|⇦•آلوده دامانم، در این که ..
#مناجات با خدا و #روضه شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ویژۀ شب های قدر
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست
*هم خودم میدونم .. هم تو میدونی .. هم امام زمانم مطلعِ ..*
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست
اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست
*من امشب خودم اومدم دارم اعتراف میکنم .. کسی ام زورم نکرده اومدم .. گفتم شاید دیگه نباشم ..*
چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت
در دست هایِ خالی ام حتی کلافی نیست
*هرچی گشتم یه چیزی بیارم هیچی پیدا نکردم .. ولی میخواستم بیام یهو یادم افتاد یه چیزی پیدا کردم با اون امشب اومدم .. اونم تربت حسینِ .. *
یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟!
شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست
*بچه ها تورو خدا امشب بیدارشید نه بیداربمونید ..!! امشب خیلیا بیدار میشن ..*
هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد
رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست
گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب
چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست
*یه حرفی به من بزن یه نشونی به من بده .. من امشب متوجه بشم بیدارشدم و منو بخشیدی ..*
سرچشمۀ توحید امیرالمؤمنین باشد
این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست
تا نور راهم از نجف هست و از ایوانش
راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست
گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست
حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست
لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب..
طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست
*بی بی گفت : ابن ملجم! خدا لعنتت کنه ....وقتی اومد ازش سؤال کرد چرا این کار رو کردی و بابامُ زدی؟! ان شالله بابام خوب میشه حسابتُ میرسه .. گفت یه کاری با بابات کردم .. یه جوری زدم دیگه نمیتونه از جا بلند بشه ..*
درد علی اما، شکاف سینۀ زهراست
زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست
*سادات منو ببخشن .بچه های حضرت زهرا منو حلال کنید ..*
یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را
یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست
*آخه شما با علی کار دارید چرا زنش رو میزنید ؟ شما اومدین علی رو ببرید چرا دارید زنش رو کتک میزنید؟ بابا اشتباهی گرفتید آخه مرد باید با مرد بجنگه، مرد باید با مرد رو به رو بشه .. شما چه مردایی بودید که روی مادرم وایستادید .. چطوری اسم خودتون رو مرد میذارید در حالی که نه یکی نه دوتا چهل نفری ریختید سر مادرمون ...*
دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید
آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟!
#شاعر محمد جواد شیرازی
.
.
[آقا سید علی خامنهای❤️]
شب قدر، فرصتی برای
#مغفرت و عذرخواهیست؛
حال که خدای متعال به من و شما
میدان داده که بـه سوی او برگردیـم!
طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم ..
.
•|الهی بِعَلیٍ ..|•
.
فرقت شکافت،
تا که دلِ کعبه نشکند ..
آری که سجدهگاهِ تو چون قبلهگاه شد
#مظلوم_تاریخ
|⇦•ایوان نجف، دنیایِ منه...
#سینه_زنی و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر
ایوان نجف، دنیایِ منه
ایوان نجف، رویایِ منه
رویایِ دنیایِ زیبایِ منه
ای علی جان! ای علی جان!
قوتِ قلبِ منی
ای علی جان! ای علی جان!
رومو زمین نزنی
عشقِ امام حسنی
نجفت خونه ی پدریمِ
اونجایی که میبریمِ
میکده ی نوکریمِ
یا علی!
علی یاعلی...
این عاشقِ تو، مجنونِ توئه
کُنجِ حرمت، مهمونه توئه
مهمونه، مجنونه، حیرونِ توئه
ای علی جان! ای علی جان!
عشقتُ از ما نگیر
ای علی جان! ای علی جان!
دستِ ماهارو بگیر
من فقیرم تو امیر
با نگات یا علی! دَمِ سحر
کاری بکن، مارو ببر
کرب و بلا، با یه نظر
یا علی!
علی یاعلی...
.
🌷شهیدعباسبابایی:
#خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را #شهادت قرار بده.
