- ولی من هنوز نمیتونم درك کنم . . .
‹ چرا خدا مِهر کسایی رو ك ؛
رسیدن بهشون یکم سخته ؛
رو میندازه به دلمون ؟! . . . ›:)))!'🌔'
پاییز، رِسالتش یادآورَی خاطرِههاست...
آدم را پرت میکند وسط خاطرات خیلی دور،
کنارِ آدم.هایی که نیستند،
میان خانهای که نیست
و حال و هوایی که تکرار نخواهد شد،
یادش بخیر!
خانه قدیمی مادربزرگ و آن حوض آبیِ وسط حیاط...
تخت چوبی کهنهای که توی ایوانش بود
و هر شب روی آن دراز میکشیدیم
و آسمان بی نقاب و پرستاره را تماشا میکردیم
و غرق در تخیلات کودکانه مان میشدیم،
دلم برای خوابهای بیدغدغه خانه مادربزرگم تنگ شده،
برای صبحهایی که پنجره چوبی اتاق باز میشد
و با هیاهوی گنجشکها بیدار میشدیم
و با نسیمی خنک و روح نواز، خواب از سرمان میپرید...
'طنین'
تنها هدف من تو زندگیم اینه که به جایی برسم که وقتی صبح از خواب بیدار میشم به جای فحش دادن، لبخند بزنم.
حال یک مجنون را فقط مجنون داند
چشم گریان عاشق را فقط عاشق شناسد
آری این است رسم دلدادگی🙂