eitaa logo
ذاکرین آل الله
296 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح و توسل تقدیم به ساحت مقدسِ پیامبرِ اعظم (ص) زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود و موجِ عطرِ گل در پرنیان باد می پیچید امید زندگی در جانِ موجودات می‌جوشید هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود.. شبی مرموز و رؤیایی به شهر مکه مهد پاکجانان، دختر مهتاب می‌خندید شبانگه ساحت «ام‌القرا» در خواب می‌خندید ز باغ آسمان نیلگونِ صاف و مهتابی دمادم بس ستاره می‌شکفت و آسمان پولک نشان می‌شد صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوی کهکشان می‌شد… دل سیاره‌ها در آسمان میلِ تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر «گل آفریدن» داشت شگفتی خانه «ام‌القری» در انتظار رویدادی بود شب جهل و ستمکاری به امیّد طلوع بامدادی بود سراسر، دستگاه آفرینش اضطرابی داشت و نبض کائنات از انتظاری دم به دم می‌زد همه سیاره‌ها در گوش هم آهسته می‌گفتند که: امشب نیمه شب، خورشید می‌تابد ز شرق آفرینش اختر امیّد می‌تابد در آن حال «آمنه» در عالم سرگشتگی می‌دید: به بام خانه‌اش بس آبشار نور می‌بارد و هر دم یک ستاره در سرایش می‌چکد رنگین و نورانی و زین قدرت نمایی‌ها نصیب او شگفتی بود و حیرانی در آن دم مرغکی را دید با پرهای یاقوتی و منقاری زمرد فام که سویش پرکشید از بام و در صحن سرا پر زد و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سائید به ناگه درد او آرام شد، آرام به کوته لحظه‌ای چرخاند سر را آمنه با هاله امید تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر احمد را شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را سپس بشنید این گفتار وحی‌آمیز: الا ای آمنه! ای مادر پیغمبر خاتم! سرایت خانۀ توحید ما باد و مشیّد باد سعادت همره جان تو و جان محمد باد بدو بخشیده‌ایم ای آمنه، ای مادر تقوا! صدای دلکش «داود» و حب «دانیال» و عصمت «یحیی» به فرزند تو بخشیدیم: کردار «خلیل» و قول «اسماعیل» و حُسن چهره« یوسف » شکیب «موسی عمران» و زهد و عفت «عیسی» بدو دادیم خُلق «آدم» و نیرویِ «نوح» و طاعت «یونس» وقار و صولت «الیاس» و صبر بی‌حد «ایوب» بود فرزند تو یکتا بود دلبند تو محبوب سراسر پاک… سراپا خوب… دو گوش آمنه بر وحی ذات پاک سرمد بود دو چشم آمنه در چشم رخشان محمد بود که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را به دست این یکی ابریق سیمین، در کف آن دیگری طشت زمرد بود دگر حوری،پرندی چون گل مهتاب در کف داشت «محمد»را چو مروارید غلتان شست و شو دادند سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را زدند از سوی درگاه خداوندی میان شانه‌های حضرتش «مهر نبوت» را سپس در پرنیانی نقره‌گون، آرام پیچیدند وز آنجا آسمانی دختران، بر عرش کوچیدند همان شب قصه پردازانِ ایرانی خبر دادند: که آمد تک سواری در «مدائن» سوی «نوشروان» و گفت: ای پادشه! آتشکده آذرگشسب ما که صدها سال روشن بود هم امشب ناگهان خاموش شد… خاموش… به «یثرب» یک یهودی بر فراز قلعه‌ای فریاد را سر داد: که امشب اختری تابنده پیدا شد و این نجم درخشان، اختر فرزند عبدالله نوین پیغمبر پاک خداوند است و انسانی کرامند است. یکی مرد عرب، اما بیابانگرد و صحرایی قدم بگذاشت در «ام‌القری» وین شعر خوش برخواند: که ای یاران! مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟ که دید از «مکیان» آن ماهتاب پرنیانی را؟ زمین و آسمان «مکه» دیشب نورباران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود بیابان بود و تنهایی و من دیدم که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عود آمد بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایی بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبایی بیابان رازها دارد، ولی در شهر،این اسرار پیدا نیست بیابان نقش‌ها دارد که در شهر آشکارا نیست کجا بودید ای یاران؟ که دیشب آسمانی‌ها زمین مکه را کردند گلباران ولی گل نه، ستاره بود جای گل زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود .. روانت شادمان بادا! كجایی ای عرب ای ساربان پير صحرایی؟ كجایی ای بيابانگرد روشن رای بطحایی؟ كه اينك بر فراز چرخ، يابي نام "احمد" را و در هر موج بيني اوج گلبانگ "محمد" را "محمد" زنده و جاويد خواهد ماند "محمد" تا ابد تابنده چون خورشيد خواهد ماند جهانی نيك می داند كه نامی همچو نام پاك "پيغمبر" مؤيد نيست و مردی زير اين سبز آسمان، همتای" احمد" نيست زمين ويرانه باد و سرنگون باد آسمان پير اگر بينيم روزی در جهان نام "محمد" نيست شاعر: مرحوم مهدی سهیلی
«لَّا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم» ❤️ بعضی از اَعـراب که بی ادب هم بودند؛ او را به نامش صدا میزدند: ! خدا هم این آیه را نازل کرد و اَمر شد که او را با وصف‌اش باید خطاب کنید پس از این دیگر هیچ‌ کس او را به اسمش صدا نمیزد... ❤️ .
عزیزِ عالم اومده ، شرفِ آدم اومده مژده میدن فرشته ها ، نبیِ خاتم اومده تو بهشت به رو نمایِ پیمبر پیچیده ، طنینِ الله اکبر اومده حبیب و دلبرِ حیدر این ندا از آسمون هفتم اومد: یاحبیبی یا حبیبی یا محمد تو که نبی مرسلی ، تو خونۀ تو اولی عیدی می گیرم امشب از ، دستای مرتضی علی به خدا میخوام برا تو فدا شم تو صفِ فداییایِ تو باشم خدا نکنه یه روزی از تو جدا شم قلبِ من تا آسمون مکه پر زد یاحبیبی یا حبیبی یا محمد این ندا از آسمون هفتم آمد یاحبیبی یا حبیبی یا محمد اسمِ تو اسمِ اعظمه ، هر چی بگم بازم کمه عاشقا شادن امشب از ، شادیِ قلبِ فاطمه یا نبی! برای خاطرِ زهرا بیا و بخر منو آقا که بشم گدایِ تو تو دو دنیا عشقتو تو قلب من گذشته از حد یا حبیبی یا طبیبی یا محمد ای ندا از آسمون هفتم اومد: یا حبیبی یا طبیبی یا محمد تو بهشت به رو نمایِ پیمبر پیچیده ، طنینِ الله اکبر اومده حبیب و دلبرِ حیدر این همۀ حقایقه ، که تو دلی که عاشقه بالاترین سریر عشق ، جای امام صادقِ به خدا دلم به نامِ تو پر زد که توی جشن ولادت احمد میخونی یا جعفر بن محمد با تو تا همیشه دل می مونه عاشق آبروی شیعه یا امام صادق تو بهشت به رو نمایِ پیمبر پیچیده ، طنینِ الله اکبر اومده حبیب و دلبرِ حیدر ای ندا از آسمون هفتم اومد: یا حبیبی یا طبیبی یا محمد
به او میگفتند اُمیّ! مثلاً مسخره‌اش میکردند، میگفتند دیوانه و جادوگر است! از پشت بام هم خاک میریختند روی سرش... ولی امروز اسم و رسم هست و اسم و رسم آنها خیلی وقت است که نیست [اللهم صل علی محمد و آل محمد]
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب یکی آرندۀ مذهبی یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا محمد کیست جان جان جان عالم خلقت که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق محمد از مکان پیموده ره تا اوج او دانی محمد محور عالم محمد رهبر آدم محمد منجی هستی محمد سید بطحا محمدکیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریۀ زهرا شاعر : استاد غلامرضا سازگار
