اَنارستــــــون
ایشالا لباسهامون تو یک لباسشویـی جمع بشه : ) @Anarestun
داشتنت باید چیز قشنگی باشد.
اَنارستــــــون
ایشالا لباسهامون تو یک لباسشویـی جمع بشه : ) @Anarestun
سعادتی به جهان،
مثل دوست داشتنت
نیست...
#حسین_منزوی
@Anarestun
مامان بزرگم آخر همهی تلفنهایش میگفت:
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتان را بشنوم...
ما هم که جوان و جاهل،
چه میدانستیم صدا با دل آدم چه میکند
#علی_غفاری
@Anarestun
با صدایت هم به اوج آنچه باید میرسم
حس تو با گوش یا گوشی، چه فرقی میکند؟
#فریبا_صفری
@Anarestun
#لیلا_مقربی میگه:
همهی ما
یک گوشه از این دنیا
خاطرهای ساختهایم
که از عهدهی خراب کردنش
بر نمیآییم!
@Anarestun
بر سرو سینهی من بوسهی گَرمش گل کرد
جانِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز
#سیمین_بهبهانی
@Anarestun
گِله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
حال با خاطرههای تو چه باید بکنم؟
#پویا_جمشیدی
@Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شبهای زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
آخرین دیدارمان را قاب قلبم کرده ام
در هوای سرد حسرت بوی باران می دهی
پشت اعجاز نگاه اولت این بار هم
چشمه ای میجوشد و بر قلب من جان می دهی
دست من در دست گرم خاطرات خوبمان
در مسیر زندگی نور فراوان می دهی
زیر چتر مهربان چشم هایت آمدم
مبتلایت را ببین رنگ بهاران می دهی
با صدای زنگ ساعت پاره شد خواب خوشم
تو همان عشقی که در اجبار ها جان میدهی
رد عشقت می چکد از چشم های مضطرم
بر سر قبر دلم تا کی تو جولان می دهی
باز غم پیچید دور شعر پر آشوب من
بر جدایی ها چه بی پروا تو میدان می دهی...
#زهره_قاسمی
#وصال
#از_اهالی_انارستون
@Anarestun
+منو نگاه کن..قهری؟
- قهرم
+خودتو زدی به اون راه؟
- خودمو زدم به اون راه..
اما میدونی...
+آره میدونم
- چیـو؟
+که خودتو به هر راهی بزنی
ختم میشه به من!
- خودمو به هر راهی میزنم
ختم میشه به تو..
مشخصا به چشمات...
#علی_سلطانی
@Anarestun
علما هم زِ نگاهت سَرِشان میجُنبد،
منِ بیچاره که یک حوزوی سطح یِکَم!
#محمدامین_احمدوند
@Anarestun
اَنارستــــــون
علما هم زِ نگاهت سَرِشان میجُنبد، منِ بیچاره که یک حوزوی سطح یِکَم! #محمدامین_احمدوند @Anarestun
دیدهام ماتِ نگاهت شد چو طفلی گیج که
زنگ املا بر سر"قُسطنطنیه"مانده است...!
#عارفه_نصیری
@Anarestun
طولِ نگاهت میکند تعیین عمرم را؛
رو برنگردان! عُمرِ من کوتاه خواهد شد...
#امیرحسین_اثناعشری
@Anarestun
توصیف یار فقط اونجا که
آقایِ شاعر میگه :
پلک نداشتند چشمانش
دو لب بودند که میخندیدند : )
@Anarestun
میگفت:
ببین من آدمِ دروغ و دَغل بافتن نیستم!
نمیگم تو اولیمی! بودن...قبلِ تو خیلیا بودن،
همهشونَم وقتی اومدن، گمون میکردم عشقَن!
کنارِشونَم بدک نبود حالم؛ میگفتم، میشنیدم...
روزگار میگذروندَم خلاصه...
نبودناشونَم یهچند صَباحی حالمو بد میکرد؛
اما هرچی بود، میگذشت...
اما تو نبودَنات نمیگذره!
تو نبودَنات حالمو بد نمیکنه؛ میکُشه فقط!
من با خیلیا خندیدم، اما فقط برا توئه که چشمام تَر میشه؛ فقط رفتنِ توئه که به گریهم میندازه...
حتی فکر و خیالش!
ببین من دروغ نیست توو کارم،تو اولیم نبودی... اما به جونِ مادرم قسم، آخریمی!
#طاهره_اباذریهریس
@Anarestun
May 11
سوار تاکسی شدم همسر راننده هم رو صندلی شاگرد نشسته بود وسط حرفاشون راننده گفت حاج خانوم من شما رو نداشتم چیکار میکردم
حقیقتن دلم خواست! : )
@Anarestun
میخواستم ز آدمیان دلبری کنم
گفتم که یا علی؛ دلِ پروردگار رفت...
#یکشنبهها
@Anarestun