اَنارستــــــون
بیو یکی از نهصدو نود و پنج نفرمون : ) @Anarestun
بیو یکی از هزار و دویست و نود و دو نفرمون : )
@Anarestun
گلمبا چادرشدر جمعهای سمتمصلا رفت
غزلگو شد از آن موقع خطیب جمعهی تهران
#احمد_جم
@Anarestun
غلط بوده قیاس خندهاش با پستهی خندان
و یا تشبیه موهایش به شبهای بلوچستان
چنان لبسوز و لبدوز و چنان خوش طعم و خوش رنگ است
لبانش طعنهها میزد به چاییهای لاهیجان
و فهمیدم که آن "اخم" و "لب" و "موی" ِفرَش
یعنی
"الف"ها "لام"ها و "میم"های اول " قرآن "
گلم با چادرش در جمعهای سمت مصلا رفت
غزلگو شد از آن موقع خطیب جمعهی تهران
صدای تقتق کفشش به جانم لرزهای افکند
که در کرمان صدای نعرهی آغا محمد خان
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
و بی زر هر که عاشق شد گرفته درد بی درمان😅✋
برای خوشبختی
دو فنجان چای کافیست ؛
فروردین عجیب
بوی عشق میدهد...
@Anarestun
اَنارستــــــون
شد شد، نشد، زنگ میزنم میگم هنوز میخوامت لامصب! لطفاً به خودت بگیر : )
کی میدونه؟
شاید همزمان داریم به هم فکر میکنیم!
لطفاً به خودت بگیر : )