12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺آب میشود کوه غصه هایم
وقتی دلم گرم میشود
به احساس بودنت
به نگاه مهربانت
و به دستان پدرانه ات
مهربانترین پدر ...
#با_ادب_دست_به_سينه_سلام
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#پدر_مهربانم_دوستت_دارم
#آقـــاجــان_یاصاحب_الزمان
#ميلادتان_مبارك
#ای_دل_بشارت_میدهم
#خوش_روزگاری_میرسد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#امام_زمان_علیه_السلام
👤 #امام_علی_علیه_السلام می فرماید :
📋《لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أمَدُهَا طَوِيلٌ كَأنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ!
ألَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَلَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ!
ثُمَّ قَالَ(ع) : إنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَى وِلَادَتُهُ وَيَغِيبُ شَخْصُهُ》
♦️قائم ما غيبتى طولانى خواهد داشت و شيعيان را چنان مى بينم كه براى پيدا كردن او دشت و صحرا را زير پا می گذارند ولی او را پيدا نمی كنند.
بدانيد آنها كه در غيبت وى در دين خود ثابت بمانند و از طول مدت غيبتش منكر او نشوند، روز قيامت با من خواهند بود.
آنگاه فرمود :
زمانی که قائم ما ظهور كند، بيعت هيچكس در گردن او نمیباشد؛ ازاينرو ولادتش پوشيده خواهد ماند و خودش از نظرها پنهان مى شود.(۱)
📚منبع :
۱)کمال الدین شیخ صدوق، ج۱، ص۳۰۳
#امام_زمان_علیه_السلام
👤 از #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام سؤال شد :
📋《هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ(علیه السلام)؟!》
♦️آیا حضرت قائم(ع) (در عصر ما) به دنیا آمده است؟
حضرت(ع) فرمود:
📋《لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي!》
♦️نه! اگر او را درک میکردم تمام عمر خود را صرف خدمتش میکردم.(۱)
📚منبع:
۱)الغیبة نعمانی، ص٢۴۵
✅مرحوم كليني (ره) در کتاب کافی درمورد ولادت حضرت حجت(عج) می گوید:
📋《وُلِدَ(ع) لِلنِّصفِ مِن شَعبَانَ سَنَةً خَمسِِ وَ خَمسِينَ وَ مِاَتَينَ》
♦️امام زمان (عج) در نيمه شعبان سال ۲۵۵ هجري قمري متولد شدند.(۱)
داستان ولادت به روایت مرحوم شيخ صدوق(ره) و شيخ طوسی(ره):
حكيمه خاتون مي گويد :
📋《بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فَقَالَ يَا عَمَّةِ : اجْعَلِي إِفْطَارَكِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا، فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ》
♦️امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد.
[وقتی که خواستم برگردم]، ايشان به من فرمودند : عمه جان! امشب نزد ما بمان!
امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین است.
عرض کردم :
📋《مَنْ أُمُّهُ؟》
♦️مادرش کیست؟
ایشان فرمودند : نرجس!
عرض کردم :
📋《وَ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ》
♦️قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى بینم.
ایشان فرمودند :
📋《هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ!》
♦️همان است که گفتم.
حکیمه می گوید :
📋《فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَ قَالَتْ لِي : يَا سَيِّدَتِي! كَيْفَ أَمْسَيْتِ؟》
♦️به منزل حضرت(ع) وارد شدم، سلام کردم و نشستم. نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا درآورد، به من گفت : سرورم حالت چطور است؟
گفتم :
📋《بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةُ أَهْلِي》
♦️بهعکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستى!
📋《فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَ قَالَتْ : مَا هَذَا يَا عَمَّةِ؟》
♦️نرجس حرف مرا رد کرد و گفت :
این چه حرفى است عمه؟!
من گفتم :
📋《يَا بُنَيَّةِ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》
♦️دخترم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است.
حکیمه می گوید :
📋《فَجَلَسَتْ وَ اسْتَحْيَتْ، فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ أَفْطَرْتُ وَ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ هِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَ هِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ》
♦️نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست.
پس وقتى نماز عشا را خواندم افطار کردم و به رختخواب رفتم، خوابم برد. نیمهشب براى نماز برخاستم، نمازم تمام شد، دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییرى در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم، باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانى بیدار شدم، نرجس خوابیده بود، بلند شد و نماز خواند.
حکیمه می گوید :
📋《فَدَخَلَتْنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ : لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةِ! فَإِنَّ الْأَمْرَ قَدْ قَرُبَ》
♦️دچار تردید شدم، ناگاه صداى امام حسن عسکرى(ع) از همان محلى که نشسته بود بلند شد که فرمود : عمه! شتاب مکن، نزدیک است.
حکیمه می گوید : پس در این هنگام؛
📋《فَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَ يس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذَا انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ : اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ! ثُمَّ قُلْتُ لَهَا : تُحِسِّينَ شَيْئاً؟》
♦️سوره سجده و یس را خواندم، در همین اثنا نرجس با نگرانى بیدار شد، بهسوى او از جا پریدم و گفتم :
«إسم اللّه علیک» و سپس گفتم :
آیا چیزى احساس مىکنى؟
نرجس گفت : آرى عمّه!
من گفتم :
📋《اجْمَعِي نَفْسَكِ وَ اجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ》
♦️خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم.
حکیمه می گوید :
📋《ثُمَّ أَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَ أَخَذَتْهَا فِطْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي(ع) فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ(ع) سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُنَظَّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) : هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةِ!》
♦️سپس مرا رخوت و آرامشى فرا گرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم [مهدى(علیهالسلام)] به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضای هفتگانه را بر زمین گذاشته و سجده مى کند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک و پاکیزه بود، بلافاصله امام عسکرى(ع) صدایم زد :
عمّه! پسرم را بیاور!
ادامه مطالب :👇