حتی خدا به حرمت دست بریدهات
واجب نکرد بهر نمازش قنوت را...
#عید_میلاد_قمربنیهاشم
@Anarestun
اَنارستــــــون
حتی خدا به حرمت دست بریدهات واجب نکرد بهر نمازش قنوت را... #عید_میلاد_قمربنیهاشم @Anarestun
مژدهای نابتر از ناب به دنیا دادند...
اهالی انارستون عیدتون خیلی خیلی مبارکا🌹🌹
امشب از خانوم امّالبنین عیدی بگیرین✋
اَنارستــــــون
وَاسمَع دُعائی اِذا دَعَوتُکَ شنوای دعایم باش آنگاه که میخوانمت... #مناجات_شعبانیه @Anarestun
وَاسمَع نِدائی اِذا نادَیتُکَ
صدایم را بشنو گاهی که صدایت میکنم...
#مناجات_شعبانیه
@Anarestun
یا حضرت عباس، قدم رنجه کن آرام
بگذار به چشمان ملائک، قَدَمت را...
#عید_میلاد_حضرتاباالفضلالعباسع🎊
@Anarestun
اَنارستــــــون
یا حضرت عباس، قدم رنجه کن آرام بگذار به چشمان ملائک، قَدَمت را... #عید_میلاد_حضرتاباالفضلالعباس
ای فدائیانِ دربار حسین و مجتبی
چشمتان روشن که سرلشکر به دنیا آمده...
#یا_اباالفضلالعباس🎉🎉🎉
@Anarestun
اَنارستــــــون
یا حضرت عباس، قدم رنجه کن آرام بگذار به چشمان ملائک، قَدَمت را... #عید_میلاد_حضرتاباالفضلالعباس
عباس من یک روز پس از حسین آمده بود. چهارم شعبان.
به رسم ماه که پس از خورشید می آید!
روز بعد در آغوشش گرفتم و طواف حسینش بردم...
هفت بار پروانه برادرش کردم تا برای همیشه کعبه خویش را بشناسد. تا همیشه یادش باشد که بی حسین، به خدا نمی رسد...
يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اِكْشِفْ لى كَرْبى بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْنِ....
@Anarestun
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را
خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است
#یا_بابالحوائج🌸
@Anarestun
اَنارستــــــون
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است #یا_بابالحوائج🌸 @Anarestun
ارمنی یک بار رو زد، حاجت خود را گرفت
خوشبحال ما که عمری در پیات آوارهایم...
#یا_قمربنیهاشم🌹🌹🌹
@Anarestun
اَنارستــــــون
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است #یا_بابالحوائج🌸 @Anarestun
ای گرفتار تو
دلهای پریشان
بیشتر...
#حضرت_سقا🌺
@Anarestun
اَنارستــــــون
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است #یا_بابالحوائج🌸 @Anarestun
شربتبریزهای ایستگاههای صلواتیِ ماه شعبان، شبِ چهارم گریه میکنند. من این گریهها را چند سال است زیر نظر دارم. دست خودشان نیست. توی دودِ اسفند و دودِ ماشین و موتورهایی که ایستادهاند، من اشکهایشان را زیاد دیدهام. همهشان شبیهِ هم یک جوری که هیچکس نفهمد اشک پاک میکنند، جوری که انگار دارند عرق پیشانی را با ساعد برمیدارند. شب چهارم، موقع شکستن یخها، وقتی شربتها تگری میشوند، همین که رهگذرها میگویند اجرتان با صاحبِ امشب، گریه میکنند، ولی آرام.
وقتی روز سوم غروب میشود، وقتی تازه شب چهارم رسیده، دیدهام که شربتبریزها پارچ برمیدارند میآیند این طرف خیابان که هیچ کس از قلم نیفتد. وقتی بچهها میگویند: «عمو، میشه یکی دیگه بریزی؟!» ، بعضی وقتها بلند هقهق میکنند. بعد میروند یک لیوان بزرگتر پیدا میکنند تا بچه خوشحالتر بشوند.
ما رهگذرها، همیشه عجله داریم؛ شربت میخوریم و زود میرویم و نمیبینیم خودشان حواسشان جمع بوده به یاد آن شرمندگی، آن تشنگی بزرگ هیچ شربت نخورند...
#امیرحسین_معتمد
@Anarestun