بی هوا عشق میزند به سرت، حال خوبی شبیه آزادی
مثل وقتی که حُکمت اعدام است، و بگویند دیگر آزادی!
ارتباطی عجیب میبینی بین چشمان او و لبخندت
از سر کوچه تا که رد بشود، ناگهان اُفت میکند قندت!
ارتباطی عجیب میبینی بین چشمان او و لبخندت
از سر کوچه تا که رد بشود، ناگهان اُفت میکند قندت!
حاشیه میروی نمیدانی که بگویی چقدر دلتنگی
مثل بازیکنی که مصدوم است، میدوی گاه و گاه میلنگی
و دلت تنگ میشود به صداش، و زبانی که بعد از این لال است
نصفه شب زنگ میزنی اما، یک فلسطین برایت اشغال است
تا که خالی شدی از این احساس، زندگیات عجیب و مبهم شد
تا که تهران شنید راز تو را، برج میلاد تا کمر خم شد!
نه تو تقصیر داری و نه خدا، بحث شعر و ترانه و سخن است
تو برو لای یک قصیده بخواب. مشکل از عاشقانههای من است...
یه فکت روانشناسی هست که میگه:
خندههای کسی که دوسش داری برات مسریه؛ یعنی وقتی اون میخنده تو هم از خندهی اون میخندی!
و این قشنگترین چیز در مورد خندیدن با کساییه که دوسشون داریم...
مثل یک تکهی پازل که از آغوش کم است
نیمه گمشده امشب سر جایت برگرد
#حسین_مرادی
مرا میخواهی اما در مقابل شرط هم داری
دوباره زنده کردی دوره مشروطه خواهی را
#سورنا_جوکار