عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
بی همدمیم، حوصلهی شرح قصه نیست
#مارال_افشون
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالزمان
اَنارستــــــون
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان بی همدمیم، حوصلهی شرح قصه نیست #مارال_افشون #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #ا
لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک...
میگفت اگه میخوای بدونی که یه نفر رو برای زندگیت دوست داری؛ چشمات رو ببند و تصور کن بعد از ظهر خسته و کوفته از راه میرسی و ماشین رو داری پارک میکنی و میفهمی که اون توو خونه منتظرته.
اگه این فکر خوشحالت میکنه و باعث میشه حتی توو فکرت خستگیات در بره، اون آدمِ زندگیته.
اَنارستــــــون
میگفت اگه میخوای بدونی که یه نفر رو برای زندگیت دوست داری؛ چشمات رو ببند و تصور کن بعد از ظهر خسته
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفشهای تو پشت دَر باشد...
#مژگان_عباسلو
#همانقدر_که_نمیدانی
عشق یعنی میتوانم این همه ابیات را
هر قَدَر بی ربط باهم، باتو مربوطش کنم...
#علیرضا_شاکرانه
قربانِ دِلِ دیوانه ات بروم
یادت هست قانون شکن بودی؟
پاییزها هوا که بارونی میشد یا ابری پیام میدادی یه ربع دیگه دم درِ دانشکده باش، میگفتم سر کلاسم دیوونه، میگفتی بپیچ بیا بیرون، مثل بقیه نباش که از بارون هیچی نمیفهمن.
بعد زیر بارون لابه لای کوچههای خلوت شهر چرخ میخوردیم اونم بدون چتر، میگفتی چتر بی احترامی به بارونه، باید زیرش خیس بشی تا ازش تشکر کنی.
گاهی هم یهو به سرت میزد و وسط اون چرخ زدنا دوتا نسکافه میگرفتی و میکشیدیم تو اون خیابونه که پر از کتاب فروشی بود، چشمتو میبستی و یه مغازه رو انتخاب میکردی، بعد میرفتیم داخلش کتاب فروغ، ثالث، ابتهاج یا نمایشنامههای شکسپیر رو میاوردی و میشستیم رو زمین کثیف کتاب فروشی برای هم میخوندیمشون تا وقتی که صدای فروشنده دربیاد و بندازمون بیرون. منم وقتی غر میزدم میگفتی بیخیال، قراره یبار زندگی کنیم وبیا این یبار رو شبیه این مردمِ خسته کننده شهر نباشیم!
حالا...
حواست هست پاییزه؟
همه میگن رفتههای پاییز برگشتنی نیستن، همه میگن محاله کسی تو پاییز برگرده، همه میگن پاییز بی رحمه!
باز هم قانون شکن باش
بشکن قانون پاییز رو و برگرد
تو همین فصل گریه و رفته ها برگرد
مثل بقیه نباش و ثابت کن پاییز سخاوت هم بلده.
تصدقِ دلِ دیوانهات
اصلا حواست هست داری شبیه این مردمِ خستهکننده شهر میشی که اومدن بلد نیستن؟
برگرد دیوانه...
#محیا_زند
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نان اگر پخت خدیجه که نبی میل کند
در خمیرش سر هر وردنه میگفت علی
#وحید_عظیمپور
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
آغوش را دوست داشت
چون در آن رگهای زمان را بریده بودند...
#مهسا_یلداشپور