#نجات_جان_جوان
بنده خدایی جان خود را با شنا کردن از میان امواج خروشان دریا به خطر انـداخت و جوانی را که بر اثر جریان آب به داخل دریا کشیده شده بود، از مرگ حتمی نجات داد
جوان بعد از غلبه بر اضطراب وترس ناشی از غـرق شدن رو به مـرد کرد و گفت از اینکه جان مرا #نجات دادید ممنونم لطفتون رو فراموش نخواهم کرد
مـرد با محبت به جـوان نگاهی کرد و گـفت: تشکر لازم نیست پسـرم ، فقط #اطمینان حاصل کنکه جانت ارزش نجات دادن را داشت ...
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود عمر تو ، همین وقت و زمانی است که هم اكنون در آن به سر میبری پس آن را غنیمت بشمار. شرح غرر، ج ٢، ص٥٠٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمةاللهعلیه:
▪️شب ِنوزدهم، شب ِ#شرمندگی.
ما دست خالی هم نیستیم،
اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
#احسان_به_والدین
مرحوم آیت الله مجتهدی می فرمود سـه چیـز است کـه اجـازه تـرک آن به احدی داده نشده. یک وفای به #عهد، که اجازه نداری خلاف عهد کنی ، چه طرف مقابلت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی
دوم هـم ادای امانت است ، اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته، چه طرف خوب باشد، چه بد، باید امانت را بدهی. سوم خـوبی کردن به پدر و مادر، چه پدر و مادر خوب و چه پدر و #مادر بد . بایـد به #پدر و مـادرت احسان کنی
#یک_بند_انگشت
بچهها روزها خاک های منطقه را زیر و رو می کردند و شب ها از خستگی و ناراحتی بهخاطر پیدا نکردن شهدا، بدون هیچ حرفی #منتظر صبح می ماندند . یکی از دوستان معمولاً توی خط برای عقده گشایی، نوار مرثیه ی حضرت زهرا سلام الله علیها را می گذاشت و اشک ها ناخودآگاه سرازیر می شد.
من پیش خودم گفتم: یا زهرا! من به عشق مفقودین به این جا آمدهام، اگر ما را قابل میدانی مددی کن که شهدا به ما نظر کنند ، اگر نه ، که برگردیم تهران. روز بعد فکه خیلی غمناک بود و ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود. بچهها بار دیگر به حضرت زهرا سلام الله علیها #متوسل شدند، و هرکسی زمزمهای زیرلب داشت. درهمین حال یک بند انگشت نظر من رو جلب کرد، خاک را کنار زدم ، یک تکه از پیراهن نمایان شد. همراه بچه ها خاک ها را با بیل برداشتیم و پیکر دو شهید که در کنار هم صورت به صورت یکدیگر افتاده بودند ، آشکار شد.
بعد از جستجوی خاک پلاک های اون دو شهید هم پیدا شد . لحظه ای بعد بچهها متوجه شدندکه داخل یکی از #قمقمه ها آب هست و با فرستادن صلوات ، جهت تبرک از آب خوردیم. وقتی پیکر دو شهید رو از زمین بلند کردند، دیدیم که پشت پیراهن هر دو نوشته شده می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. نقل از سید بهزاد پدیدار
#من_یاغی_نیستم
یک روز مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بود که شخصی با عجله آمد، وضو گرفت وبه داخل اتاق رفت و مشغول خواندن #نماز شد. مرحوم کاشی با دقت وضو می گرفت و همه آداب وضو را بجا آورد ، قبل از اينكه وضـوی آخوند تمام شود ، آن شخص نماز ظهر و عصر خـود را هـم خوانده بود
هنگام خروج ، با مرحوم کاشی رو به رو شد . مرحوم کاشی پرسید چه کار می کردی؟ گفت: هیچ. مرحوم کاشی فرمـود: مگر نماز نمی خواندید؟ گفت نه. ایشان فرمـود خودم دیدم داشتی نماز می خواندی!!!
