شب شهادت امام سجاد
واویلا واویلا
دل یاد غربت مدینه افتاد
واویلا واویلا
عالم بود فدای غربت او
واویلا واویلا
خاکی بود مزار و تربت او
واویلا واویلا
امام چارمین فدای دین شد
واویلا واویلا
شهید راه دین ز زهر کین شد
واویلا واویلا
او دیده ماجرای کربلا را
واویلا واویلا
در خاک و خون حریم کبریا را
واویلا واویلا
او دیده اکبر جان ام لیلا
واویلا واویلا
شد پیکرش از کینه اربا اربا
واویلا واویلا
او دیده غرق خون علی اصغر
واویلا واویلا
با تیر کین گشته بریده حنجر
واویلا واویلا
او دیده پرپر از ستم گل یاس
واویلا واویلا
در علقمه افتاده جسم عباس
واویلا واویلا
او دیده دستان عمو جدا شد
واویلا واویلا
فرقش ز کینه ی عدو دو تا شد
واویلا واویلا
او دیده بابایش غریب و تنهاست
واویلا واویلا
غریبی اش از چهره اش هویداست
واویلا واویلا
او دیده شمر بی حیا رسیده
واویلا واویلا
سر پدر را از قفا بریده
واویلا واویلا
او دیده آتش زد عدو به خیمه
واویلا واویلا
رأس پدر شد جلوه گر ز نیزه
واویلا واویلا
جسم پدر را دیده او که چاک است
واویلا واویلا
غلتان به خون بی سر به روی خاک است
واویلا واویلا
مسلمی:
روايت روز دوازدهم محرم؛ ورود کاروان اسيران کربلا به کوفه
حرکت کاروان اسيران کربلا به سمت کوفه در روز يازدهم محرم سال 61 هجري و ورود آن بزرگواران به کوفه در تاريخ 12 محرم سال 61 قمري به وقوع پيوست.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، حادثه خونين کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسين(ع) و اصحابش پايان پذيرفت و بخش دوم نهضت حسيني به رهبري امام علي بن الحسين(ع) و عمه بزرگوارشان، حضرت زينب کبري(س) آغاز شد.
مورخان اسلامي نوشتهاند که اسيران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه براي خاندان وحي شهري آشنا بود، برخي از بانوان کاروان اسيران همچون زينب(س) روزگاري نه چندان دور، خود بانوي گرانقدر اين شهر بود. اين شهر مدتي مرکز حکومت امام علي(ع) بود و مردم اين شهر خاندان علي(ع) را از ياد نبرده بودند. علي بن الحسين، زينب (س) دخت گرامي علي(ع) و ديگر اهل بيت پيامبر اکرم(ص) را.
اهـل بـيـت رسـول خـدا(ص ) را هـمـانـنـد اسـيـران وارد کوفه کردند، امام سجاد(ع) از شدت بيماري رنجور شده بود، ولي با اين حال او را در غل و زنجير کرده بودند.
مـردم کـوفـه با ديدن کاروان اسيران شيون و زاري سر دادند. زينب کبري(س) دختر اميرالمؤمنين به مـردم اشـاره کـرد کـه خاموش باشيد! يکباره نفسها بند آمد و زنگها از صدا افتاد و زينب(س) زبان به سخن گشود:
سپاس خدا را و درود بر محمد و خاندان پاکش باد. اي اهـل کـوفـه! اي مـردم مکار حيله باز! آيا گريه ميکنيد؟
اشکتان خشک مباد، نالههايتان آرام نـگـيرد. شما در مثل مانند زني هستيد که رشته خود را محکم تافته، سپس تارتار از هم ميگسلد. سـوگـندهايتان را دستآويز فساد کردهايد، آيا جز لاف و تکبر و فساد و چاپلوسي کنيزان و سخن چيني دشمنانه چيز ديگري در شما هست؟
شما به سبزه خاکروبه و نقره بر قبر اندوده ميمانيد، براي خود توشهاي پيش فرستاديد که خشم خدا را برانگيخت و در عذاب، جاودانه شديد. آيا گريه و زاري ميکنيد؟
آري! بـه خدا شايسته گريهايد، بسيار بگرييد و کم بخنديد که نصيبتان ننگ و عار شد، ننگي که تا ابـد پـاک نشود چگونه ميتوانيد اين ننگ را از دامن خود بشوييد که فرزند خاتم انبيا، سيد جوانان بـهـشتي را کشتهايد، آنکه در سرگردانيها مرجع و در سختيها پناه شما بود، آنکه دليل روشن و زبـان گـويـاي شـمـا بـود چه بار گناهي را بر دوش گرفتيد، دور باشيد از رحمت خدا و نابودي نـصـيـبـتـان بـاد، سـعـيتان به نوميدي انجاميد، دستها بريده شد، سوداي پر زياني کرديد، خشم پروردگار را براي خود خريديد و خواري ذلت بر شما حتمي شد.
