eitaa logo
اَنارستــــــون
28.5هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
249 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
حس بغل‌کردن کسی که مدت‌هاست ندیدیش : )
از رفتن بمان!
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان بی همدمیم، حوصله‌ی شرح قصه نیست
می‌گفت اگه می‌خوای بدونی که یه نفر رو برای زندگیت دوست داری؛ چشمات رو ببند و تصور کن بعد از ظهر خسته و کوفته از راه می‌رسی و ماشین رو داری پارک می‌کنی و می‌فهمی که اون توو خونه منتظرته. اگه این فکر خوشحالت می‌کنه و باعث می‌شه حتی توو فکرت خستگیات در بره، اون آدمِ زندگیته.
بی تو، مانند عصر جمعه‌ی پاییز، دلتنگم...
خلاصه که؛ بعضی اقلام، سوخته‌اش گران‌تر است، قدر دل ما را بدان...
عشق یعنی میتوانم این همه ابیات را هر قَدَر بی ربط باهم، باتو مربوطش کنم...
قربانِ دِلِ دیوانه ات بروم یادت هست قانون شکن بودی؟ پاییزها هوا که بارونی میشد یا ابری پیام میدادی یه ربع دیگه دم درِ دانشکده باش، میگفتم سر کلاسم دیوونه، میگفتی بپیچ بیا بیرون، مثل بقیه نباش که از بارون هیچی نمیفهمن. بعد زیر بارون لابه لای کوچه‌های خلوت شهر چرخ میخوردیم اونم بدون چتر، میگفتی چتر بی احترامی به بارونه، باید زیرش خیس بشی تا ازش تشکر کنی. گاهی هم یهو به سرت میزد و وسط اون چرخ زدنا دوتا نسکافه میگرفتی و میکشیدیم تو اون خیابونه که پر از کتاب فروشی بود، چشمتو میبستی و یه مغازه رو انتخاب میکردی، بعد میرفتیم داخلش کتاب فروغ، ثالث، ابتهاج یا نمایشنامه‌های شکسپیر رو میاوردی و میشستیم رو زمین کثیف کتاب فروشی برای هم میخوندیمشون تا وقتی که صدای فروشنده دربیاد و بندازمون بیرون. منم وقتی غر میزدم میگفتی بیخیال، قراره یبار زندگی کنیم وبیا این یبار رو شبیه این مردمِ خسته کننده شهر نباشیم! حالا... حواست هست پاییزه؟ همه میگن رفته‌های پاییز برگشتنی نیستن، همه میگن محاله کسی تو پاییز برگرده، همه میگن پاییز بی رحمه! باز هم قانون شکن باش بشکن قانون پاییز رو و برگرد تو همین فصل گریه و رفته ها برگرد مثل بقیه نباش و ثابت کن پاییز سخاوت هم بلده. تصدقِ دلِ دیوانه‌ات اصلا حواست هست داری شبیه این مردمِ خسته‌کننده‌ شهر میشی که اومدن بلد نیستن؟ برگرد دیوانه...
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نان اگر پخت خدیجه که نبی میل کند در خمیرش سر هر وردنه میگفت علی
آغوش را دوست داشت چون در آن‌ رگ‌های زمان‌ را بریده‌ بودند...