لطیفه:
ایام ماه رجب بود و هر روز دعای یا مَن اَرجوه لِکُلِّ خَیر را می خواندیم. روحانی گردان قبل از مراسم، برای اون دسته از دوستان که بلد نبودند ، توضیح میداد
برادران وقتی به عبارت یا ذوالجلال و الاکرام رسیدید ، در ادامه آن جمله حَرِّم شَیبَتی عَلَی النّار آمده ، باید با دست چپ، محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست حرکت دهید
هنوز حرف حاجآقا تمام نشده بود که یکی از بچه های شوخ و بسیجی، از انتهای جمع بلند شد و گفت حاج آقا اگر کسی محاسن نداشت چی؟! باید چه کار کنه؟
حاج آقا هم کم نیاورد و در جواب او گفت محاسن بغل دستیاش را بگیره چاره ای نیست، فعلاً دوتایی استفاده کنند تا بعد!! با این جمله همه رزمنده ها زدند زیر خنده ...
|⇦•به نیت زیارتت...
#سینه_زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
به نیت زیارتت، زیارت جامعه خوندم
رو بال گریه هام آقام، خودم رو سامرا رسوندم
همین یه جمله خلاصه ی مرثیه هاته
وَ بَذَلْتُمْ أنْفُسَكُمْ فى مَرْضاتِه
ای وارث پیغمبر، هادیِ همه دلها
ای جانم آقا، جانم آقا، جانم آقا
یا اَیُّهَا الهادیِ...
تموم اجدادم آقا، به فدای تو و اجدادت
تموم اولادم آقا، به فدای تو و اولادت
بِنَفْسی اَنت و اَهلی و اَموالی
شب شهادتت حرم جامون خالی
با دست کریمت واشد گره ها
ای جانم آقا، جانم آقا، جانم آقا
یا اَیُّهَا الهادیِ...
|⇦•يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة...
#سینه_زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة، سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ، هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ
رنگ و بوی درد داره، کوچه های سامرا
گریه می کنیم هر شب، پا به پای سامرا
این غربت آغازش مدینه است
دنبالش کربلاست
تا همیشه جاریه، غربت بی انتهاست
مظلومیم و مقتدریم، تا عالم بهاری بشه
خون از رگ رگِ شیعه ها، پای هدف جاری بشه
يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة، سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ، هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ
خط به خط کلام تو، از بصیرتِ دینِ
بغض تو صدات واسه، درد غربتِ دینِ
این غصه اندوه فاطمه است
اشکِ خونه خداست
تا به ابد نورش، با ظلمت آشناست
باید سر سپرده بشیم، تا موعودِ صبح ظهور
شیعه پای عهدی که بست، می مونه همیشه صبور
يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة، سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ، هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ
|⇦•چش من کم سو شده...
#سینه_زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
چش من کم سو شده، کارم تمومه
بغض غم چند وقتیه، توی گلومه
خسته شدم از این تبعید
امیدمن شد نامید
وفا ندارن این مردم
چی بگم از دست اینها
حکایت کوفه است اینجا
حیا ندارن این مردم
بعد عُمری ببین آخر، کجاها من رو آوُردن
شبیه عمه و جدّم، منو بزم شراب بردن
امون ای دل، امون ای دل ...
رسیده جون به لیم، از دست اینها
میخونم با هر نفس، مدد یا زهرا
یاد مدینه افتادم
نمیره داغت از یادم
روضه میخونم زیر لب
بشکنه دست اون نامرد
که صورتت رو نیلی کرد
جلوی چشمای زینب
به غرورِ حسن برخورد، که شدی رو زمین پرپر
ملائک گریه میکردن، واسه چشم تره حیدر
امون ای دل، امون ای دل...
آسمونه سامرا، به رنگ خونه
دل من تو کربلاست، خدا میدونه
شکر خدا شد تقدیرم
با لب تشنه میمیرم
میسوزم از زهر دشمن
اگه تکوتنها بودم
غریب سامرا بودم
در اَمونه ناموسه من
لب گودال ومی بینم، پریشون خواهر افتاده
ته گودال ومی بینم، از نفس مادر افتاده
امون ای دل، امون ای دل ...
