#اسماعیل_روستایی
#یا_علیاصغر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر میداشت
به سوی خیمه گاه گامی، به سوی دشمنان گامی...
#یا_علیاصغر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
اَنارستــــــون
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر میداشت به سوی خیمه گاه گامی، به سوی دشمنان گامی... #یا_علیاصغر
هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد
یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد...
#یا_علیاصغر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
اَنارستــــــون
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر میداشت به سوی خیمه گاه گامی، به سوی دشمنان گامی... #یا_علیاصغر
بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است
نیست عباس که این قرصِ قمر را بِکِشَد؟
#یا_علیاصغر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
اَنارستــــــون
حالا رباب مانده و شش ماه خاطره...
دارد رباب صحبت سربسته با فرات
لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات...
#یا_علیاصغر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
اَنارستــــــون
کنار جسمِ تو باید به دادِ من برسند... #محمد_بختیاری #یا_علیاکبر #آقایِ_من_حسین 🖇🏴
اسب او از بینِ دشمن سر درآورد و تنش
در قنوت نیزهها چون ربّنا پیچیده است...
#محمد_بختیاری
#یا_علیاکبر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴
شرحه شرحه شدنت را نشود گفت به شعر
روضهی بازچه خواهی ز یدِ بستهی لفظ...
#یا_علیاکبر
#آقایِ_من_حسین
🖇🏴