eitaa logo
ذاکرین آل الله
254 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل به حضرت زینب کبری س به نفس حاج سید ناصر کهربایی اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. جز حسین‌ کیست که در شأن و شرف بی همتاست این حسین‌کیست که محبوب تمام دلهاست او‌ حسین است و حسین میوه ی قلب زهراست فاطمه امّ ابیها به حسین می نازد همه جا زینب کبری به حسین‌ می نازد هواتو‌ کردم، اسیر دردم بزار بیام‌ منم‌ حرم‌ دورت بگردم حسین‌جان! حالم عجیبه، دلم‌غریبه فضای قلب من پُر از شمیم سیبه تا کی صبوری، آخه چه جوری خسته شدم دیگه از این فراق و دوری ای سر بریده! موهام سفیده با حسرت ِحرم ببین قَدّم‌خمیده *اما حسین‌جان ! قامت خم من‌ کجا و قامت خم اون‌ مادری که امشب تو‌ حرمت از این طرف به اون‌ طرف هی دور قتلگاه راه میره هی صدا میزنه بُنَیَّ ..پسرم حسین..کجا* مادری در طواف قربانگاه هی بُنَیَّ بُنَیَّ می گوید تشنه ای زیر نیزه، گه مادر گه اُخَیَّ إلَیَّ می گوید *هی صدا میزنه...حسین‌جان!* من بی وضو‌ موی تو را شانه نکردم‌ حالا به به دنبال سرت باید بگردم ؟زینب صدا زد: حسین‌ جان!..* چه شد که از ته گودال سر در آوردی؟ تو زینت سر دوش پیمبرم باشی داداش! در این شلوغی گودالِ تنگ قول بده کمی مراقبِ پهلوی مادرم‌ باشی جواب خندۀ دشمن به خواهرت با کیست؟ مگر تو قول ندادی برادرم باشی چقَدر دور و بَر عمّه ی ما جار زدن ساز با ناله ی طفلانِ عزادار زدن چون نبودن مدینه بزنن فاطمه را عوضَش فاطمه ها را سر بازار زدن *این سرها بارها از روی نی افتاد اما اون‌ سری‌ که بیشتر از همه افتاد سر قمر بنی هاشم بود......* بی سبب نیست بیافتد سر عباس زِ نی آخه عمّه ام را جلوی چَشم علمدار زدند *صدا زد: حسین‌ جان! ماهِ من!..* تکیه زدی بر لب دیوار چرا؟ آمدی دیدن زینب سر بازار چرا؟ مُردم و زنده شدم بس که نگاهم غم دید چقدر خواهر تو‌ مجلس نامحرم دید *چه‌گذشت به زینب..کربلا یه طور، کوفه یه طور، شام یه طور، همین زینب برگشت کربلا یه نگاهی کرد به قبر حسینش صدا زد..حسین جان!* خبر داری چه خاکی بر سرم شد دوباره تازه داغ مادرم‌ شد به اشک‌ِ خواهرت لبخند زد شمر اسیری تازه آنجا باورم شد داداش خبر داری مرا بازار بردن؟ میان مجلس اغیار بردند؟ حسین‌جان! حلالم کن ای نور چشمان زهرا حسین‌جان! رَوَم‌ تا به‌ کوفه به‌ همراه اعداء حسین‌جان! تن بی سرت‌ مانده بر خاکِ صحرا حسین‌جان ..حسین‌جان... *داداش دارم میرم سفرِ اسارت، دارم از کنار بدنت جدا میشم ..داداش!رفتی سلام‌ من رو‌ به بابام علی برسون بگو‌: بابا! زینبت رو به اسیری بردن ...* .
گمشده داشت و از دِیر تماشایش کرد او نه دراصل که آن گمشده پیدایش کرد سالها معتکفِ گوشه‌ی تاریکش بود تا سَری آمد و یک باره مسیحایش کرد راهِ صدسال عبات همه را یک شبه رفت آن شبِ قدر که مهمانِ کلیسایش کرد دید جمع‌اند به گِرد سر و هِی می‌نوشند جگرش سوخت  از آن جمع تمنایش کرد هرچه در خانه‌ی خود داشت به آنها بخشید جایِ نیزه  به رویِ دامن خود جایش کرد یوسف آورده ولی وای به حال یعقوب... یوسفی که ته گودال معمایش کرد ضجه‌ی مادری انگار به گوشش آمد اولین گریه کنِ روضه‌ی زهرایش کرد دید زخم است لب و گونه و پیشانیِ او آنقدر زار زد از گریه مداوایش کرد مویِ خاکستری‌اش شُست ولی با ناله پاک از لخته‌ی خون  از رَدّ صحرایش کرد - - - گفت ای کاش از این بیش تبسم نکنی با لبی که به زمین خورده تکلم نکنی از چه بدجور گلوی تو بهم ریخته است چه شده اینهمه رویِ تو بهم ریخته است مگر ای سر  بدنت روی صلیبی مانده آه   بر حنجرِ تو زخمِ عجییبی مانده از جراحات مرا کُشت لبالب شدنت تا سحر طول کشد وای مرتب شدنت بوی سیبِ تو مرا بُرد به پای نیزه جگرم سوخت برای تو بجای نیزه نیزه‌دارِ تو کنارِ لبت آبش را خورد شمر بود اسم همانی که شرابش را خورد   خوب پیداست که از منزلِ دور آمده‌ای رازِ تو چیست که با بویِ تنور آمده‌ای - - - حرف زد از دل  وَ زُنّار و چَلیپا وا کرد* قبله‌ی صومعه و کعبه‌ی تَرسایش کرد جانِ بابا که شنید از لبِ زخمی  فهمید دختری باز هوایِ رُخِ بابایش کرد گشت در دِیر و کمی مرهَم و معجر برداشت  نذر  آشفتگیِ دخترِ نوپایش کرد دختری که دو سه سال است قلم‌دوش  شده ناله تا صبحدَم  از آبله‌ی پایش کرد پیرمردی به کنارِ سر و آنسو اما عمه حسرت زده از دور تماشایش کرد صبح آورد سر و داد به دست نیزه بازهم همسفرّ خواهرِ تنهایش کرد 🔸شاعر: ==============================
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما سر در امان راهب بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش به خاندان راهب مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب حجم گلاب کم بود از حجم خون‌ رویش تا که به کارش آمد اشک روان راهب دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را دردی که شعله میزد تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب وضع بد دهان را زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه میزد به گونه ی او جای رباب خالی در داستان راهب 🔸شاعر: ==============================
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا همان حماسه، که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق به همره اُسرا، می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر «چهل ستاره» که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند طناب ظلم کجا، اهل‌بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ‌ریزان را نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی و خنده بر لبش، از شورِ عافیت‌سوزی... چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند 🔸شاعر:
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می‌زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟ موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟ 🔸شاعر:
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟   ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی 🔸شاعر: مرحوم ==============================
  چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه جملگی چون طایر پر بسته بی‌آشیانه در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی راهبی می‌بود در آن دیر اندر کیش عیسی طالب طور تجلی سالها مانند موسی جا پی گنج حقیقت کرده در کنج کلیسا جذبه نور حسینی شد دلیل مرد ترسا دید شد بر پا به دور دیر شور و انقلابی لشگر خونخوار جراری بدد از حصر بیرون نیزه‌ها بر دست زیب نیزه‌ها سرهای پرخون هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون چند زن با دختر منتظم چون در مکنون در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب صبح محشر گشته ظاهر در جهان گویا از این باب آفتاب است از زمین یک نی بلند از امر وهاب ورنه هرگز بر سر نی کس ندیده آفتابی این زنان موپریشان غریب تیره کوکب کیستند و از برای چیست روز جمله چون شب از چه رو دارند ذکر واحسینا جمله بر لب هادی من شوبجاه و قرب روح الله یا رب برگشا از بهر من از سر این اسرار بابی پس از بام دیر نصرانی به قلب پرتلاطم بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم این چه آشوبست این سیر کیست ای بی‌رحم مردم کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بی‌سر این اسیراناهل بیت او بود از بهر کیفر سوی شام آورده‌ایم از کوفه با چنگ و ربابی ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده کز طمع پیوسته با شیطان و از یزدان بریده چند بدر زر ز میراث پدر بر من رسده می‌دهم این زر که سردار شما سازد ثوابی این سر ببریده را امشب نهد اندر بر من در زمان کوچ تسلیمش کنم بر وجه احسن مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی هاتفی در گوش وی داد این ندای روح افزا کای مسیحا ساختی از خود رضا روح مسیحا سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی رفت اندر گوشه‌ای آن مرد نصرانی نهان شد دید بعد از لحظه‌ای هنگامه کبری عیان شد از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد شش زن معجر سیه در ناله یا قلب کبابی ساره و مریم، صفورا، آسیه، حوا و هاجر حلقه ماتم زدند از گریه در اطراف آن سر عرش و فرش افتاد از نور در تزلزل بار دیگر از فلک آمد خدیجه بر سر آن راس انوار شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره می‌رسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره لیک می‌آمد به گوش وی از آن دارالزیاره ناله زار و حزینی از دل پرپیچ و تابی با فغان می‌گفت ای شاهنشه بی‌سر حسینم از قفا ببرید سر سلطان بی‌لشکر حسینم زیب پیکر زینب آغوش پیغمبر حسینم کشته بی‌یار غمخوار و الم‌پرورم حسینم از چه‌ای مظلوم با مادر نمی‌گویی جوابی ای غریب کشته بی‌غسل و کفن کو پیکر تو کو علمدار و سپه کو اکبر و کو اصغر تو کو ستمکش زینب آواره غم‌پرور تو محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی رفت نصرانی ز هوش از ناله جان‌سوز و زهرا چون به هوش آمد کسیر ازان زنان نادید برجا نزد آن سر گفت و در عین ادب استاد برپا ایهاالراس المبارک ای عزیز فرد یکتا تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم در منای نینوا قربانی راه خدایم تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش با تضرع نزد آن سر کرد عجز و اضطرابی گفت شاها بر ندارم دست امیدت ز دامن تا نگویی در قیامت شافع تو می‌شوم من گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن همچو (صامت) روز محر از وصالم کامیابی 🔸شاعر:
با وفا بوده خدا خیر به راهب بدهد شستشو داده دو چندان شده زیبائی تو https://eitaa.com/Arbabhosyn
