eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.4هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
15.7هزار ویدیو
87 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت21 پوریای ولی: من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• پوریای‌ولی: بعد سریع رفت تو رختکن، لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت ميزدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتی گذشت. کمی آرام شدم. راه افتادم که بروم.جلوی در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلی از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلی خوشحال بودند. يک دفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابراهیم هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! بی مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامی داريد. من قبل مســابقه به آقا ابراهیم گفتم، شــک ندارم که از شــما ميخورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. كاری كن ما خيلی ضايع نشيم. بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نميدونی مــادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريهاش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدی مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدونی چقدر خوشحالم. مانــده بودم كه چه بگويم. کمی ســکوت کردم و به چهرهاش نگاه كردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جای داش ابراهیم بودم، با اين همه تمرين و سختی کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابراهیمه. از آن پســر خداحافظی کردم. نيم نگاهی به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلا با عقل جور درنمیياد! با خودم فکر می کردم، پوريای ولی وقتی فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرین‌های سختی که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهای آن پيرزن وخوشحالی آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! راوی:ایرج‌گرائی زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜✨
Anti_liberal🚩
#حسینیه‌دل 🖤 حال‌و‌روزم‌رارقیه‌خوب‌می‌فهمدحسین حاجت‌طفل‌یتیمت‌حاجت‌جامانده‌هاست 🖤⃟🕯¦◖ #اربعین 🖤
🖤 - نزدیکترین راه به الله حسین است نزدیکترین راه به ارباب رقیه ...❤️ 🖤⃟🕯¦◖ 🖤⃟🕯¦◖ ـ ـ ـ ــــــ◗‍❃◖ـــــــ ـ ـ ـ
بسم‌اللہ‌ازمـا؛اجـازہ‌ازشمـٰا..🌱
باڪسب‌اجـٰازه‌ ازمحضر‌آقاجانمـون‌صاحب‌الزمـٰان؏ـج🌿-
امشب‌خرابه‌شب‌تاره... امشب‌هواخیلی‌ابری‌وسرده امشب‌ناله‌های‌خرابه‌نشیناکاخ‌یزیدومیلرزونه...
چشمتوببند...مثل‌صورتت شرم‌چشاتوبگیره بزاراشکایی‌که‌ازچشمات‌میاد...چشماتوحموم کنه... اشک‌و‌ازصورتت‌پاک‌میکنی‌روسینه‌ت‌بزن..(: خداکنه‌نگن‌من‌بی‌صاحب‌موندم(:💔
فآتحه‌رقیه‌ستا... السلام‌علی‌الحسین وعلی‌علی‌بن‌الحسین وعلی‌اولادالحسین وعلی‌اصحاب‌الحسین...(:
قاصدک‌بابای‌من‌گم‌شده‌اونوندیدی؟! کاش‌میشدمیرفتی‌وتوقتلگآه‌می‌گردیدی... بگوچرابال‌وپرت‌خونیه...(:
Anti_liberal🚩
قاصدک‌بابای‌من‌گم‌شده‌اونوندیدی؟! کاش‌میشدمیرفتی‌وتوقتلگآه‌می‌گردیدی... بگوچرابال‌وپرت‌خونیه...(:
هرکی‌دخترداره...هرکی‌خواهرداره... هرکی‌عمه‌وخاله‌کوچیک‌داره...هرکی‌نداره... رقیه‌رودوست‌داره‌بسم‌الله(:💔
بگوچرابال‌وپرتوخونیه مگه‌تواونجابودی شایدکه‌بابامودیدی... شاپرک‌نشین‌روشونه‌م...شونه‌هام‌دردمیکنه ببین‌چه‌قداذیت‌شده...پروانه‌مگه‌چه‌قدوزن‌داره خبرازبابام‌بیار...اگه‌اون‌ورو‌نیزه‌دیدی
Anti_liberal🚩
بگوچرابال‌وپرتوخونیه مگه‌تواونجابودی شایدکه‌بابامودیدی... شاپرک‌نشین‌روشونه‌م...شونه‌هام‌دردمیکنه بب
پروانه‌یه‌بوسه‌من‌بهت‌میدم...بابامودیدی... بده‌به‌بابام‌اگه‌چاک‌لب‌هاشودیدی(:
آخ‌امشب‌چه‌خبره... امشب‌چه‌ناله‌ایه... امشب‌چندشب‌ازخرابه‌گذشته... هی‌عمه‌آروم‌بگیرامشب.. عمه‌جون‌دیگه‌بی‌تابی‌حوصله‌موسربرده...
