شک نکن باز هوایت به سرم خواهد زد
روزی از کوچه ی ما میگذری اما دیر...
#محمدصبا_عربمحمدی
@Anarestun
شاخ خشکیم
به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست
که سرما ببرد...
#وحشی_بافقی
@Anarestun
از جلال پرسیدم “این دو هفته تعطیلی چی کار میکنی؟” جلال گفت “ می خوابم ، موبایلم را نگاه می کنم، غذا درست می کنم ، فیلم میبینم، دراز می کشم به سقف نگاه می کنم ، فکر می کنم ، گریه می کنم، اگه شد راه ...” حرفش را قطع کردم و پرسیدم “ گریه می کنی؟” جلال مکثی کرد ، بعد گفت “آره” پرسیدم “ تنهایی می شینی گریه می کنی؟ “ جلال گفت “ آره ، خیلی وقت ها”
گفتم “ چرا؟” جلال گفت “ چون گریه ام می گیره” پرسیدم “ از چی؟” جلال گفت “ از خیلی چیزها “ گفتم “ من هیچوقت ندیدم گریه کنی” جلال گفت “ جلو بقیه گریه نمی کنم”پرسیدم “ گریه ات نمیگیره؟ “ جلال گفت “ جلو بقیه روم نمیشه گریه کنم ولی وقتی تنهام راحت می شینم گریه می کنم” گفتم “ از چیزی ناراحتی؟ “ جلال گفت “ نه” بعد گفت “ وقتی با بقیه هستم می خندم وقتی تنها می شم گریه میکنم”. گفتم “ تنهایی اذیتت می کنه؟ “ جلال گفت “نه ، عاشق تنهایی ام هستم که راحت گریه ام را بکنم “. دلم یک جوری شد. خواستم بغلش کنم، گفت “ دیوانه کرونا است ، از دو متری جلوتر نیا والا پرتت می کنم بیرون” گفتم “ جلال حال ات خوبه؟” جلال گفت “ آره بابا... مگه تو گاهی گریه ات نمی گیره؟”
#سروش_صحت
@Anarestun
در این جادوشبِ پوشیده از برگگلکوکب
دلم دیوانه بودن با تو را میخواست
#مهدی_اخوانثالث
@Anarestun
بابابزرگم میگه
من قدیما گنج یاب داشتم
با همون تونستم مامان بزرگتو پیدا کنم
یادبگیرین تباها :))
@Anarestun
همه برگ های تقویم را به دنبال تو شمردهام.برگهای سیب برگهای انگور پاییز اما فصل خرمالوست فصل گس تنهایی 🍁🍅
#سیدضیاءالدین_شفیعی
@Anarestun
موی لختت را بپوشان برق لب را پاک کن
دلبری هایت بماند زیر چادر بهتر است🤨
#محمدرضا_دیندار
@Anarestun