واي بـر شـمـا! مـي دانـيـد چـه جگري از رسول خدا شکافتيد و چه پردهنشيني را از پرده بيرون کشيديد و چه خوني ريختيد و چه حرمتي را شکستيد، کار بسيار زشتي مرتکب شديد، چيزي نمانده کـه آسـمـان و زمين شکاف بردارد و کوهها ويران شوند. آنچه کرديد بزرگ، دشوار، بد، کژ، زشت و شوم است و چنان بزرگ که زمين و آسمانها را پر کرده، آيا شگفت داريد اگر از آسمان خون ببارد و همانا عذاب آخرت خوارکنندهتر است و شما را در آن روز ياوري نيست.
مـهـلـت شـمـا را مـغـرور نـسازد که خداي تعالي از شتابکاري به دور است و هميشه براي انتقام فرصت دارد و در کمينگاه است.
حال وظيفه امام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائيان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سياست جهالت پروري امويان را به اسلام راستين، اسلام محمد و علي(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤوليت سترگ پيام رساني عاشورائيان بر شانههاي امام ساجدان و عارفان سنگيني ميکرد. او ميبايست در عصر نوميدي از پيروزي حرکت مسلحانه به روش ديگر به بيان مسأله رهبري و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانههاي امام عدل و نشانههاي رهبران فاسد و ستم پيشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظايف شان در برابر رهبر عادل و همت براي اصلاح جامعه بيدار سازد. تفکر اصيل اسلامي را براي جامعه تبيين نمايد تا اميد به ايجاد حکومت اسلامي توسط خاندان وحي را در دل همگان احيا سازد. از سوي ديگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا ياد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامي بارور سازد. دشمن نيز همچون تمامي عصرها اين نکته را دريافته بود که مرکز اصلي انقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولايت و امامت است. هدف قطعنامه عبيداللَّه بن زياد که نوشته بود: «مردي از خاندان حسين(ع) را زنده مگذاريد». حتي نوشتهاند عبيدالله براي دستگيري و تحويل امام زينالعابدين و تحويل او به مأموران پسر زياد، جايزه قرار داد.
علي بن الحسين(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنين فرمود:
مردم، آنکه مرا ميشناسد، مي شناسد. آنکه مرا نمي شناسد خود را به او مي شناسانم. من علي، فرزند حسين، فرزند علي بن ابيطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وي را اسير کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بريدند، در حالي که نه به کسي ستم کرده و نه با کسي مکري به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بريدند و اين مرا فخري بزرگ است.
مردم آيا شما به پدرم نامه ننوشتيد؟ و با او بيعت نکرديد؟ و پيمان نبستيد؟ و فريبش نداديد؟ و به پيکار او برنخاستيد؟ چه زشتکارانيد و چه بدانديشه و کرداريد. اگر رسول خدا به شما بگويد: فرزندان من را کشتيد! و حرمت مرا در هم شکستيد! شما از امت من نيستيد، به چه رويي به او خواهيد نگريست؟
سپس ابن زياد ملعون درباره اسيران و سرهاي شهدا از يزيد کسب تکليف کرده بود و يزيد به او دستور داده بود اهل بيت رسول خدا(ص) را به شام بفرستد.
منبع: مركز خبر حوزه
انتهاي پيام
مسلّما سخنان امام سجاد(ع) تحولي شگفت در کوفيان ايجاد کرد و از هر سو بانگ گريه برخاست. مردم يکديگر را سرزنش کردند. سپس علي بن الحسين(ع) بر اين نکته تأکيد کرد که سيرت ما بايد چون سيرت رسول خدا باشد که نيکوترين سيرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسي و مخلصانه سيد ساجدان قرار گرفته بودند، فرياد برآوردند که ما فرمانبردار توايم و از تو نمي بريم و با هر کس که گويي پيکار مي کنيم و با آنکه خواهي در آشتي به سر مي بريم! يزيد را مي گيريم و از ستمکاران بر تو بيزاريم.
امام علي بن الحسين(ع) از موضع سست کوفيان آشنا بود فرمود:
هيهات! اي فريبکاران دغل باز، اي اسيران شهوت و آز. مي خواهيد با من هم کاري کنيد که با پدرانم کرديد؟ نه به خدا. هنوز زخمي که زدهايد خون فشان است و سينه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخي اين غمها گلوگير و اندوه من تسکين ناپذير است. از شما مي خواهم نه با ما باشيد نه بر ما.
اولين رويارويي و برخورد زينالعابدين(ع) با حاکمان اموي پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوي امام با پسر زياد حاکم خيره سر کوفه بود. وقتي اسيران آل محمد(ص) را وارد کاخ ابن زياد نمودند، عبيدالله بن زياد از نام او پرسيد. فرمود من علي فرزند حسينم. ابن زياد گفت: مگر خداوند علي بن الحسين را نکشت؟ امام علي(ع) فرمود: برادري داشتم که مردم او را کشتند. پس زياد گفت: خداوند او کشت، امام(ع) فرمود: «اللَّه يتوفي الانفس حين موتها». استدلال امام(ع) اشاره به اين بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابن زياد که مست غرور و کينه بود از اين حرکت استدلالي سيّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. اين منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهاي نارواي آنان پاسخ گويد و نقد کند، تهديد به مرگ شود. ولي پسر مرجانه ميبايست دريابد که علي بن الحسين(ع) چونان بزدلان کوفي نبود که با يک خروش، خويش را ببازد. او با قاطعيت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زياد فرمود:
«أبالقتل تُهِدّدني؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛ آيا من را از مرگ مي ترساني؟ مگر نمي داني شهادت ميراث کرامت و افتخار ماست.
آنگاه ابن زياد رو به حضرت زينب(س) کرده و گفت: سپاس خدا را که رسوايتان کرد، شما را کشت و ادعايتان را تکذيب کرد.
زيـنـب(س) فـرمـود: سـپاس خدا را که ما را به وسيله پيامبرش محمد(ص) گرامي داشت و از پليدي پاک کرد، تنها فاسق است که رسوا مي شود و فاجر است که تکذيب مي شود.
گفت: چگونه ديدي کاري را که خدا با برادر و خاندانت کرد؟
حضرت فـرمـود: من جز زيبايي نديدم، آنها کساني بودند که خدا شهادت را برايشان مقدر کرده بود و آنها هم به قتلگاه خويش آمدند، به زودي خدا تو را با آنها در يک جا جمع خواهد کرد و به محاکمه خواهد کشيد، ببين آنگاه پيروزي از آن کيست، مادرت به عزايت بنشيند پسر مرجانه!
ابن زياد از خشم شعلهور شد، چنانکه گويي قصد جانش را دارد. عمرو بن حريث گفت: اي امير! اين زن است به خاطر گفتههايش نبايد مؤاخذه شود.
ابن زياد گفت: با کشتن حسين و عاصيان متمرد خاندانت، خدا قلبم را شفا داد.
زيـنـب دلـش شـکـسـت و گـريـسـت فرمود: به جان خودم، بزرگم را کشتي، خاندانم را اسير کردي، شاخههايم را شکستي و ريشهام را بريدي، آري اگر شفاي تو در اين است شفا گرفتهاي.