#نوحه_سنتی
#شهادت_امام_هادی
غرق ماتم شد سامرا امشب
عسکری دارد گریه ها امشب
آه و واویلا(۲)
دهمین مولا رفته از دنیا
بعد بابایش شدحسن تنها
آه و واویلا
در جان امشب خون دل زهراست
بزم داغش در سامره برپاست
آه و واویلا
رهبر عالم راحت از غمهاست
در جنان نزد حضرت زهراست
آه و واویلا
عسکری امشب بی پدر گشته
از غم بابا خون جگر گشته
آه و واویلا
گل باغ دین از ستم پرپر
عسکری زین غم میزند بر سر
آه و واویلا
بهره بابایش بادل سوزان
حسن دوم میکند افغان
آه و واویلا
#مدح_امام_هادی_علیه_السلام
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی
محبوب شده از کرمت شغل گدایی
چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند
مهر تو به دلهای مصفا بنشیند
هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند
مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند
لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم
آن روز دعا کرده که امروز چنینیم
تو آینه داری و کلام تو گهر بار
در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار
حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار
بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار
در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست
ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست
چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست
در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست
العبدُ و ما فی یده کان لمولاه
از برکت خورشید کند جلوه گری ماه
تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است
اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است
تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است
جای ولی الله کجا بزم شراب است؟
یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد
یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد
گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت
از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت
لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت
خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت
شد مجلس اغیار همان بزم خرابه
وقتی که سر افتاد به دامان ربابه
#سید_علی_ رکن _الدین
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
رحمت محض در نگاه او
بر زبانش فقط بیان خدا
راه گم کرده ایم و می جوییم
از رد پای او نشان خدا
دست هایش کریم تر از پیش
روزی کیسه ی فقیرم شد
من اسیرش شدم نمی دانم
یا که او بود که اسیرم شد
آخرین نقطه ی کمال است و
صاحب جامع زیارات است
اینکه افتاده روی خاک اینجا
اصل قبله ست ، باب حاجات است
این که در پلک روی هم زدنی
می رود تا به عالم بالا
که بیارد دلیل بر حرفش
طایر جنتی به زیر عبا
اینکه تنهاست گوشه ی زندان
آیه ی نور و مرد توحید است
دل او در مدینه جا مانده
بیست سالی اگر چه تبعید است
روی پاهاش جای زنجیر و
اشک با دیده هاش مانوس است
و تپش های قلب او مثل
سوسوی شعله های فانوس است
پا برهنه امام ما را بر
خار صحرا دوان دوان بردند
دل زهرا شکسته شد در عرش
خبرش را تا به آسمان بردند
بال و پرهای او پر از زخم و
باز ذکر خدا به لب دارد
روزها روزه است این آقا
و مناجات نیمه شب دارد
پدر افتاده و پسر اینجا
سینه چاک آمده به بالینش
سر بابا به دامنش بنهد
بوسد این کام زهر آگینش
کربلا بر زمین پسر افتاد
پدر آمد کنار نعش پسر !
خون لخته کشید از لب آن
لاله ی قطعه قطعه و پرپر
سر او را گذاشت بر دامن
دلش آرام تر نشد بابا
سر اکبر به سینه چسباند و
گفت بعد از تو اُف بر این دنیا
#رضا_ رسول زاده
|⇦•یارب از زهر جفا...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
یارب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله بر آید هه دَم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
*خيلي آقاي مارو متوكل اذيت كرد
مسعودي در مروج الذهب نوشته:
اومدن پيشِ متوكلِ ملعون، گفتن: امامِ هادي اسلحه جمع ميكنه، ميخواد خروج كنه،
مأمورش رو فرستاد خونه ي امامِ هادي،
اينها خيلي قسي القلب بودن، شبانه آمدن، شبانه حمله كردن
" فهجموا دارَ اللَيّلَ، فلم يجد فيها شي"
حجره ها رو يكي يكي گشتن ديدن آقا داخلِ اتاق نشسته داره عبادت ميكنه؛ قرآن ميخونه
"فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى الْمُتَوَكِّلِ ..."
اجازه ندادن آماده بشه، عمامه بر سر بگذاره، همون جور آقاي مارو پايِ پياده بردن...*
می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رُخِ همچون قمرم
آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدت غم، مرگ عیان در نظرم
*آخه روايت نوشته
"وَ كَانَ الْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشَّرْاب"
متوكل نشسته بود شراب ميخورد...*
خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم
*شراب تعارف كرد به امام هادي، گفت: شراب بخور،
امام فرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده...
متوكل گفت: حالا كه شراب نميخوري برام شعر بخون، من شراب ميخورم تو شعر بخون، يه شعري آقا خوند، اين ملعون شروع كرد ناله زدن، شروع كرد گريه كردن، دور و بري هاش هم شروع كردن گريه كردن، بعد آقارو با احترام روانه ي منزل كرد،
اينجا آقاي ما جوري شعر خوند مجلس شراب بهم خورد،
من يه مجلس شرابي ميشناسم،
كه يك سري قرآن ميخوند، و يك ملعوني چوب خيزران رو بلند كرده بود
هي صدا ميزد: " لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا"
اي كاش اجداد من كه در بدر باباي تو اونارو كشت ميديدن كه من چطور چوب خيزران به لب و دندان تو ميزنم،
به من ميگفتن: يزيد! آفرين بر تو...