گـفت آقا #اشتباه دیدیـد. سـؤال کرد پس چـه می کـردی؟ گفت فقط آمـده بودم بـه خدا بگویم من یاغی نیستم، همین. این جمله ی مـرد چنان تاثیری در مرحوم آخوند گذاشت. تا مدت ها هـر وقت احوال آخوند را از او سوال می کـردند ، ایشان باحال خاصی می فرمود من یاغی نیستم
#مروت_و_مردانگی
جوان با دوچرخه بـه پیرزنی برخورد کرد و به جای عـذرخواهی و کمک به پیرزن شروع کـرد به خنده و مسخره کـردن و سپس راهش را ادامـه داد و رفت
پیرزن جوان رو صـدا کرد و گفت: یه چیزی از تو افتاده ، جوان بـه سرعت بـرگشت و اطـراف رو خوب جستجو کـرد. پیـرزن به جوان گفت: مـروت و #مردانگی ات به زمین افتاده ، هرگز آن را نخواهی یافت
زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احتـرام و اخـلاق باشـد هـیچ ارزشی ندارد. زنـدگی ما آدما حکایت قدیمی کوهستان است ، صدا می کنی و می شنوی ، پس بـه نیکی صدا کن ، تا به نیکی به تو پاسخ دهد...
امیرالمومنین عليهالسلام أَلْمُرُوَّةُ تَمْنَعُ مِنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ. #مروّت، انسان را از هر گونه پستى باز می دارد. منبع حدیث ميزان الحكمة جلد ۹ صفحه ۱۱۰
#گرزهایی_آهنین
سلمان علیه السلام می فرماید: روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشتم که جوانی را دیـدم نقش زمیـن شده بود و مـردم دورش را گرفته بودند. و هر کـسی درباره #جوان سخنی میگفت یکی می گفت: دچار تشنج شده است دیگری می گفت: جن زده شده است.
سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت من هیچ کسالتی ندارم ولی این ها گمان می کنند من بیمارم. پرسیدم: پس چرا از حـال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: داشتم از #بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خداوند انداخت
فرمـوده است: وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ. سوره مبارکه حج آیه ۲۱. و برای اهل دوزخ ، گرزهایی آهنین است. ترجمـه تفسیر المیزان ، جلد ۱۶ ، صفحه ۳۹۹
#آن_دنیا_چه_خبر؟
نقل است روزی ملا از قبرستان عبور میکرد، پایش به سنگ قبری خورد و به رو افتاده ، تمام سر و صورتـش پر از گرد و غبار شد. به ذهنش رسید که خوب است خود را مـرده قلمداد کند، بلکه نکیر و #منکر بیایند و او آنها را ببیند کهچه شکل هستند. در این فکر بود که صدایی به گوشش رسید
فکر کـرد صدای نکیر و منکر است که می آیند ، از ترس میان قـبری مخفی شد. نگاه کرد چند قاطر نزدیک شدند که بار آنها هم چینی و شکستنی بود، ناگاه ملا ازمیان قبر بلند شد، قاطرها رم کردند وبارها را به زمین انداختند و فرار کردند
قاطرچی ها هم عصبانی شدند و ملا را به شدت زدند و بدن او را مجروح کردند، ملانصرالدین با صورت خونی به خانه برگشت، زنش پیش آمد و از او پرسید کجا بودی کهبه این روزگار افتادهای؟ گفت رفته بودم به آن دنیا ببینم چه خبر است، زنش پرسید چه #خبر بود؟ گفت اگر قاطر های کسی را رم ندهند خبـری نیست و کـسی به کسی کاری ندارد
درخواست کرد که امام دستور دهند شیر، ساحر را برگرداند.
متوکل از هر راهی تلاش میکرد امام هادی علیه السلام را #تحقیر کند و شخصیت وعظمت او را درهم شکند. روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهلبیت علیهم السلام به شمار می آمد
متوکل به جادوگر هزار دینار طلا داد که #امام_هادی علیه السلام راتحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی متوکل ، کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. ودر قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونهای که وقتی امام دست مبارک خودرا به طرف نان دراز کرد ؛ نان به هوا پرید، و حاضران خندیدند و به خیال خام خودشان حضرت را تحقیر کردند.