یه‌نیزه‌داری‌میگه‌دیدم‌همه‌رواین‌خاک‌ها...ی‌جوری خوابیدن‌که‌من‌نگهبان‌خرابه... جیگرم‌داره‌آتیش‌میگیره(:💔
دیدم‌بزرگ‌این‌کاروان‌یه‌گوشه‌نشسته‌داره‌اشک میریزه...یه‌دختری‌روپاهاش...چنگ‌میزنه‌روموها ونازداره‌میکنه دیدم‌یه‌آقایی‌هی‌بلندمیشه‌ولی‌میوفته‌پایین... مقتل‌خرابه‌روبرین‌بخونین...(:
Anti_liberal🚩
دیدم‌بزرگ‌این‌کاروان‌یه‌گوشه‌نشسته‌داره‌اشک میریزه...یه‌دختری‌روپاهاش...چنگ‌میزنه‌روموها ونازداره‌می
میگه‌گفتم گمونم‌این‌بزرگ‌تراین‌قافله‌ست... ولی‌چراحال‌نداره.. بقیه‌بچه‌ها....زن‌هایه‌جوری‌تومعجرهای‌پاره‌شون زیرآسمون...سقف‌نداره‌خرابه‌شون...گرفتن‌خوابیدن
میگه‌من‌دیدم‌همه‌خوابیدن... رفتم‌یه‌گوشه‌ای‌نشستم... دیدم‌سرهاهمه‌رونیزه‌ان .. به‌جزسرآقاابی‌عبدالله... که‌رودروازه‌آویزونه...(:
Anti_liberal🚩
میگه‌من‌دیدم‌همه‌خوابیدن... رفتم‌یه‌گوشه‌ای‌نشستم... دیدم‌سرهاهمه‌رونیزه‌ان .. به‌جزسرآقاابی‌عبدالله
دیدم‌یه‌دختری‌یواشکی‌رفت‌سمت‌نیزه... دیدم‌اون‌نیزه‌سروآوردپایین... گفتم‌چرااین‌سراینجوری‌رونیزه‌ست میگه‌یه‌ذره‌زدم‌خودموبه‌خواب رفتم‌نزدیک‌تردیدم‌این‌بچه‌میگه....عموچشام‌نمیبینه..
توعموی‌من‌عباسی؟ میگه‌خودم‌شنیدم‌صداازاون‌سراومد... گریه‌میکردمیگفت‌کنارنیزه‌ی‌عموبخواب... تادیدم‌این‌بچه‌پنج‌دیقه‌تاده‌دیقه‌خوابید..دیدم‌ باشیون‌بیدارشد دادوفریاد...من‌بابامومیخوام😭💔
عمه‌بلندشدبغلش‌کرد..عمه‌برات‌بمیرم.. گفتن‌این‌بچه‌گرسنه‌شه...گفت‌ن‌من‌گرسنه‌م‌نیست... من‌بابامومیخوام بابام‌الان‌اومد‌به‌خوابم‌گفت‌داره‌میادپیشم اگه‌متوسل‌به‌حضرت‌رقیه‌هستی...بسم‌الله
چن‌تاچیزاین‌بچه‌دیده‌رمق‌دیگ‌نداره... این‌سه‌تاچیزخیلی‌اذیتش‌کرده... توروایات‌داریم...خداشاهده‌تومقتل‌اولین‌صحنه‌ای که‌این‌بچه‌دید...
Anti_liberal🚩
چن‌تاچیزاین‌بچه‌دیده‌رمق‌دیگ‌نداره... این‌سه‌تاچیزخیلی‌اذیتش‌کرده... توروایات‌داریم...خداشاهده‌تومقت
عمه‌میگ‌دیدم‌این‌بچه‌دیگه‌مجنون‌شده.... کتکش‌میزنن‌میگه‌بابامومیخوام باماپابه‌پاراه‌میادمیگه‌بابامومیخوام حالاکسی‌که‌یه‌ذره‌رحم‌داشته‌راوی‌شده... میگه‌شب‌شام‌غریبان...
همه‌روحضرت‌زینب‌کناریه‌خیمه‌نیمه‌سوخته‌ جمع‌کرد آقاامام‌جعفرصادق‌میفرمادکه‌عمه‌مارقایقی‌باسرت مقتل‌سرکرد... یه‌لحظه‌حضرت‌زینب‌ازخستگی‌خوابش‌برد... امام‌سجادمیگه‌یک‌دفعه‌دیدم...عمه‌من‌پریشون‌از خواب‌بیدارشد گفت‌رقیه‌کو میگفتم‌عمه‌جان...دوروبرونگاه‌کردیم‌دیدم‌نیست گفت‌وای‌مادرم‌الان‌به‌خوابم‌اومدگفت‌برورقیه‌رو پیداکن
بلندشدم‌اومدم‌چندقدمی‌خیمه دیدم‌صداازتومَقتل‌میاد... همونجاکه‌میگن نیزه‌شکسته‌هاروکناربزن‌زینب... میگه‌اومدم‌جلودیدم‌رقیه‌خودشو‌رسونده‌به‌مقتل... زینب‌میگه‌دیدم‌این‌بچه‌هی‌داره‌میگه‌اَبَ‌اَبَ‌اَبَ به‌عربی‌ینی‌بابادیگه...(:💔
میگه‌دیدمصدایی‌ازسربیرون‌اومد... یه‌بچه‌سه‌ساله... یه‌جاامام‌زین‌العابدین‌میگم‌دیدم‌شعله‌آتیش‌گرفته به‌پیرهن‌رقیه...اون‌نامردزدتوگوشش وقتی‌ازش‌جداشد...دیدم‌آتیش‌شعله‌وره