يه وقت خواهرش زينب صدا زد:
"مَهلاً يا يزيد!...
مُنْتَحِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اللهِ،
تَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِك"
داري با اين چوب خيزران به لب و دندان برادرم ميزني...
بعد يه سئوال كرد،
گفت:
أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ
تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ
وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ الله صلی الله علیه وآله سَبَايَا؟"
آي نامرد! بچه هاي خودت، كنيزاي خودت رو پشت پرده ها نگه داشتي، دختراي پيغمبر رو در انظار...
📜فیش منبر کوتاه📩 منبرک
#شبهه_بزرگ
⭕️ فیش منبر امام هادی علیه السلام💠
#امام_هادی علیه السلام
#آیت_الله_ناصری :
🔻متوکل عباسی امام هادي را زندان کردند. در همان ایام بنا شد مردم نماز استسقاء بخوانند، مسلمانان رفتند نماز استسقاء خواندند اما باران نيامد.
🔸مسيحي ها گفتند يک فرصت هم به ما بدهيد، يکشنبه را براي مسيحي ها گذاشتند آنها رفتند نماز را خواندند و باران آمد. مسلمان ها خيلي مضطرب شدند، يکي دو هفته ي ديگر مسلمانان برای نماز رفتند اما باران نيامد. باز مسيحي ها رفتند دوباره باران آمد.
🔹متوکل خدمت امام هادی علیه السلام آمد گفت: آقا به داد دين جدت برس. حضرت فرمودند به يک شرط من قبول ميکنم. فرمودند به این شرط که هر چه زنداني داري آزاد کنی. متوکل گفت باشد و همه را آزاد کرد. بعد حضرت فرمودند بگو يک بار ديگر مسیحی ها برای نماز بیایند وقتی مسیحی ها به همراه کشيش خود آمدند و مشغول نماز شدند، ابرهاي سياه شروع کرد بالای سرشان جمع شد.
🔸حضرت فرمودند: دست این کشیش را باز کنید و نگه داريد. دستش را نگه داشتند، بعد حضرت جلو رفتند و تکه استخواني که در دستش مخفی کرده بود را برداشتند. بعد حضرت فرمودند که اين استخوان يک پيامبر است که باید پوشيده باشد زير آسمان که برده می شود رحمت خدا اقتضا مي کند که باران بیاید. این ها اين را پيدا کرده اند و از آن استفاده می کنند. بعد حضرت فرمودند اين استخوان را از او بگيريد. وقتی از او گرفتند حضرت به کشیش مسیحی فرمودند حالا برو دعا کن که دیگر بارانی نیامد.
📡مرجع دانلود فیش منبر و مرثیه
╭┅─────────┅╮
🌺 @fishemenbar
╰┅─────────┅╯
در رثای امام دهمین ، شعرها همه از نسل گریه اند
گریه های سپید که گِرد مزارش حلقه ماتم زدهاند، در سینه ما غم است.
دهمین پرچم مشکی، نشانه ای از عزا است بر سَردَرِ سرای امامت.
امشب شب وداع با بهار هدایت گری است
باید نشست و در غمو اندوهش بارید
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است
همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است
سلام حضرت ابن الرضای دوم ما
فدای تو چه قَدَر رأفتت خراسانی است
تو در تمام حرمها کنار من هستی
زیارتم همه لطفش به جامعهخوانی است
علی ِچارم ِ دین، هر که بندهی تو نشد
تمام بندگیاش کفر و نامسلمانی است
به میوهی دلت آقا بگو که برگردد
بهار، گم شده اینجا، هوا زمستانی است
زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم
به خانهای که همیشه در آن فراوانی است
**
چه در کنار گدایان، چه کاخ آن ملعون
به هر کجا که رود کار او سلیمانی است
عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد
میان سامره مانده ، غریب و زندانی است
چه آمده است به یادش میان بزم شراب
هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است
دوشنبه، گریه، حسن، سامرا مدینه شده
دوشنبههای حسنها همیشه بارانی است
حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر
که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
__________________
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد
آسِمان زیر قدم هات طهارت می کرد
عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟
پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد
سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز
جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد
به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی
دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد
«ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود
دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد
با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید
مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد
هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود
مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد
متوکل به تماشای شرابت می برد
بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد
شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود
کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد
خبر از خیره شدن های به ناموس نبود
هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد
سامرا شام نشد تا که ببینند همه
خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد..
🔸شاعر:
#علی_علی_بیگی
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است
آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است
از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست
مقصد عالم امکان به امامت ختم است
همه نورید ، همه هادی أمّت هستید
پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است
ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا
جاده ی جامعه ی ما به شفاعت ختم است
از گناهان کبیره است دل جامعه پُر
کار این جامعه اما به زیارت ختم است
« مَن أتاکُم » ، چه نجاتی است سر راه بشر !