در کنار جادوگر بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر . با عنایت الهی و #کرامت امام آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و درجا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید
کسانی که در آن جمع بودند ، مبهوت ومتحیر ماندند. متوکل از امام هادی علیه السلام #درخواست کردکه امام دستور دهند شیر ، ساحر را برگرداند. حضرت فرمودند: او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدارا بر دوستان او مسلط میکنی؟ این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت
منابع : بحار الانوار، جلد ۵۰ ، ص۱۴۴، ح ۲۸؛ کشف الغمّة، جلد۲، صفحه۳۹۲؛ تجلیات ولایت، ص۴۸۰
در پی آنم که به اندازه یک عمر از تو طلب کنم...
خدایا مرا ببین ، تنها به خاطر آرزوها و #امید هایم به درگاه رحمتت آمدم سپاس، از آنِ پروردگار آرزوها و امید هاست. خداوند مهربانی که هرقدر از او بخواهیم، خسته نمیشود و هرقدر عطا کند ، از اقیانوس بیکران نعمت هایش کاسته نخواهد شد
خداوندا درهای رحمت تو همواره به روی بندگان باز استو دست عطایت گشاده. بندگان توهر زمان که صدایت کنند پاسخ می دهی و اگر #خالصانه آرزو کنند می بخشی. امشب اما شب دیگری است شب آرزوهاست. امشب، من تمام دعاها و آرزوهای عمرم رایک جا به درگاهت آوردهام امشب، در پی آنم که به اندازه یک عمر از تو طلب کنم...
تنها کسی هستی که وقتی آرزوهایم رابا او در میان مینهم، احساس خفت و #حقارت نمی کنم . تنها تویی آنکه دوست دارم تمام غم هایم را برایش مو به مو شرح دهم. میدانم هرگز به آرزوهایم نمیخندی. هرگز حاجتهای مرا به سخره نمیگیری و هرگز من را بخاطر آرزوهایم تحقیر نمیکنی . من در حضور مولایم حتی از کوچکترین آرزوهایم چشم نمی پوشم
و به من آموخته ای خواستن و طلب کردن را؛ که همیشه نیکی ها را طلب کنم که تنها از تو بخواهم واز غیر تو هیچ نخواهم. پروردگارا گنج های تو نامتناهی است و هر قدر #عطا کنی، کاستی نمییابد پس، از تو روز افزون طلب میکنم و تمام خیرها و خوبیها را یک جا از تو می خواهم
محتاج هستم و فقیر، تنهایم نگذار و سینهام رابا صبر گشایش بده. عنایت کن و مشکلاتم را آسان کن
هر کس را می خواهی بشناسی ، در وقت عصبانیت و خشم بشناس
بعضی آدمها مثل #چوب خشکند! تا عصبانی می شوند، آتش می گیرند و همه جا را دودآلود می کنند . همه جا را تیره و تار کرده، اشک آدم را جاری میکنند
ولی بعضی ها این طور نیستند؛ مثل #عود هستند وقتی حرفی را میزنی که ناراحت میشوند و آتش میگیرند، بوی جوانمردی و انصاف می دهند و "گذشت"، انگیزهی انتقام را در آن ها خاموش میکند.
برای همین می گویند: هر کس را می خواهی بشناسی ، در وقت عصبانیت و خشم بشناس
#امام_صادق علیه السلام: مَن غَضِبَ عَلَيكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ وَلَم يَقُلفيكَ سوءا فَاتَّخِذهُ لِنَفسكَ خَليلاً؛ هر كس سه بار بر تو خشم گرفت ولى بهتو بد نگفت، او رابراى خود به دوستى انتخاب كن منبع: معدن الجواهر ، صفحه ۳۴