خیلی از ما آدما کم کم یاد میگیریم
باید با احساساتمون چیکار کنیم ،
یاد میگیریم که گذشتن از هر احساسی
فقط دفعهی اولش سخته
اولین باری که قلبمون برای کسی تند میزنه
اون حس ناب دل باختن برای اولین بار
دیگه شاید هیچوقت تکرار نشه
یا مثلا غم اولین باری که از کسی دل میکنیم
اصلا قابل مقایسه با دل کندنهای بعدی نیست
یا حتی دلتنگی که مثل یه بختک میوفته
بهجون زندگیمون برای دفعههای بعد
تحملش سادهتر میشه
انگار هر چی زمان میگذره یاد میگیریم
چطور باید با احساساتمون کنار بیایم
یاد میگیریم بین جنگ قلب و مغز طرف کدوم
رو باید بگیریم
میدونم خیلی از ما تو زندگی متهم شدیم
به بی احساس بودن، ولی ما بی احساس نیستیم
ما فقط خسته شدیم از جنگیدن ،
نمیخوایم وارد جنگ با احساساتمون بشیم
اما اینو خوب میدونم اتفاقات زندگی
هر قانونی رو عوض میکنه
پس شاید یه روزی ، یه جایی پای کسی در میون باشه که با همهی وجودمون دوباره برای
احساسمون بجنگیم
#حسینحائریان
@Anarestun
یه روز یهجا آدمای هم فرکانس همو پیدا میکنن و میشن دوست، عشق، رفیق...
@Anarestun
من بریدم دل ز تو اما خدایی جان من
سر به بالین مینهی، دردی نداری در دلت!؟🤕
#محمد_علویزاده
@Anarestun
رفتنت من را به سمتِ قبله میگرداندَم!
"منبمیرم هم نمیگویم بمان! اما بمان"
@Anarestun
من بمیرم هم نمیگویم بمان! اما بمان...
عمراً این جمله نخواهد شد بَیان! اما بمان...
از درونِ چشمهایَم، التماسم را بخوان...
بر نمیآید تمنّا از زبان! اما بمان...
رفتهها نیمی زِ جانِ خستهام را بُردهاند...
سهمِ دستانِ تو است این نیمهجان! اما بمان...
نیمهجانی بر کفَم مانده؛ اگر خواهی، ببَر!
میتوانی قاتلَم گردی، بِدان...اما بمان!
گفتهبودی: مهر، آبان یا که آذر میرَوم...
گرچه گردیده کُنون فصلِ خزان؛ اما بمان!