با تو پایان حوائج به سعادت ختم است
چیست در حکمت « فَالرّاغبُ عَنکم مارق »؟!
راه ، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است
ولی آنکس که در این سِیر ، « لَکُم لاحِق » شد
راه او - گرچه گنهکار - به جنّت ختم است
تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم
که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است
یا علیِ بنِ محمّد ! چه غریبی ! اصلاً
قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است
تو چه مقتول و چه مسموم ، جهان می داند
که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
_______
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
جانم فدای آن امام مهربانی
که عرشیانش دست بر دامان گرفتند
یعنی امامی که گرفتاران دنیا
حاجات مشکل را ازو آسان گرفتند
قطب هدایت شد، ازو توحید تابید
هادی شد و مردم ازو ایمان گرفتند
یک عدهای در ذِیل نورش رشد کردند
یک عدهای از دست خیرش نان گرفتند
یک عده، نم بودند و با لطف دعایش
مانند رودی ناگهان جریان گرفتند
یک شب درون خانهاش بی اذن، ناگاه
وارد شدند از دست او قرآن گرفتند
بردند او را بزم مِی با قصد تحقیر
ظرفی سویش با خنده نا اهلان گرفتند
اسکان که نه، در گوشهی خانِ صعالیک
جایی برایش گوشهی ویران گرفتند
کندند قبرش را جلوی چشمهایش
اینگونه ذره ذره از او جان گرفتند
**
وقت گریز روضه شد که روضهخوانان
با هم دمِ یا سیدالعطشان گرفتند
عمامه و پیراهن و انگشترش را
زینب زِ تل میدید این و آن گرفتند
قربان آقایی که با هم نیزهداران
با نیزهها از پیکرش تاوان گرفتند
با نعل تازه جانِ زینب را به ناگاه
با رفت و آمد بر تن عریان گرفتند
دیدند که جسمش شده با خاک همسطح
وقتی که گرد و خاکها پایان گرفتند
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
.
من گدای آستانبوس امام هادیم
منصب شاهانه دارم چون غلام هادیم
.
نام نیکویش نقیّ و کنیه ی او بوالحسن
روح کوثر او بود من مست جام هادیم
.
نوگل باغ سمانه در زمانه نامدار
واله اجلال و مفتون مقام هادیم
.
عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت
من فدای عاشقان حق مرام هادیم
.
اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا
خاکسار درگه ذوالاحترام هادیم
.
از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات
خونجگر از حسرت و آه مدام هادیم
.
مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره
دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم
.
کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب
داغدار از دل چو لعل نیلفام هادیم
.
ای «کلامی» بشنو از دلبند او صاحب زمان
با فغان گوید به فکر انتقام هادیم
.
🔸شاعر:
#استاد_کلامی_زنجانی
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
به نگاه تو، خدای تو، اشارت میکرد
نور را، سوی دو چشم تو، هدایت میکرد
ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را، داشت زیارت میکرد
دهمین بار، هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار، علی بود، امامت میکرد
درد را نسخهی خال تو، شفا میبخشید
عاشقان را پرِ شال تو، شفاعت میکرد
«و بِکُم عَلَّمَنا الله» تو میخواندی و آه!
آه! از آن شهر، که بیقبله، عبادت میکرد
متوکل، به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو، از بس که حسادت میکرد
و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت
با نگاه تو، به هر ذره سرایت میکرد
«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
وقتی از پنجرهی شوق، صدایت میکرد
کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی میداد
ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت میکرد
خاک ایران من از عطر تو، پر شد وقتی
سید عارف ری، از تو روایت میکرد
مهدیات، حضرت هادی! سفرش طول کشید
کاش میآمد و با عشق، قیامت میکرد
کاش میآمد و با صوت تو، با لحن علی
خط به خط، «جامعه» را، باز تلاوت میکرد
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
#امام_هادی #مرثیه_امام_هادی
حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست
وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست
حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد
عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست
در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست
طعم زیارت سحرت جور دیگری ست
هادی ترین چراغ هدایت کلام توست.
نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست
این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است
محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست
درندگان کنار تو آرام می شوند
بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست
ارباب های ما همگی با سخاوتند
امّا عنایت پدرت جور دیگری ست
کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن
حال گدای پُشت درت جور دیگری ست
زهری رسید و شمع وجود تو آب شد
سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست
دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون
خون لخته های دور و برت جور دیگری ست
او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را...
آه دمادم پسرت جور دیگری ست
شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد
شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد
شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد
پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است
آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد
تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا
بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود
شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد
عمامه و عبای تو سهم عدو نشد
با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی