eitaa logo
ذاکرین آل الله
254 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا تو را چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آن همه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟ این اولین باری نبود این طور رفتید آقا شما را این چنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شما را از میان نار بردند آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی که عمه جان را هم سرِ بازار بردند یاد رقیه کردی آن جا که شما را پای برهنه از میان خار بردند این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا حتماً شما را از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقا هزاران شیعه در انظار بردند
قسم به نان و نمک، ذرّه‌ای مرام ندارید نمک به سفره‌ی زخمید، التیام ندارید آهای مردمِ مؤمن به دینِ ساختگی‌تان! به دین‌تان سخن از یاری امام ندارید؟! میان شهرِ زمستان کنار خانه و آتش شمای یخ‌زده کاری جز ازدحام ندارید خبر دهید به هارون مکّی آتشِ غم را شما که غیرتی اندازه‌ی غلام ندارید شکستْ حُرمتِ مویی که آیه‌های سپیدش گواه شد که نشانی از احترام ندارید چنان غبارِ سواران به خاکِ ظلم نشستید چنان نشسته که دیگر سرِ قیام ندارید آهای لشکرِ شاگردهای جنگ‌ندیده! میان دفترتان درسِ انتقام ندارید؟! سلاح دست گرفتید و شرحِ واقعه گفتید شما که جز قلمِ لال در نیام ندارید به مستحب که نشستید، واجبات قضا شد شما که فعلِ ثوابی به جز حرام ندارید
پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم بگذارید به همراه عصا بردارم به زمین می خورم و طاقت ره رفتن نیست در همین اول ره، کاش که جان بسپارم مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم پا برهنه، وسط کوچه به دست بسته به خدا هر قدمم فکر سر بازارم عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت خانه ام سوخت ولی یاد در و دیوارم خانه پر دود شد و شُکر، که در میخ نداشت دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت صورت مادر ما سوخت و من بیمارم زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم
قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم یاد بزمی که به پا کرد در آن شب منصور از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم جگرم سوخته از زهر نباشد، که عدو ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم با لگد زد به در سوخته تا در افتاد میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا دیده ام از غم زینب شده تر، ریخت به هم داغ های من و عمه چه تفاوت ها داشت وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم می دویدم عقب مرکب و می سوخت دلم بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم
◾دو دمه های ◾شهادت امام‌صادق(ع) ◾بنداول دستهایم بسته شد همچون‌امیرالمومنین یا اله‌العالمین(۲) ◾بنددوم زهر کین آتش زده بر قلب زارم این چنین یا اله‌العالمین(۲) ◾بندسوم بین کوچه پاره شد تا رشته حبل‌المتین یا اله‌العالمین(۲) ◾بندچهارم خانه‌ام آتش گرفت و خورده‌ام من بر زمین یا اله‌العالمین(۲)
چون لحظه ای که صیاد در کف گهر بگیرد ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند می خواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد زهراست پشت این در؟ یا که عزیز زهرا؟! بار دگر قرار است خانه شرر بگیرد من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد دور سرت بگردم خیلی تو را کشیدند ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد گفتند پشت مرکب خیلی تو را دواندند شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد با این همه مصیبت صد جای شکر باقیست قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد ناموس تو به خانه در حجره های بسته کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد ترسیده اند امشب این دخترانت اما آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟ فرق است بین آن که در خانه گریه کرده با آن که در خرابه یاد پدر بگیرد فرق است بین آن که رفته به مجلس مِی.. با آن که پشت پرده حسِّ خطر بگیرد
مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده این همه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هر شب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حُرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنی که بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ...
همه افلاک تو را بحر حقایق گویند اهل تفسیر، تو را مصحف ناطق گویند چارده صادق و معصوم همه نسل به نسل که خلایق همه را جلوه ی خالق گویند کذب و کذاب فزون بوده به دوران شما زین جهت بین امامان به تو صادق گویند پدر علم به هر رشته تویی در عالم نه من این را همه جا مؤمن و فاسق گویند شیخ عشاق شمایی به حقیقت نه مَجاز وَ طبیب دل هر بنده ی عاشق گویند قالَ صادق همه جا راه گشای علماست که به هر علم تو را منبع واثق گویند شیعه ی جعفری ات را متخلق بنما که جهانی به تو ما را متعلق گویند شکر حق گر نشدم رهرو شایسته ی تو به «رئوفی» نه که شیعه، به تو عاشق گویند
دوبیتی يا رب تو به حقِّ جعفر آن صدق تمام آن كاو به حياتِ علم، بخشيده دوام همت بده ما را به بلندای نماز تا شيعه ی جعفری بمانيم مدام ◾️ سخت است به محتضر، دمی راز و نياز حتی چه رسد به خلق گردد دمساز هنگام وداع، حضرت صادق بود جان بر لب و می كرد سفارش به نماز
همای قدسم و در آشیانه می سوزم غریب و غمزده با درب خانه می سوزم هر آنچه خیر که باشد پُر از نشانه ی ماست دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم برای آن که تسلی دهم به طفلانم کنار یک یکشان کودکانه می سوزم نفس نفس زدنم هم نکرد تأثیری دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم میان شعله گرفتم دم حسین حسین به یاد کعب نی و تازیانه می سوزم به یاد جد غریبم حسین هر شب و روز بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم چو دیدم این همه شاگرد، گرد پیکر خود به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟ یکی می گفت شاید یاد یک تَشت زر افتاده یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده «رئوفی» بس کن این مرثیه را، تنها بگو کلِّ مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده
پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم بگذارید به همراه عصا بردارم به زمین می خورم و طاقت ره رفتن نیست در همین اول ره، کاش که جان بسپارم مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم پا برهنه، وسط کوچه به دست بسته به خدا هر قدمم فکر سر بازارم عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت خانه ام سوخت ولی یاد در و دیوارم خانه پر دود شد و شُکر، که در میخ نداشت دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت صورت مادر ما سوخت و من بیمارم زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم .
قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم یاد بزمی که به پا کرد در آن شب منصور از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم جگرم سوخته از زهر نباشد، که عدو ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم با لگد زد به در سوخته تا در افتاد میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا دیده ام از غم زینب شده تر، ریخت به هم داغ های من و عمه چه تفاوت ها داشت وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم می دویدم عقب مرکب و می سوخت دلم بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم .
◾دو دمه های ◾شهادت امام‌صادق(ع) ◾بنداول دستهایم بسته شد همچون‌امیرالمومنین یا اله‌العالمین(۲) ◾بنددوم زهر کین آتش زده بر قلب زارم این چنین یا اله‌العالمین(۲) ◾بندسوم بین کوچه پاره شد تا رشته حبل‌المتین یا اله‌العالمین(۲) ◾بندچهارم خانه‌ام آتش گرفت و خورده‌ام من بر زمین یا اله‌العالمین(۲) .
مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده این همه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هر شب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حُرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنی که بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... .
همه افلاک تو را بحر حقایق گویند اهل تفسیر، تو را مصحف ناطق گویند چارده صادق و معصوم همه نسل به نسل که خلایق همه را جلوه ی خالق گویند کذب و کذاب فزون بوده به دوران شما زین جهت بین امامان به تو صادق گویند پدر علم به هر رشته تویی در عالم نه من این را همه جا مؤمن و فاسق گویند شیخ عشاق شمایی به حقیقت نه مَجاز وَ طبیب دل هر بنده ی عاشق گویند قالَ صادق همه جا راه گشای علماست که به هر علم تو را منبع واثق گویند شیعه ی جعفری ات را متخلق بنما که جهانی به تو ما را متعلق گویند شکر حق گر نشدم رهرو شایسته ی تو به «رئوفی» نه که شیعه، به تو عاشق گویند .
دوبیتی يا رب تو به حقِّ جعفر آن صدق تمام آن كاو به حياتِ علم، بخشيده دوام همت بده ما را به بلندای نماز تا شيعه ی جعفری بمانيم مدام ◾️ سخت است به محتضر، دمی راز و نياز حتی چه رسد به خلق گردد دمساز هنگام وداع، حضرت صادق بود جان بر لب و می كرد سفارش به نماز .
همای قدسم و در آشیانه می سوزم غریب و غمزده با درب خانه می سوزم هر آنچه خیر که باشد پُر از نشانه ی ماست دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم برای آن که تسلی دهم به طفلانم کنار یک یکشان کودکانه می سوزم نفس نفس زدنم هم نکرد تأثیری دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم میان شعله گرفتم دم حسین حسین به یاد کعب نی و تازیانه می سوزم به یاد جد غریبم حسین هر شب و روز بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم چو دیدم این همه شاگرد، گرد پیکر خود به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم .
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟ یکی می گفت شاید یاد یک تَشت زر افتاده یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده «رئوفی» بس کن این مرثیه را، تنها بگو کلِّ مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده .
بیا ای دل امشب رویم تا بقیع زنیم ناله از عمق جان با بقیع بیا ای دل امشب چو زوّار روز چو شمعی سر قبر صادق بسوز ببر ای دل امشب مرا در بَرش زنم بوسه بر قبر بی زائرش سر قبر صادق بسوز آب شو و هم ناله با آه مهتاب شو چه حسِّ غریبی بقیع دارد آه ز خاکش غم وغصه می بارد آه سلام ای امامم شـه باکـرم بمیرم برایت نداری حرم چودیدندت آنشب به تاب وتبی بـه حـال قنـوت و نـماز شـبی چه ها با تو کردند ای نازنین که باصورت افتاده ای برزمین به آتش کشیدند تا خانه ات به هرسو روان اهل کاشانه ات تو در بین آتش در آن همهمه چه دیدی که می گفتی یا فاطمه تو راهمچنان بَرده ها بُرده اند و بــا نـاسـزا قلـبت آزرده انـد شکستندآن شب دل مضطرت جسـارت نمـودنـد بـر مـادرت اگرسیلی ازدست کین خورده ای اگر بین ره هی زمین خورده ای سـرت را نَبُـرّیده اند از قفـا تمـاشا نـدادند بـــر نیـزه ها کسی دخترت را که سیلی نزد به رخسار او رنگ نیلی نزد کسی خانه ات را به غارت نبُرد کسی خواهرت را اسارت نبرد نبستند دستان او با طناب نبردند او را بــه بــزم شراب شما را کسی به عزیزی نخواست کسی دخترت را کنیزی نخواست یتیمت میان خــرابه نَمُرد بجای غــذا تــازیـانه نخورد ولی دل بسوزد برای حسین برای همه بچه های حسین چه گویم چه کردند درقتلگاه که شد نــالـۀ فــاطـمه آه آه نمیدانم آن لحظه زهرا چه دید که فریاد جانسوز از دل کشید ز دل ناله می زد با شوروشین الهی که مادر فدایت حسین مگو باز «مداح »از قتلگاه که زهرا دگر رفته از حال آه
ای دل ازداغ صادق به فغان ناله کن برسروسینه زن صیحه زنان ناله کن بر غریبیِ او مویه کُنان ناله کن برمزارش چوصاحب الزمان ناله کن حیفِ شاه کَرَم که ندارد حرم وامصیبت«٢» می زنم از غم حضرت صادق به سر شد جگر پاره ی فاطمه پاره جگر سینه ها ازغم غربت او شعله ور سینه زن درعزایش شده شمس وقمر بس پیاده دوید ناله ازدل کشید وامصیبت «٢» شیعـه در مـــاتم پــادشهِ عـالمین در عـــزای امام صادق آن نَیّــریـن می زندبرسروسینه به صدشوروشین ای فـدای غـریبیِ تـو مـولا حسین جان بقربان تو هم عزیزان تو وامصیبت «٢»
شهادت حضرت امام صادق ع پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب کشان کشان بردند کوچه های مدینه شاهد بود مثل جدش علی چه سان بردند ____ چند ظالم به خانه ی شه دین ریختند و چه بی امان بردند هر چه در خانه بود اهل جفا با شرار کینه از میان بردند ____ این ندا آمد از دل حضرت ناله اش را به آسمان بردند او گناهی نکرده بود ولی دست بسته به ریسمان بردند ____ حرمتش را اجامر و اوباش هتک کردند و از میان بردند اهل یثرب چه بی وفا بودند ایستادند و دشمنان بردند ____ نیست قدرت به خامه ات "دلجو" گرچه نام تو بر زبان بردند #
و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام به نفسِ حاج مهدی تدینی •✾• "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ.حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر..يا اَبا عَبْدِ اللّهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الصّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.." *فدای امام مظلومم بشم اون آقایی که روضه اش هم یادآور مدینه است هم یادآور کربلاست...* می سوخت بین شعله ها بال و پرِ تو آتش شده شرمنده‌ از موی سرِ تو *دوباره مدینه ،دوباره آتش زدنِ درِخونه ی اهل بیت..حضرت بین آتش راه می رفت می فرمود: منو بشناسید که درخونه امو آتیش زدن من فرزندی از تبار آسمانیانم من فرزندابراهیم خلیل الله ام....عین مدینه شد هم درو آتیش زدند..بعدش چه کردند..* درکوچه های خلوتِ شهرِ مدینه تنها غریبی بود یار و یاور تو دست علی را باز بستند این جماعت آقا دوباره اشک های مادرِ تو *لابددوباره حضرت زهرا داره می بینه دستِ عزیزش رو بستند ناله میزنه. شماهم بامادر سادات ناله بزنید..ای امان ای امان..* تنها برای مرگ ما این غصه کافیست آن شب نبود عمامه ای بر سر تو *پیرمرد محترمه.. نوشتند امام صادق علیه السلام چهار هزار شاگرد داشته.. این همه عزت. خدایا چه کردندبا امام غریبمون. فرمود یه کم صبر کنید لااقل لباس مناسب بپوشم منو می خواهید از خونم ببرید. گفت: نه نمیشه گفتند در هر حالی بود بیاریدش... مامور منصور میگه..امام سربرهنه و پابرهنه با یه پیروهن داشتند می بردند. آقا تو شرایطی بودن که عمر مبارکشون از هفتاد سال گذشته بود...* پای برهنه پشت یه مرکب دویدن نگذاشت نایی در میانِ پیکر تو مأمور میگه: همچین که یه مقدار راه رفتیم دیدم آقا ضعف کرده دیگه نمی تونه.. آخه اونا سواره بودن حضرت رو دست بسته دنبال مرکب می کشیدند... دیدند خیلی داغدار کربلایی روضه به پاشد پیش چشمان ترِ تو *آقاجان شما رو دستِ بسته دنبال مرکب کشان کشان بردند. یادم اومد اون روزی که مخدرات حرم آل الله رو یکی یکی به طناب بستند..اینجا شما ضعف کردین از توان مبارکتون کم شد. مامور منصور رحم کرد یه کم نگه داشت خستگی اتون دربیاد..ولی اونجا اگه یکی از مخدرات یکی از نازدانه ها که به طناب بسته شده زمین می خورد انقدربا تازیانه می زدند..انقدر باکعب نی می زدند... ای امان ای امان ای امان ....آقاجان! یه پیرمرد باهمه ی احترام اگه زمین بخوره سخت تره یا یه دخترسه ساله؟ تا سر بابا رو دید شروع کرد درد دل کردن با بابا ....* آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی از ما توجدا بودی دنبالم دوید بابا بابا بابا موهامو کشید بابا بابا بابا شامیا بدّن بابا بابا بابا هی منو زدن بابا بابا بابا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 با راهیان کربلا ، سنگر به سنگر می رویم با رمز یا زهرا و با الله اکبر می رویم ما را بود در این سفر بیت المقدس چون هدف از کاظمین و کربلا آریم رو سوی نجف آنجا که می آید ز گوش جان صدای لا تخف تکبیر گویان جمله با فرمان رهبر می رویم لب تشنه و عطشان حقیم و عدالت ما همه تا وادی طور نجف با همت و بی واهمه با نقش پرچم ها که باشد نام پاک فاطمه تا بارگاه مرتضی ، ساقی کوثر می رویم ما درس جانبازی به هر فرد مسلمان می دهیم جان در ره اجرای امر حی سبحان می دهیم ما را بود رهبر حسین و در رهش جان می دهیم تا تربت آن تشنه لب با دیده ی تر می رویم... 🎙حاج صادق آهنگران