مکه آن روز از جهالت روح در پیکر نداشت خانه برپا بود اما این همه زیور نداشت زد قدم در ملک هستی آنکه هستی آفرید آفرینش را بجز او خلقت بهتر نداشت کودکی آمد به دنیا تا شود ثابت به ما در صدف دریایِ رحمت غیر از او گوهر نداشت گر نمی آمد به دنیا رحمت للعالمین آدمیت بهر عادت ابصری بر سر نداشت گر نمیشد پیرو او حضرتِ عیسی مسیح بی گمان بر مردگان انفاسِ احیاگر نداشت نورِ او نورِ علی ، نورِ علی نورِ خدا چون خدا غیر علی از بهرِ او یاور نداشت ای به جمع انبیاء بالا نشین حلقه ی اهلِ نبوت را نگین خاتم تاییدِ ادیانِ خدا فتحِ باب عشق ختم المرسلین دلنوازی دلنوازی دلنواز نازنینی نارنینی نازنین یا محمد صاحب خلق عظیم یا محمد رحمت للعالمین در سکوتت صد سخن حرفِ عمیق در نگاهت نطق هایِ آتشین میزدی خنده به رویِ بردگان میشدی با مستمندان همنشین سنگ فرشِ مرقدِ سرسبزِ تو آسمانِ آبی عرشِ برین هر که با پایِ دل آمد سویِ تو شک ندارم میشود اهلِ یقین زیرِ دستت پا گرفت و جلو کرد آنکه بودش دستِ حق در آستین تا ببینی خویش را در آیینه میشدی محوِ امیرالمومنین من کجا و وصفِ تو باید گذاشت در کنارِ نام خوبت نقطه چین ... حرفِ من این مسرع پایانی است ها نگاهی کن مسلمانم همین
پیچید تا که نسخۀ ما را به جام عشق ما را که برد جاذبۀ مستدام عشق گفتیم یا علی و علی شد قوام عشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق آری تمام عشق ، جمال محمد است "باور کنیم سکه به نام محمد است" با اولین ظهور ، ظهورِ خدایی‌ اش ای دل رسید نوبت کشور گشایی‌ اش جایی که هست چشم خدا هم هوایی‌ اش با آمنه چه می‌ کند این دلربایی‌ اش سوگند بر علی که قرینِ محمد است عالم تمام مستِ طنین محمد است لبخند زد که هستی دنیا طلوع کند لبخند زد ستارۀ شعرا طلوع کند لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند لبخند زد که حضرت زهرا طلوع کند از بس که گفت ام‌ ابیهاست ، فاطمه است گفتیم آمنه خود زهراست ، فاطمه است ای کوثر کثیر که تکثیر تو علی است ای معنی غدیر که تقدیر تو علی است ای وحی دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است نیمی ز توست فاطمه ، نیم دگر علی است احمد نگو ، بگو که علی ضرب در علی است تو آمدی و هیبت کسری شکسته شد تو آمدی طلسم یهودا شکسته شد تا رونق رواق کلیسا شکسته شد تو آمدی و لات و هبل تا شکسته شد تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری در امتداد خویش ، دو حیدر بیاوری تکثیر شد جمال یکی تا چهارده حیران این یکی‌ ام ، که یک یا چهارده ؟ یعنی که جلوه کرد خدا تا چهارده باید شمرد جمع شما را چهارده فرمود این چهارده از نور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلداده‌ ایم گرچه به ختم نبوتش ما شیعه‌ ایم، شیعۀ ختم ولایتش تا زنده‌ ایم زندۀ انفاس عترتش شکر خدا شبیه خودش از عنایتش ما را همیشه یک دلِ عاشق نوشته است ما را اسیر حضرتِ صادق نوشته است آنکه قعود ، آنکه قیامش حسین بود از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود در انتهای درس ، سلامش حسین بود حسن شروع و حسن ختامش ، حسین بود با چشم‌ های خون شده بارش چقدر کرد تا کربلا رویم ، سفارش چقدر کرد شاعر : حسن لطفی .
تقدیم به ساحت مقدسِ حضرتِ خیرالبشر پیامبرِ اعظم (ص) _ حاج محمود کریمی •✠• این ماه ربیع است که دل برده به یغما یا مِهر وصال است و بجان داده تجلا روزش همه رخشنده تر از چهره یوسف شب هاش مُعطّر تر از زلف زلیخا پیچیده در امواج فضا نغمه مریم جوشیده ز انفاس جهان مُعجزه عیسی هر جا نگرم با رقه‌ها در شجر طور هر سو شنوم زمزمه‌ها از لب موسی با ناز نسیم آید از دامنِ گلشن یا بوی بهشت است که پیچیده به دنیا گیتی همه دم خُرّم ، گویی دل احمد عالم همه جا روشن ، چون دیده ی زهرا در محفلِ یک رنگی ، هر اَبیض و اسود با رأیت یکتایی ، هر اصفر و حمرا گردیده سماوات بِگرد کُرۀ خاک یا خاک زند پهلو بر گنبد خضرا خورشید نماز آرد بر خاک مدینه زیرا که در آن جلوه‌گر آمد مَه طاها بگذاشته از صُلب شکافنده دانش استادِ اَساتید دو گیتی به جهان پا توحید مجّسم ولیُ الله معظم سرمایۀ عِترت خلف سید بَطحا مصداقِ جمال ازلی حضرتِ صادق میزانِ ترازویِ عمل حجت یکتا پا تا به سر آیینۀ رخسار محمد سر تا به قدم مظهر الله تعالی هستی همه در دستش چون موم کف دست عالم همه بر پایش چون خاک کف پا ناری که بر ابراهیم گردید گلستان بر شیعۀ وی آمد برداً و سلاما آیت ز رخش تافته مشعل مشعل دانش ز لبش ریخته دریا دریا در خط تَولایش یک ره همه عالَم در موج تجلّایش یک پارچه عُقبی افتد به تن مُدعیان لرزه هَماره یک لحظه هِشام ار بگشاید لب خود را عیسی که کند زنده تنی را عَجَبی نیست بس مردۀ جان کز نفس او شده اِحیاء با لیلۀ میلاد پیمبر شده توأم میلاد همایونِ امام ششم ما او منجی انسان ها از جهل مُرکّب این زنده کن جان ها با نُطق دل آرا افراشته او در همه جا رایت توحید افروخته این بر همگان مشعل تقوا او مَظهرْ الله تعالی و تَقَدّس این مُظهِر الله تَقَدّس و تعالی از مکتب او فیض الهی شده جاری با منطق این امر رسالت شده اجرا او منجیِ عالم شد و این هادی آدم او خُلق عظیم آمد و این آیت عظما او با لب گویا کلماتش همه مصحف این آمده سر تا بقدم مصحف گویا از طَلعت او کشور جان گشته منوّر در پَرتو این ، خانۀ دل گشته مُصَفی شاعر :
پر میگیره دلِ من ، تا گنبد خضرا دم میگیره دوباره ، «مولا رسول الله»2 بهارِ و با گل ها ، میخونه این دل شیدا مددی یا ابالقاسم ، مددی یا اباالزهرا قبلۀ اهل یقینی ، دلربا و دلنشینی که خدا گفته به شانت ، رحمتٌ اللعالمین ... « یا محمد .. یا رسول الله » خوشم که فارق از این ، برزخِ دنیاشم به یُمن ماه ربیع ، مدینه ای باشم پر کرده نور آفاقُ همه دل های مشتاقُ ز رسول خدا داریم ، مکارم اخلاقُ رویِ تو ماه تمامم ، عشق تو خطم کلامم همه آرزویم این است ، نبَوی شود مرامم ... قبلۀ اهل یقینی ، دلربا و دلنشینی که خدا گفته به شانت ، رحمتٌ اللعالمین ... « یا محمد .. یا رسول الله » ذکر دلها شده بود ، در همه احوالش درود ما همه بر ، محمد و آلش میل به فترت داریم ، شور شهادت داریم در سینه هامان عشقِ قرآن و عترت داریم غیر عشق هستیِ ما چیست؟ جز نبی دلبر ما کیست؟ همنشین و جانشینش غیر مرتضی علی نیست ... « یا علی .. یا ولی الله » شادان شده دل ما ، روشن شده شب ما به یمن آمدنِ رییسِ مذهب ما کبوتر دل پر زد ، بارون رحمت اومد دم هم دم میخونیم ، یا جعفر بن محمد روشنی هر دو عینِ ، مقتدایِ عالمین همیشه سفارشش به ، طوافِ قبر حسین « سیدی .. یا حضرت صادق »