نکته مهمي که در اين گفتگوها به چشم مي خورد، اولاً قاطعيت و
ادامه👇
و شجاعت و روحيه شهادت طلبي اين دو بزرگوار است و ديگر آگاهي کامل امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) به نوع پشتوانه فکري حکومت امويان در جوامع بشري. حکومتها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بي شک نيازمند پشتوانه فلسفي و عقيدتي اند تا تکيهگاه نظام سياسي و اقتصادي آنان بوده و توجيهگر رفتار و مواضع آنها باشد. اين پشتوانه فکري بر حسب تفاوت جامعهها مختلف است. بني اميه نيز براي تخدير افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاي زيادي داشتند که يکي از راهکارهاي اساسي آنان جبرگرايي بود. در برابر هر کاري تلقين مينمودند که اين کار خدا بود که اينگونه شد و اگر مصلحت خدايي ايجاب نميکرد اينگونه نميشد. و اين خود يکي از حربههاي سياسي آنان براي ظلم و جنايت بود.
امام علي بن الحسين(ع) به همراه عمه بزرگوار خود به عنوان پيام رسانان کربلاي حسيني و با وقوف و آگاهي کامل به اين نيرنگ سياسي امويان، هم در کاخ ابن زياد و هم در قصر يزيد در شام، به مبارزه با اين پندار فکري امويان پرداختند و آن را نشانه رفتند و با استدلال به آيات قرآن آن را مورد حمله قرار دادند.
اسـيـران را بـراي مـدتي که در تاريخ ضبط نشده در کوفه نگه داشتند در اين مدت به دستور ابن زياد سرهاي شريف شهدا را گاهي بر درگاه کاخ نصب مي کردند و بر روي ني در کوچههاي کوفه و قبايل اطراف مي چرخاندند.
#نوحه واحد و سنگین امام سجاد (ع)
تو غرقِ ، اشکی وُ گریه میباری
چِقَدَر ، روضه ی نگفته داری
با ما بگو تو از ، نامَردمان شام
از چشم هرزه و ، شادی و اِزدحام
آه ، دادِ بیداد ، ای امان از ، دل سجاد
آه ، واویلتا ، واویلتا ، واویلتا (۲)
واویلا ، تو یه روز خوش ندیدی
شبیهِ ، عمه زینب قد خمیدی
بر خواهر امام ، خون گریه می کنی
از کربلا به شام خون گریه می کنی
آه ، شیرخواره ، دیده ای تو ، گوشِ پاره
آه ، واویلتا ، واویلتا ، واویلتا
واویلا ، شنیدی طعنه و دُشنام
میخوردی ، سنگ کینه از روی بام
در کوچه های شام ، بال و پر تو سوخت
از تازیانه ها ، پا تا سرِ تو سوخت
آه ، تیر و شمشیر ، گردن تو ، غل و زنجیر
آه ، واویلتا ، واویلتا ، واویلتا
.
بیش از هزار نفر تا شب عاشورا با امام حسین بودند ولی چون با او سنخيت روحی نداشتند، نتوانستند همراهش بمانند و رهایش کردند؟
هنگامه ی آزمایش کم هستند هلال بن نافع ها که بگویند:
به خدا قسم ما ملاقات پروردگار را ناخوشایند نمی دانیم و بر نيت و بصیرت خود پابرجاییم
کم هستند زهیرها که بگویند: یابن رسول الله! به خدا قسم دوست دارم کشته شوم و بعد از آن دوباره زنده شوم تا هزار بار این اتفاق بیفتد اما خداوند کشته شدن را از تو و اهل بیتت بردارد
آقا امام صادق علیه السلام درباره یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرماید:
بر امامت او استوار نمی ماند ، مگر آنکه یقینش بسیار قوی و معرفتش نسبت به او صحیح باشد
آری! اگر سنخیت بین امام و ماموم نباشد همراهی واقعی امکان پذیر نخواهد شد و عاقبت او را رها خواهند کرد!
فرات تا فرات ، ج ١، ص ١۴٨ و ١۵١
.
استوری یازدهم محرم الحرام در کربلا چه گذشت
عمر سعد لعنت الله علیه در روز یازدهم محرم تا ظهر در کربلا ماند، و بر کشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد