eitaa logo
‌🍃🌸آرامـش بـٰا خُـ﷽ـدا🌸🍃
6.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
خـوش آمـدیـد 🌸 ⚘امیـدوارم یاد خدای مهربونC᭄ همیشه کنارتون باشه⚘ #لحظه‌هاتون‌پرازآرامش لطفا از بقیه کانالها حمایت کنید🙏 🔘صفحه به صفحه قـرآن @ghorankariim ⤵️ خادم کانال 🆔 @BanoNiyayesh ⤵ تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/4171694706C561b7929b0
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° قسمتی از داستان زن آقا ✍نوشته میرخدیوی َيه تیکّه پارچه تمیز آوردُم بَستُم به سَرش گفتُم خُب مُسِلمون هر چیزی راهی دِره تو اگه خاطِره مُوره مِخی عَقدُم کن خُب کَل اِبرام گفت مُو هیچی نِدِرُم اِلاّ همی سطلل آب کشی گفتم عیبی نِدِره! مَرد که هَستی؟ گفت: ها…خیلی…! خیلی مَردُم…! خلاصه عَقدُم کِرد یک دوهفته گذشت یک شب جمعِه‌ای بود که نِصبه شبی آمد بره تو حیاط مُستِراب چاهِه مُستِراب زیر پاش لُمبید کَل اِبرام اُفتاد تو چاه هر چی جیغ کیشیدُم گیسامِه کَندُم هیشکی از خانش دَر نیامد مویَم خسته رفتُم گیریفتم خوابیدُم صبح رَفتُم سَر گذر یک بنایی آوردُم سر چاهه بَستِگ خودُمَم حلوا براش پُختُم خوردُم بنّاهِه که کارش تموم رَفت یک چایی براش بُردُم نشستُم پهلوش یَکَم دَرد دِل کِردُم تا دِلُم وابره بهش نِگفتُم که شوهَرُم تو چاهه خِلا بوده ترسیدُم واز بره راپُرت بده اَمنیه‌ها بیریزن توی خانه چیکار به ای کارا دِره بهش گفتم ای اُتاقا قدیمیه پُره از کُخ کِلَخ و کِلپَسّه، مویَم که تِنهایُم شبا مِتِرسُم باخوابُم توی اُتاق خلاصه بناهه هم سر درد دلش وارَفت فهمیدُم زنش مریضی لاعَلاج دِره دِلُم سوختِگ بَراش بَعدِشَم گفت اگه زنش بُرُم یک دَستی به در و دیفال خانه میکیشه یک اُتاق دیگه هم گوشه حیاط دُرست مُکنه مویَم دیدُم هم فالِه هم تِماشا چارقَدُمِه قُرص بَستُم چادِرمِه سَرُم کِردُم با هم رَفتِم پهلو پیشنماز محل عَقدِمان کرد خیلی غیرتی بود، هَمَش به مُو مُگفت روتِه بیگیر حاج خانوم بهش مُگفتَن اُستا رحیم بنّا دور گلکاری دَروازه قوچون یَک قِصابی بود که از اونجه گوشت میگیریفتُم قِصابه خاطِرُمِه ماخواست، هر وَقت که مِرَفتُم دَر دِکونِش گوشت بیگیرُم گوشت مَقبول مِداد بهم شَلحِه مَلحِه هاشَم هَمه ره سِوا مِکِرد فهمیده بود مُو خیلی ماهيچه دوست دِرُم همیشه دوسه تا جُدا مِذاشت بَرام پولِشَم نِمیگیریفت خجالتی بود بنده خدا یَکبار که رَفتُم گوشت بیگیرُم یَک تِلِسگِه اَنگور داد بهم خوردُم تا ماخواستُم پولِ گوشتِه بُدُم دَستُمِه گیریفت! آمدم بیام بیرون دیدُم اوستا رحیم دَم دَر واستادِه! خدا بیامرز دَستِشه بلند کِرد شَرقی زَد تو گوشم، بعدِشَم رَفت قِصابه ره بزنه که قِصابه با ساطور زَد به مَغز سَرش همونجه تِموم کِرد دیگه به تَنگ آمده بودُم همه مُگفتَن مُو سَر خورُوم مویَم گفتم حالا که مِگِن مو سَرخورُوم مویَم دیگه عرُوس نِمُرُم هر کی میامد خواستِگاری جواب مِکِردُم ولی مَگه گذاشتن هی پیغوم پَسغوم که میرزا علی دِلاک حموم کوچه نور مِخه بیه خواستِگاری خُب ای میرزا علی خوش بَر و رو بود موهاشَم آلا گارسُنی دُرُست مِکِرد مُویَم هَمچی بگی نِگی دِلُم ماخاستِش نِکه مُو بچه نیاوُرده بودُم بره هَمی خوب مُونده بودُم بنده خدا یک کِلّه قند با یک قواره ساتَن آوُرد صیغه خوندَن رَفتُم خانه بَخت با هم خیلی خوب بودِم تا ایکه یَک هفته بعدش با دوچرخِه رَفت زیر گاری اسبی راحَت رَفت بنده خدا…مرد خوبی بود صُب رَفتُم یَک پولی دادُم به دونفر آمَدَن سَرشه گیریفتَن بُردَنِش خودمَم گیسامِه شانه کِردُم عَطِر زَدُم به خودُم رَفتُم پیش آسِد جعفر بهش گفتُم که میرزا علی مُرد سّید جان آسِد جعفرَم دِستاشِه بُرد بالا گفت خدا رَحمتِش کُنه ایشالان بعدِشَم هَمونجه مُوره عَقد کِرد بَعدِ چَن وَخ بود که فهمیدُم آسِد جعفر چارتا زن عقدی دِره با شیش تا زن صیغِگی شب سوم حساب کِردُم دیدُم ای سِّید جَد به کِمَر زده دَه تا زن دِره اووَخ مُو باید چشم بیکیشُم دَه شب بُگذِره تا آسِد جعفر بیه پیش مُو مُویَم تو دِلُم یَک نیّتی کِردُم رَفتُم گفتُم سّید جان یَک اِستِخاره بیگیر بَرام اِلهی قربون هَمو جَدِت بُرُم بیبینُم خوب میه یا بَد آسِد جعفرَم اِستِخاره گیریفت گفت: بسیار خوب آمد ضَعیفِه مَعطَلی جایز نیست مُویَم زود رَفتُم از هَمو گرد سفید یَکَم رختم تو لیوان یَکَمَم عرق بید مِشک و شیره نِبات با تُخم شَربَتی رختُم توش بَراش آوُردُم که یَک نِفَس تا تَه خوردِگ بَعدِش گفت: ایشالان که از حوض زَمزَم آب بُخُوری اَقدَس جان بعدِشَم یک جیغی کیشید قُجمِه رَفت تِلپی اُفتاد مُرد راحَت رَفت بنده خدا مُویَم نِشَستُم بالا سرش شیون کِردُم ماخواستُم موهامِه بکِّندُم دیدُم حیف موهام نیست به ای خوبی خودش اِستِخاره گیریفته بود گفت مَعطلی جایز نیست، به ماچّه اَصَن خُلاصه دیگه اَزو روز با خدای خودُم عَهد کِردُم که دیگه عروس نِرُم اَگه هَوَس بود هَمی یَک چَند با مُوره بَس بود ها بابا…. شوهر ماخام چیکار کُنُم ها وُالله…!! ✍ زنده یاد میرخدیوی، مشهد ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda خـــوشبختـی بجـز ایـن نیسـت که تــــو فرصـت ایـن را داری یـک روز دیگـر نیـز بـه همـه عـزیـزانـت ســـلام بگـویی و با انـرژی تمـام به آنهـا بگـویی ڪه دوستشـان داری ... الهـی ... در کنـار خـانـواده و دوستـانتـون بهتـرین آدینـه رو داشتـه باشیـد دورهمـی‌تـون صمیـمی خنـده‌هاتون زیـاد سـلامتـی و دلخـوشی مهمـان همیشگـی شمـا عـزیـزان باشـه 🌸🌷صبـح آدینـه‌تـون گلبـارون 🌷🌸
➯ @Arameeshbakhoda 🍃جمعـه‌ها بايد يك قلم برداشت ☘آغشته كرد بہ تمام رنگ‌هاى پر از اميد 🍃پر از دوست داشتن ☘و كشيد روى هفته‌اى ڪه براى خودمان 🍃خواسته يا ناخواسته ☘سياه و سفيد كرديم 🍃جمعـه‌ها را بايد رنگى سر كرد ☘رنگ دوست داشتن، رنگ اميد 🍃رنگ زندگى، رنگ خانواده ☘پاك كنيد تمام آنهايى ڪه رفتند 🍃و رنگ بپاشيد روى دلتان ☘كه اگر ذره‌اى دلشان با شما بود 🍃هيچ وقت رفتن را ترجيح نمی‌دادند! ☘بی‌خیال تمام آنهايى ڪه ☘گوشه ذهنتان را اِشغال كردند! 🍃ما، مسئول رفتار آدم‌ها نيستيم ☘خوبى اگر می‌كنیم 🍃بايد برای دل خودمان باشد
