من، فدای تو و چشمت که دلیلِ غزل است
شهد میبارد از آن لب که به طعم عسل است
تو که خود بی خبری، من به تو میگویم که:
توی این شهر فقط حُسنِ تو ضربالمثل است
جنگ هفتاد و دو ملت که شده ورد زبان
چشم تو عامل این هجمهی بینالملل است
روزه و حج و زیارت همگی مستحباند
منتها عشق تو واجب که نه! خیرالعمل است