در احوالات دیر راهب گوردی راهب گوزونه مهرِ درخشان گورونور ددی بو شعشعه دن سرِّ فراوان گورونور دیریدن دیشره چیخوب کشف اِیده تا اسرارین گوردی بیر باشدی یغوبدور باشینا انصارین نیزه دن دم به دم آفاقه سالور انوارین صبح صادق ایله بیر چاکِ گریبان گورونور نوک نی ده او کسیک باشه اولوب خیره بیرآز ناگهان گوردی یارالی باش ایدور راز و نیاز دیدی هر کیمسه دی معراج ایلیوبدور آغاز کیم بَصیر اولسا گورور مهرِ درخشان گورونور یوز دوتوب دِیره طرف سسلدی ای اهل وفا ترک ایدون دیری چیخون دیشره که وار اوزگه صفا آیری عالم یارادیب نیزه ده بیر مرد خدا نورِحق جلوه لنور بوردا نمایان گورنور دیمیرم گورسنوری گوزلریمه وادی طور طوریده اولمیوب اولماز بیله بیر شورِنَشور گوئیا حشر به پادور چالینور نفخه یِ صور پای میزاندی هامی بی سر و سامان گورونور آخموری خون جگر عارضیمه اوز باشینا باخیرام دیده یِ حسرتله او نیزه باشینا ویره لر کاش او باشی من دولانام بیر باشینا یارالی باشدا منیم دردیمه درمان گورونور اِله زینت ویروری نورِ رخی دنیایه دوشسه ایّوب گوزی بو گهر والایه ممکنی چوخدی دوشه ناله کنان صحرایه منت حقدی، منه آیت منّان گورنور جذبه ی عشقی ایدور راهبی سر مست و خراب روحیمه حسرتِ وصلی ویروری رنج و عذاب کیم بولور کیمدی بو باش کیمسه منه ویرسه جواب حق اونا یار اولا، چون صاحب احسان گورنور ناگهان سسلدی بیر کیمسه که ای دل نگران قاتلی شمردی، ویردی منه بیر شامی نشان او بولر کیمدی او باش ایلمه چوخ آه و فغان صدرِ لشکرده دوروب صورتی خندان گورونور لشکره ساری گیدوب تاپدی مقابلده حضور وار سوالیم دیدی سیزدن دیدیلر امر بویور دیدی بو قافله که ایلیری بو یردن عبور وار کیمه نسبتی؟چون اوزگه بیر عنوان گورونور خوش دگول ساکت اولوب قلبیمی سیز سیندیراسیز کیمدی بو باش دیوری ذکر خدا آندیراسیز دئمسز قلبیمی باور ایلیون یاندیراسیز دیدیلر خارجیدور قانینه غلطان گورنور راهبا، کرب و بلاده او باشی قان آپاروب قاتلی شمردی جانلاردان آلوب جان، آپاروب خولی یاخشی تانیار بیر گجه مهمان آپاروب او کسیک باشه اودور بوردا نگهبان گورونور گوزلرین اشکیله دولدوردی ایدوب آه و فغان سویلدی ممکنی اولسا ویرسوز فوری نشان عرض ایدوبلراو باشین صاق طرفینده دایانان... صدرِ لشکرده دوروب فتنه ی شیطان گورونور گلدی خولیله او نصرانی مقابل دایانوب دیدی بو باشدان اوتور کاسه ی صبریم جالانوب ویر منه باشی که باغریم ایله قانه بویانوب طالعیمدن منه ده بو گجه مهمان گورنور دیدی خولی وِرم حاشا بو باشی، چون که یزید چوخ بویوک جایزه تعیین ایلیبدور، بو نوید قسمتیمدیدی منیم اولدی کماکان، پدید سنه ویرسم بو باشی قیمتی ارزان گورونور دیدی راهب یولا گل بیر بیله یاندیرما منی نچه درهم که دِیورسَن ایلیوم راضی سنی آپاروم دیریمه مهمان بو گلِ یاسمنی نوک نی ده گوزومه لُؤلُؤُ و مَرجان گورنور دل دیدی گتدی مسلمانی یولا دیرانی آپاروب دیرینه مهمان ایلدی جانانی دیدی بو قانلی باشین راهب اولا قربانی او قدر یاره ویروبلار، آخوری قان گورنور یارالی باشی قویوب بیر داشین اوسته او جناب یودی قانین گتیروب سپدی صورا عطر و گلاب آخدی قان اولدی چو عمان قئیدوب ایتدی خطاب بو آخان قان گوزومه سلسله جنبان گورونور بخت یار اولدی منه گور نه بصیر اولدی گوزوم تا سنی گوردی گوزوم قالمادی قلبیمده دوزوم یارالی باشیوه قربان اولا اجدادیم اوزوم آچ گوزون خانه ی دل گورنجه ویران گورنور نطقه گل صحبت ایله زحمتیمی ایله قبول سس یتور قویما اولا راهبی چوخ زار و ملول صبح آچیلسا سنی مندن آییرار قومِ جهول گوزومه ایندیدن اول موقع هجران گورنور او قَدر دل دیدی آخر او باشی گَتدی دیله دیدی هجران سوزی راهب سحره قالسون هله حق رضاسین بو گیجه یاخشی گتیردون سن اله ظلمت شَبده اودور جلوه یِ جانان گورونور اجریوی حق ویره جاخ روز جزا ایلمه غم قوی دیوم کیم سنه مهماندی کلیساده بو دم جمعیدور پنج تنِ آلِ عبا بوردا، وَ هم عیسیِ مریمیله موسیِ عمران گورنور خامس آل عبا که ایشیدوبسن او منم سَن منه عاشق و من عاشق رویِ حسنم علتی واردی بو دمده بیله غرق محنم باخیرام لبلرینه لبلری القان گورنور اتام حیدردی، آنام حضرت زهرا ،راهب شانینه غبطه ایدوب مریم و سارا، راهب شافعِ روزِ جزا هیکل تقوا، راهب اودی شانینده اونون سوره یِ قران گورنور عرشِ اَعلایه او که دهریده معراج ایلدی او که دل تیرِغمه دم به دم آماج ایلدی او که ظلمت یولی خلق اللّهه منهاج ایلدی جدّیم احمددی ویرور مژده که احسان گورنور تا رسول آدینی راهب ایشیدوب چکدی بیر آه دیدی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ پنج تن خاطرینه ایلدی احسان الله شکرلله گوزیمه روضه یِ رضوان گورنور
کیمسه عالمده (عتیقا) ایلسه فکرِ عمیق گوره جاخ آل پیمبردی اونا یار طَریق اولماسا طِیّ طَریقینده اگر یارِشفیق خط سیرینده اونون یکسره نقصان گورنور استاد طهمورثی (عتیق) https://eitaa.com/Arbabhosyn
‍ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌹 🌺 قدیمی ، مشهور دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ای کس و کارم منو تنها نگذار ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت از تو خبر دارم با دستای خونی زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی تو که پیرم کردی ای پناه من زمین گیرم کردی ای سپاه من پیر شده برادرت فدای سرت خونه چشم خواهرت فدای سرت علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا منم روشنگر بزم عالمین. منم فرمانده عشاق الحسین. علمدار نشأتین حسین امیر کربلای تویی میر خیمه ها منم ببین که مانده رشته عشق تو به گردنم علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا منم که شیر سرخ این مکتبم. ببین در خیمه آمد جان بر لبم. عزادار زینبم حسین بیا و رخصتم بده تا روم به علقمه به خاطر رقیه ات به عشق وصل فاطمه علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا شکر خدا را که در پناه حسینم عالم از این خوبتر پناه ندارد 🌺 🍂🌺 🍃🍂🌺🍃 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ╭┅──────┅╮
💢 شهادت دو افسر پلیس در برخورد با ساخت و سازهای غیرمجاز در تهران 🔹از ابتدای صبح روز یکشنبه و در اجرای دستور مقام قضایی مبنی بر برخورد با ساخت و سازهای غیر ایمن و غیرقانونی ، واحدهای انتظامی فرماندهی تهران بزرگ به جهت پشتیبانی از عوامل شهرداری تهران در محله خلازیر واقع در منطقه ۱۹ تهران حاضر شدند . 🔹 در زمان اجرای تخریب یکی از واحدهای غیرایمن در این منطقه ، به علت عدم رعایت نکات ایمنی از سوی ساختمان های همجوار این ساختمان و عدم پایداری سازه ، تعداد ۵ ساختمان همجوار دچار تخریب شد که بر اثر آن تعداد ۴ نفر از پرسنل انتظامی و دو نفر از پرسنل شهرداری در زیر آوار ساختمانی گرفتار شدند. 🔹بر اساس این گزارش، پیکر شهدای فرماندهی انتظامی تهران بزرگ که در منطقه خلازیر و در حین انجام ماموریت اطلاعاتی امنیتی و در راستای مبارزه با برهم زنندگان نظم و حقوق عمومی به لقاء الله پیوستند ، کشف شد . 🔹هویت شهدای پلیس امنیت تهران بزرگ به شرح ذیل اعلام شده است : 🔹شهید سرهنگ یزدان سلیمان آبادی رئیس پایگاه دهم پلیس امنیت تهران بزرگ 🔹شهید سرگرد حسین اسماعیلی از پرسنل پایگاه دهم پلیس امنیت تهران بزرگ .
مونسی برمن نمانده بهتر از عمامه ام راحتی اصلا ندارداین سر از عمامه ام ازسرهرکوچه ای رفتم سرمن ریختند جابه جا هرگزنشد خاکستر از عمامه ام هرچه میگفتم مسلمانم مرامحکم زدند میزبانی کرد اینجا منکر ازعمامه ام غیراز اینکه دستمال گریه های من شود برمیامد کاش کاردیگر از عمامه ام عمه جان از آستین پاره بهتر پیشم است درمی آید چندپاره معجر از عمامه ام پیش چشمم به سکینه تهمت زشتی زدند چه خجالت هاکشید این دختر از عمامه ام از همان روزی که از ماروسری دزدیده اند بهره بردم بین مردم کمتر از عمامه ام 🔸شاعر: ==========================
======================= ذکر شریف ارباب ، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن ، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را ، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌ باز ، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم ، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت ، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی ، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر ، خوشبو تر از گلاب است این منصبی که داریم ، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند ، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او ، تضمین خانه ی ماست کاخ بدون روضه ، کاشانه‌ای خراب است ما شهروند‌هایِ ، جمهوریِ حسینیم خونِ شهید گودال ، تضمینِ انقلاب است تا کارمان گره خورد ، گفتیم:یا رقیّه این نازدانه نامش ، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد ، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت ، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را ، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش ، شخصِ ابوتراب است اربابِ آب‌ها را ، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او ، دل‌های ما کباب است زینب میان کوفه ، جانش به لب رسیده... سَرآستینِ پاره ، آخر کجا حجاب است؟! آزار پشتِ آزار ، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار ، دست همه طناب است آن بانویی که گریان ، دنبالِ نیزه‌داران هِی می دَوَد پریشان ، حس می کنم رباب است! 🔸شاعر: ==========================
مادر سلام خانه‌ی خولی چه میکنی ای گنج در خزانه‌ی خولی چه میکنی من آمدم درآرمت از کنج این تنور با بازوی کبود ، عزیزم ، ولی به زور مادر فدای چانه‌ی آتش گرفته ات لبهای خشک با سر نیزه شکفته ات دست شکسته بر سر و رویت کشیده ام خاکستر تنور ز مویت کشیده ام با چوب یا وسیله‌ی دیگر بریده اند؟ این طور ناشیانه چرا سر بریده اند پایت چقدر کار به دعوا کشیده ؟ ها؟ روی لبان تو چه کسی پا کشیده ؟ها؟ بر روی حنجری که از آن بوسه چیده ام حالا دوازده اثر ضربه دیده ام یک زخم نه دو زخم نه زخمت لبالب است اینقدر نیزه خورده سرت نامرتب است ای جان به لب رسیده بگو پیکرت کجاست آن یار جان به لب شده آن خواهرت کجاست او را به سوی کوفه پریشان می‌آورند ناموس حق به ناقه‌ی عریان می‍اورند 🔸شاعر: ==========================
ظلمها بسیار دیدم بعد تو دم به دم آزار دیدم بعد تو این طناب دستهایم را ببین صد گره در کار دیدم بعد تو از شب شام غریبانت حسین  این جهان را تار دیدم بعد تو منکه بودم سر مستور خدا کوچه و بازار دیدم بعد تو سایه های شوم شمر و حرمله بر سرم آوار دیدم بعد تو با ابالفضلت بگو ای با وفا مجلس اغیار دیدم بعد تو من کجا و مجلس بزم شراب لحظه ها دشوار دیدم بعد تو رفتی و امنیتم بر باد رفت روزگاری زار دیدم بعد تو سنگها از روی بام و طعنه ها از در و دیوار دیدم بعد تو 🔸شاعر: =============================
می فشارم در گلویم بغض ِ سنگین را مدام داغ دیدم! دلخوشی هایِ زیادم شد تمام آمدم در محملی از نور؛ همراهِ حسین(ع) میروم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا با أباالفضل(ع) آن علمدارِ یلِ والا مقام دستهایم را گرفت و چادرم خاکی نشد آمدم از ناقه پایین؛ در کمالِ احترام داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن(ع)،این هم حسين(ع) میروم با زخم هایی کهنه و بی التیام در حدودِ چند ساعت؛ هستی ام را نیزه بُرد پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِ عام تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام با اسارت میکشم غم را چهل منزل به دوش میرسد در هر قدم عطرِ حسینم(ع) بر مشام در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظه ای وای از چشمانِ نحس ِ عده ای لقمه حرام پشتِ سر؛ تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه پیش ِ رو؛ یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام! 🔸شاعر: =============================
خاک و خاکستر از سر و رویت مادری قد خمیده می گیرد بوسه اندازه جراحاتت ز گلوی بریده می گیرد جای بهتر نداشت این کوفه که سرت به تنور آوردند از سر و وضع درهمت پیداست که سرت را به زور آوردند خون نشسته به روی لبهایت چقدر زخم خورده بر رویت به روی دامنش درون تنور فاطمه شانه میزند مویت جای سالم که نیست دور و برت از جراحت پر است این سر تو میشود از نگاه تو فهمید چقدر زخمی است پیکر تو برضریح شکسته لبهات میشود دید عمق فاجعه را جبرئیل و ملائکه شستند جای چنگال شمر و حرمله را مانده رد دوازده ضربه به روی رگ رگ گلوی تو چقدر جای سم مرکب ها داده تغییر رنگ و روی تو ای سر از بدن جدا مانده خواهرت از غم تو پیرشده سر تو میهمان کنج تنور بدنت جمع در حصیر شده خوب شد زینبت نبود وندید اینهمه زخم خورده بر سر را خوب شد زینبت نبود و ندید در تنوری غریب مادر را 🔸شاعر: ==========================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت شِکَر است ، و آدم ها چایی. کم بریزید ، احسای کمبود می کنند و زیاد بریزید ، سیر می شوند ... باید در محبت‌ کردن به آدم‌ها میانه‌ را نگهداری تا نه آنها آسیب ببینند نه تو قبل از آن که شِکَر بریزی ، ظرفیت فنجان را بسنج ... چایی کم شیرین بی‌ میل می‌ کند، و چایی بیش از اندازه شیرین ، حال آدم را بد می کند .... .
آیت الله میلانی می فرمود یک روز جوانی را دیدم که در کمال ادب‌ به سمت حرم‌ امام حسین علیه‌السلام آمد سلام داد و من‌ جواب سلام امام به آن جوان را شنیدم از او پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی در حالی که من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کار افتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار و به زیارت ببرم. یک شب‌ جمعه که خیلی خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به‌ رویشان نیاوردم پدرم را به زیارت امام حسین علیه‌ السلام آوردم‌ و برگرداندم وقتی خسته به خانه رسیدم، دیدم‌ مادر بسیار گریه میکند! پرسیدم چرا گریه میکنی؟ گفت پسرم میدانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته‌ ای. اما می ترسم که تا هفته بعد زنده نباشم که به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مرا هم به زیارت ببری؟ هرطور بود مادر رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت آقا رفتیم تمام مدت مادرم گریه می‌ کرد و دعایم میکرد. وقتی‌ به حرم رسیدیم دعا کرد ان‌ شاالله هر بار به امام حسین علیه‌السلام سلام بدهی ، حضرت سلامت رو پاسخ بدهند. و این‌ شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف میشوم و سلام میدهم ، از داخل مضجع شریف جواب‌ سلام حضرت را می‌ شنوم. همه‌ اینها از یک دعای مادر است. .
======================= گر بنگری با چشم دل بالای مجلس زهرای اطهر ایستاده با قدی خم باور کنید این گریه‌ها یاری زهرا است او می‌کند اسباب هیات را فراهم این گریه‌ها و روضه‌ها را وعده داده بر دخترش زهرا رسول‌الله خاتم این اشک‌ها قطره به قطره روز محشر طعنه زند بر چشمه‌ی جوشان زمزم بی‌آبرو ها را حسین با آبرو کرد تاثیر خود را می‌گذارد گریه کم‌کم هر کس که هیئت بی‌تفاوت آمد ورفت حسرت خورد در خانه قبرش دمادم این اعتقاد ماست عالم را نمودند با ضرب به دسته سینه‌زن‌ها و منظم ماه محرم هم، کسی که اهل سِرّاست نامِ حسن را می‌نویسد روی پرچم آقا مدینه یک نفر زائر ندارد می‌میرم آخر جانِ آقایم ازاین غم هشدار نوکرها ، که نفروشید روزی یک یا حسین خویش را بر چند درهم یک روز پای ِ مُشتی ارزن اهل کوفه سر از تن آقا جدا کردند باهم 🔸شاعر: ==========================
======================= بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت مرا بِبر به کنارت ، به کربلایِ خودت من آشنایِ توام خانه‌زادِ مادرتان نصیبِ دربه‌درت کن  شبی دعایِ خودت نفَس بزن که مذابم کنی در این شب‌ها نفَس بده که بسوزم فقط برایِ خودت دلم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است بزن به سینه‌ام آتش، به روضه‌هایِ خودت ببین که نذرِ درِ زینبیه‌ات شده‌ام بکِش به دیده‌ام از گرد و خاک پایِ خودت از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت 🔸شاعر: ==========================