#شهدا | #ماه_رمضان
روضه و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام ویژۀ شب 19 ماه مبارک رمضان
می رود سمت مسجد کوفه
با دلی خسته از زمانۀ خود
خسته از کوفيان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانۀ خود
می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انيس سجاده
همدم چشمهای بارانيش
می شود چشم خيس سجاده
*دیگه آخرین قدمهایی که داره بر میداره .. آخرین شبی که مناجاتِ علی رو نخل ها میشنوند .. آخرین شبی که اذانِ علی رو مسجد کوفه میشنوه .. شبِ رسیدنِ به آرزوی سی سالۀ علیِ .. شبِ راحت شدن از درد و غم و جدایی و فراق ..*
گريه های شبانۀ او را
گونهی خيس ماه می داند
شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند
آخرین حرفهاشو به چاه زد .. سی سال کسی نبود دردِ دلِ علی رو بشنوه ..
میرود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود
می رود تا محاسن خورشيد
بين محراب خون خضاب شود
سی سال گریه کردی و ناله زدی .. سی سال تنهایی سر تو چاه بردی و ناله زدی .. تنهایی سخته گریه کردن .. ممنونتیم ما رو دوباره جمع کردی اجازه دادی تو روضه بیاییم .. ممنونم این گریه ها رو از ما نگرفتی ..
می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا
می رود تا خدای خوبيها
مرتضی را بگيرد از دنيا
بين محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرين سجود آمد
ناگهان مثل صاعقه، تيغی
بر سر آسمان فرود آمد
*همه میگفتن نزن .. محراب میگفت نزن .. مسجد و مناره میگفت نزن .. اذان میگفت نزن اقامه میگفت نزن .. اما یه نفر تو این عالم میگفت بزن ، اونم خودِ علی بود .. میگفت بزن راحتم کن ..*
سجدۀ تيغ و ابروي خورشيد
باز شق القمر شده انگار
بين محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار
شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی
آمد از آسمان به دنبالش
بيقرار شکسته پهلویی
*نگاه کرد دید فاطمه اومده، پیغمبر اومده .. بچه هاش بالاسرش دارن گریه میکنن .. محراب غرقِ خونِ .. امام مجتبی یه جوری گریه میکرد پسرِ ۳۷ سالهس .. پسرِ بزرگِ باباست .. یه نگاه کرد دید فرق شکافته بابا غرقِ خونِ .. این زخم با زخمهای همیشه فرق داره این لحظه با همۀ لحظه ها فرق داره .. اینجا به جا اینکه پسر پدر رو آرام کنه امیرالمومنین دید الانه که امام حسن قالب تهی کنه .. صدا زد پسرم آروم باش بابا من از این ضربه ها زیاد خوردم .. من از این شمشیرا زیاد خوردم .. بابا آروم باش گریه نکن، حسینم داره تورو نگاه میکنه .. تو پسرِ بزرگِ منی .. من کنارِ محراب میشینم تو نماز رو ادامه بده مردم از نماز نمونن .. درد رو به جان خرید اما به امام مجتبی فرمود به خاطرِ من نمازِ صبحِ مردم از بین نره .. نماز رو ادامه بده .. (حیفم میاد این چند بند رو نخونم ..)
در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبيب بي معناست
سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکيب بی معناست
راوی سالها پريشانی ست
گيسویی که چنين سپيد شده
در دل کوچههای دلتنگی
سالها پيش از اين شهيد شده
تو جنگِ صفین به عمار فرمود به همۀ لشگر بگو خضاب کنن برا بالا بردنِ روحیه لشگر همه حنا بستن و خضاب کردن فقط خودِ امیرالمومنین خضاب نکرد .. عمار میگه سوال کردم یا امیرالمومنین چرا خضاب نکردی؟! سرِ مبارکش رو انداخت پایین، یه دست به محاسنش کشید تو چرا می پرسی ؟! .. تو که میدونی من عزادارِ فاطمهام .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی دیگه لباسِ نو نپوشیدم، دیگه عطر نزدم .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی من سی ساله عزادارِ در و دیوارم ..
راوی سال ها پریشانیست
گیسویی که چنین سفید شدهست
در دل کوچه های دلتنگی
سال ها پیش ازین شهید شدهست
هرگز از ياد او نخواهد رفت
*اول کسی که برا این روضه گریه کرده خودِ امیرالمومنینِ .. اول کسی که برا این روضه داد زده خوده علیِ .. (کِی داد زد؟!) همون شبی که بچههاش آستین به دهان گرفته بودن ..*
هرگز از ياد او نخواهد رفت
سورۀ کوثر و در و ديوار
آتش و تازيانه و سيلی
غنچۀ پرپر و در و ديوار
دست او بسته بود اما ديد
گل ياسش به يک اشاره شکست
در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست
شاعر : يوسف رحيمي •✾•
*کاش به جا دستات، چشمات رو بسته بودن .. خدا برا هیچ مردی نیاره ببینه ناموسش بینِ چهل تا نامحرم اسیرِ .. بی جهت نبود تا وقتی شمشیر رو زد گفت راحت شدم .. تا با صورت افتاد تو محراب یه نفس راحت کشید .. ببرمت از مدینه یه جای دیگه، (شبِ احیاست) زیرِ بغل هاشو گرفتن رسیدن مقابلِ در خانه یه نگاه به اطراف چشمایِ بی رمقش رو باز کرد گفت حسنم، حسینم بزارید خودم وارد بشم .. منو با این حال نزارید واردِ خانه نکنید .. نمیخوام منو بچههام تو این حال ببینن .. نمیخوام صدای شیونِ زن و بچه بلند بشه .. دخترام منو اینجوری نبینن .. من طاقت ندارم صدای شیون زن و بچه بلند بشه ..
کربلا .. کربلا ..
کربلا چند جا صدای شیون زن و بچه بلند شد .. یا علی مراقب بودی صدای شیونِ زن و بچه بلند نشه کربلا کجا بودی آقا .. کجا صدا شیونِ زن و بچه بلند شد؟! مقتل میگه یه بار تو وداع علی اکبر .. تاریخ نوشته صدای شیونِ زن و بچه بلند شد .. همه صدا میزدن «إرحَم غُربَتَنا .. » اینجا نوشتن صدای شیون و ضجه بلند شد
یه جا دیگه صدا شیونِ زن و بچه بلند شد .. (الله اکبر ..) اونجایی بود که ابی عبدالله از علقمه برگشت .. دیدن کمرِ بابا خمیده .. وقتی عمودِ خیمهی عمو رو زمین گذاشت .. زن ها ضجه میزدن ..
یه جا دیگهم صدا شیون و ضجه بلند شد .. کجا؟! وقتی از داخل خیمه نگاه کردن دیدن بابا شیرخواره رو، رو دست گرفت .. دیدن داره التماس میکنه .. «إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» .. صدای ضجه و شیون بلند شد .. (سه ماه دیگه محرمِ، رزق محرم و اربعینتُ امشب بگیر ..) ما بدونِ گریه برا حسین میمیریم .. اما یه جا رو من سراغ دارم که صدای ضجه با همه جا فرق داشت .. صدای شیون با همیشه فرق داشت .. این سه جا که برات گفتم وداعِ علی اکبر و برگشتِ از علقمه و بالابردنِ شیرخواره رو دست؛ این سه جا ابی عبدالله زنده بود .. باز زن و بچه خیالشون راحت بود حسین هست .. اما غروبِ عاشورا وقتی اومدن دورِ زین العابدین .. عمه میگه چه کنم، بچه ها رو دارن میزنن، همه چادرا سوخته .. دامن ها سوخته .. همه رو دارن تازیانه میزنن .. اینجا بود زین العابدین فرمود عَلَیکُنَّ بِالفرار .. عمه بگو همه فرار کنن .. لااله الا الله .. آخ بمیرم .. مقتلِ مُقَرَّم میگه اینحا بود بچه ها تو گرد و غبار سراسیمه و مضطرب نمیدونستن کجا برن .. همه سیلی خورده و تازیانه خورده .. یه مرتبه بین دود و آتیش و غبار یه چیزی دیدن .. دیدن زره باباشونِ .. خوشحال شدن رفتن طرف زره .. گفتن بابامون اومده .. یه مرتبه دیدن زره بابا تنِ کسی دیگهست .. با تازیانه افتاد به جانِ بچهها .. نزن .. بابامون کجاست این لباسِ بابایِ منه .. ای حسین ..
.
از اعمال #شب_نوزدهم :
✓اول :
صد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه
✓دوم :
صد مرتبه اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ
#مفاتیح_الجنان
.
پنجشنبه است، شاخه گلی بفرستيم برای تمام آنهایی كه دیگر در بين ما نيستند،
ولی دعای آنها هنوز كارگشاست
يادشان هميشه با ما هست اما جای آنها بين ما خاليست
دلمان خيلی وقت ها ، هوای آنها را می كند، اما دیدار با آنها میافتد به قیامت ...
شاخه گلی بفرستیم به زيبايی يک فاتحه به همراه صلوات