دلتنگم... دلتنگ گذشته‌ ‏دلتنگ خانه مادربزرگ دلتنگ جمعه‌هایی که همه خانه مادربزرگ جمع می‌شدیم دلتنگ بازی با بچه‌های فامیل دلتنگ آب‌تنی توی حوض و خوابیدن توی پشه‌بند دلتنگ یک سفره از این سر تا آن سر خانه و کلی آدم، که حالشان خوب بود و با دیدن هم حالشان بهتر می‌شد ‏دلتنگ آن ‌سالهام دلتنگ آن روزها دلتنگ صبح‌های جمعه که کله سحر بیدارمان می‌کردند چقدر می‌خوابید، حلیم و نان داغ خریدم دورهمی بخوریم بارها و بارها من و خواهرم غرغر کردیم که ما فقط یک صبح جمعه برای خواب داریم شاید هم توی دلمان می‌گفتیم اصلاً حلیم نخواستیم اما... حالا که فکر می‌کنم می‌بینم تمام خواب‌ها فدای سرت مادر تمام خواب‌ها فدای سرت مادربزرگ تمام خواب‌های دنیا فدای سرت بابا تو حلیم و نان داغ بخر من تمام خواب‌های صبح جمعه را حرام می‌کنم دلتنگم.... دلم کمی قدیم می‌خواهد! ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda 🌸عصـرهای جمعـه بایـد کنار یک ☕️فنجـان چـای نشسـت 🌸و خـاطرات خـوب زنـدگی را ☕️مـرور کرد .... 🌸بی هیچ قضـاوت و حسرتی ☕️همیـن که خوبی‌ها یـادمان مـانده 🌸نعمـت بـزرگی است... ☕️قـدر زنـدگی رو بدونیـم 🌸و از بـا هـم بـودن لـذت ببریـم ☕️شیـرینی زنـدگی 🌸همیـن دقـایق کنـار هـم بـودن اسـت ☕️همیـن نـگاه‌هـای پـر مهـر 🌸همیـن محبـت‌های بـی‌ریـا ☕️و همیـن خنـده‌های یهـویـی دوسـت مـن بیـائیـم زنـدگی را زیبـا زنـدگی کنیـم🌸 عصـر آدینـه‌تون شیـرین و دلچسب🌸
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ⛔️⚠️ داستان مهم و هشدار دهنده ⛔️⚠️ دختر گلم دختر گلم حالا شده همسر گلم! نقل یک ماجرای واقعی دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می‌گفت: من عاشق شده‌ام! گفتم: عاشق چه کسی؟ گفت: عاشق شوهر خاله‌ام شده‌ام! و این صرفاً یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می‌خواهی از زندگی من بیرون برو! می‌خواهی بمان من می‌خواهم زن بگیرم! فقط به او نگفته که زن دومم دختر خواهر خودت است! گفتم: چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه!؟ گفت: شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست! گفتم: حتماً خیلی پولداراست؟ گفت: نه راننده مردم است! بعد با نگاهی طلبکارانه به من گفت: حاج آقا! حالا هم پیش شما نیامده‌ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها بلکه آمده‌ام که به من بگوئید مادرم را چکار کنم مادری که شنیده شوهر خواهرش می‌خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می‌میرد، می‌خواهم بدانم جان مادرم ارزش عشق من را دارد یا نه؟! گفتم: قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند!؟ گفت: راستش را بخواهید نمی‌دانم چی شد ولی یک چیزی را خیلی خوب می‌دانم مسافرت می‌رفتیم خیلی با شوهر خاله‌ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می‌کردیم توپ بر سر و کله من می‌زد و درد دل‌های خصوصی پیامهای قشنگ و عاشقانه، حتی پدر و مادرم می‌دانند که من با شوهر خاله‌ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم تبدیل به همسر گلم شد! 💠🔹حضرت علی علیه‌السلام درباره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود: ای بندگان خدا! بدانید که گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دل‌ها را منحرف می‌سازد و پیوسته به زنان چشم دوختن نور چشم دل را خاموش می‌گرداند و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام‌های شیطان است» 📚بحارالانوار، جلد۷۴ صفحه۲۹۱ ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
انسان‌هایی ڪه زیبا فکر می‌کنند با دیگران با محبت رفتار می‌کنند شکرگزار هستند خودشان را دوست دارند بہ زندگی لبخند می‌زنند و بخشنده هستند انسان‌هایی که حتی در بدترین شرایط ‌ و رویدادها، سعی می‌کنند جنبه مثبت قضایا را پیدا کنند و ببینند انسان‌هایی ڪه با جنس زندگی و عشق هماهنگ هستند و همیشه در هر مکانی بذر امید و شادی می‌پاشند اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند و مغناطیس عشق، جاذبه‌ای قوی ‌دارد و هر چیز زیبایی را بہ سمت خودشان جذب می‌کند زندگی آنقدر ارزش دارد ڪه بہ خاطر آن از همهٔ هستی خود مایه بگذاریم تا قصری با شکوه از مهربانی محبت، عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است ڪه نباید بہ خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن بہ قله‌های فانی دنیا دست بہ هر کاری بزنیم … ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda بہ خاطر خودتون، برای خودتون هر آنچه ڪه در توان دارید بذارید و بہ سمت اهدافتون حرکت کنید شما تنها کسی هستید ڪه مسئولیت زندگی خودتون رو در اختیار دارید باید با تمام قدرتی که دارید بہ هدف هاتون بچسبید و اونهارو حتماً بہ دست بیارید اهمیتی نداره که چقدر‌ شکست می‌خورید و یا چقدر تلاش می‌کنید تا زمانی که اون چیزی رو ڪه لایقش هستید رو بہ دست نیاوردید باید ادامه بدید...
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° روزی مردی خواب عجیبی دید! خواب دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند هنگام ورود، دستهٔ بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کار هستند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند و آنها را داخل جعبه می‌گذارند مرد از فرشته‌ای پرسید: شما چکار می‌کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم مرد کمی جلوتر رفت باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوند را برای بندگان به زمین می‌فرستیم مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است! با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند خـ♡ـدایــا به آنچه که دادی تشکـر! به آنچه که ندادی تفکـر! به آنچه که گرفتی تذکـر! که داده ات نعمـت! نـداده ات حکمـت! و گرفتـه ات عبـرت است! یا رب، آنچه خیـر است تقـدیر ما کن! و آنچه شـر است از ما جـدا کن همیشه شکرگزار نعمت‌های الهی باشید. ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda هرگاه افکار مثبت داشته باشید استعدادهای ذهنی و نیروهای درونی شما فعال می‌شوند و هرگاه افکار منفی و مخرب بر شما چیره شود، نیروها و استعداهایتان سرکوب شده و باعث شکست شما می‌گردد وقتی می‌بینید که در احساسات منفی غرق شده‌اید، می‌توانید خیلی ساده از آن خارج شوید کافی است به یک چیز زیبا فکر کنید یا مشغول کاری زیبا شوید و وقتی به این روش عادت کنید زودتر از چیزی که فکر می‌کنید خالق زندگی خود خواهید شد. کانی مک می‌گوید: در هیچ بازی برنده نمی‌شوید مگر آنکه آمادهٔ بُـرد باشید.
با من تصور کن ... عصری آرام و خیالی تخت را در باغی پر از درختان سیب و زردآلو تو روی تختی زیر سایهٔ شاخه‌های انگور، لم داده‌ای و همین طور که بوی هیزم‌های سوخته و خاک خیس خورده، مشامت را می‌نوازد زل زده‌ای به آسمانی آرام و آبی و انعطاف پذیری ابرها را نگاه می‌کنی و برگ‌های سبز و امیدوار را که با نوای دلنشین خروس همسایه، در باد می‌رقصند و لبخند می‌زنی به گنجشک‌های لبریز اشتیاق که به دانه‌های براق و هوس انگیز انگور خیره مانده و طعم شیرینش را در خیالشان تصور می‌کنند و بی‌قرارتر می‌شوند برای بلعیدن این یاقوت‌های سبز و شیرین و آبدار باد خنکی می‌وزد، موهایت را آشفته می‌کند و دلت را آرام آفتاب از لابه لای برگ‌ها سرک می‌کشد و تو آرام‌تر از همیشه چشمانت را می‌بندی و در دنج ترین گوشهٔ جهان، دلخوشی‌های ساده‌ات را در آغوش می‌کشی و با تبسمی عمیق، می‌خوابی ... ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷 ⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° شکسپیر میگه: شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر شخصیت من چیزیه که من هستم اما.... برخورد من بستگی داره به اینکه تو کی هستی . . . این داستان واقعیست با حوصله بخوانید کلاس اول دبستان، شیراز بودم سال 1340 وسطای سال اومدیم اصفهان یه مدرسه اسمم را نوشتند، شهرستانی بودم لهجه غلیظ ترکی قشقایی از شهری غریب ... ما کتابمان دارا آذر بود ولی اصفهان آب بابا معضلی بود برای من هیچی نمی‌فهمیدم البته توی شهر خودمون هم همچین خبری از شاگرد اولی نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می‌خوندم تو اصفهان شدم شاگرد تنبل کلاس معلم پیر و بی‌حوصله‌ای داشتیم که شد دشمن قسم خوردهٔ من هر کسی درس نمی‌خواند می‌گفت: می‌خواهی بشوی فلانی و منظورش من بینوا بودم! با هزار زحمت رفتم کلاس دوم آنجا هم از بخت بد من این خانم شد معلممون همیشه ته کلاس می‌نشستم و گاهی هم چوبی می‌خوردم که یادم نرود کی هستم!! دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد... کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا اومد مدرسه‌مون ... لباس‌های قشنگ می‌پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود اونو برای کلاس ما گذاشتن من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم می‌دونستم جام اونجاست درس داد، مشق گفت که برای فردا بیارین انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم، ولی می‌دونستم که نتیجه تنبل کلاس چیه! فرداش که اومد یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق‌ها .. همگی شاخ درآورده بودیم آخه مشق هامون رو یا خط می‌زدن یا پاره می‌کردن! وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم دستام می‌لرزید و قلبم به شدت می‌زد زیر هر مشقی یه چیزی می‌نوشت خدایا برای من چی می‌نویسه؟ با خطی زیبا نوشت: فراموش نکن که تو بهترین هستی..!! باورم نمی‌شد این اولین جمله‌ای بود که در تشویق من بیان شده بود لبخندی زد و رد شد، سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی‌گذارم بفهمد من تنبل کلاسم... به خودم قول دادم بهترین باشم ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ سال‌های بعد... وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم یک جمله به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد ... خاطره‌ای از "امیر محمد نادری قشقایی" استاد روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه کنت انگلستان هرگز جملات زیبا و مثبت رو از هم دریغ نکنید گاهی حتی یک کلمه از سمت شما میتونه یه زندگی رو نجات بده ... ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda