«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ »
رحمت برآنکه با تو من را آشنا کرد
اسم تو را بردم مرا زهرا دعا کرد
*شبِ بسیار با عظمتِ تاسوعاست .. فرمود امام زمان هرکجا روضۀ عموجانم خونده بشه من سراسیمه میام .. یه سلام بدیم به آقا همه با هم : السلام علیک یا اباصالح المهدی یا بقیه الله الاعظم آجرک الله ..*
هر کس به یک نوعی به دردِ روضه ات خورد
کشتیِ تو بر آب افتاد و چه ها کرد
*چقدر قهر کرده با خدا آشتی کرده .. چقدر دور افتاده به تو نزدیک شده .. به خاطر تو چقدر خدا بنده پیدا کرده .. این تو هستی که دست همه رو میگیری آقاجون .. این تو هستی که دنبالِ ما گشتی مارو پیدا کردی والّا ما کجا روضۀ تو کجا .. من که یقین دارم تو روضه ات اول کسی که میاد مادرت زهراست .. (بزرگان از علمایِ ما که باید آدم وضو بگیره بعضی هاشونُ اسم هاشونُ ببره ، میگفتن ما افتخارمون اینه روضه خوانِ حسینیم ..*
هر کس به یک نوعی به دردِ روضه ات خورد
کشتیِ تو بر آب افتاد و چه ها کرد
حر ریاحی با تو شد حر حسینی
در محضر تو میتوان مس را طلا کرد
ماه خدا یک شعبه اش ماه حسین است
خیلی جوان در ماتمت رو به خدا کرد
*برای همینه تمام عالمِ کفر دست به دست هم دادن منو تو رو از این مسیر جدا کنند .. شک بندازن تو دلهاتون میگن ح س ی ن چیه که همه اسمشو میارن حسین .. بیچاره نمیدونن این چهارتا حرف معجزۀ خداست .. یه حسین میگی دلتُ میبره .. بالاخره خداکنه به آبروی حضرت زهرا کسی گرفتار این مسائل نشه ،اما بدونید تو هر حالی که بودید حتی گناه ؛ رو از حسین برنگردونید ..
عشق مجاز کورش کرده بود افتاده بود دنبال چشم و ابرویِ یارش ،خلاصه کار به جایی رسید خانوادش گفتن باید مسیحی بشی تا دخترُ بهت بدیم . بی دین میشم ، عروسی کرد و به دینِ دختر درآمد یه مدتی گذشت آتش خاموش شد ، رفت تو فکر ، چیکار کردم ؟ یه روز واردِ خونشون شد زنش ، دید شوهرش سر کار نرفته تو خونه نشسته چشماش کاسۀ خون ".. فردا همینطور ، یه روز دید تو اتاق داره خودش و میزنه هی میگه حسین ..
گفت چی داری با خودت میگی ، گفت راستشُ بخوای من یه کاری کردم .. این آقایی که میگی پسر پیغمبرِ ارباب ما بوده .. من اینو از دست دادم .. امروز روزِ عاشورایِ حسینِ ..*
ماه خدا یک شعبه اش ماه حسین است
خیلی جوان در ماتمت رو به خدا کرد
در دستۀ سینه زنی یادم نرفته
بابایِ من آمد مرا وقف شما کرد
جانم به این آقا که هرچه توبه کردم
بی معطلی بر رویِ من آغوش وا کرد
سوگند بر زهرا که محتاج کسی نیست
دستی که بار روضه ات را جابه جا کرد
یابن الشبیبی گفتُ دلها زیر و رو شد
این حرف سلطان روضه هارا کربلا کرد
لعنت بر آن کس که سرت را ذبح کرده
لعنت بر آن کس که تو را عریان رها کرد
#نوحه واحد یا سنگین حضرت ابوالفضل(ع
تو دلها ، لاله های غم بکارید
سر روی ، زانوان غم بذارید
وقتی عطش نشست ، بر کام بچه ها
طاقت نمانده بر ، ساقی ِ کربلا
آه ، ای علمدار ، یا ابوالفضل ، ای سپهدار
وای ، یاابوالفضل ، یاابوالفضل ، یاابوالفضل (۲)
واویلا ، افتاده دستای سقا
می آید ، آه و نوای زهرا
با ناله ی حسین ، غوغا بپا شده
یارب دست عمو ، از تن جدا شده
آه ، در علقمه ، ارباب میگه ، یا فاطمه
وای ، یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل ، یاابوالفضل (۲)
ابوالفضل ، برخیز به جان زینب
نگاه کن ، که حسین ، جان شده بر لب
دشمن رسید و تیغ ، از کینه ها کشید
در پیش علقمه ، دست تو را برید
آه ، خورده عمود ، در قتلگاه ، رفته سجود
وای ، یا ابوالفضل ، یاابوالفضل ، یاابوالفضل
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#محرم۱۴۰۲
دلبر و دلدار من علمدارم ابوفاضل
تویی سپهدار من برادرم ابوفاضل
تویی پشت و پناهِ خیمه ها توی نینوا
تو اُمید زینبی دلاورِ کرب و بلا
حیدر کربلایی. یار خون خدایی
ابوفاضل یا عباس (۴)
پاشو علمدار من بچه ها اینجا بی تابند
هم رباب و هم طفلان در فکر یک جرعه آبند
برای اهل حرم آبی بیار آب آورم
برو سمت خیمه ها تَر کن گلوی اصغرم
همه طفلان بی تابند در انتظار آبند
ابوفاضل یا عباس
واسه لبهای عطشان شد اُمید تو نا امید
ولی من هم با داغت افتادم و پشتم خَمید
چه به روزم آوردن که دیگه یاری ندارم
شد امیدم نا امید که علمداری ندارم
ساقیِ دشت بلا تشنه لب کربلا
ابوفاضل یا عباس
ای فلک تو کربلا ساقیِ من از پا نشست
تو ببین که کمرم از غم رفتنش شکست
اهل حرم ببینید که شده ام دیگه تنها
گریه کن ای آسمون که دیگه ندارم سقا
شده ام دیگه تنها چه کنم ای خدایا
ابوفاضل یا عباس
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
یاکاشِفَالْکَرْبِعَنْوَجهِالْحُسَینِاِکْشِفْکَرْبىبِحَقِّاَخیکَالْحُسَیْنِ علیهالسلام.
خانمان سوز بود آتشِ آهی گاهی
نالهای میشکند پشتِ سپاهی گاهی
داری امید ولی نیست پناهی گاهی
دلخوشی گرچه به یک نیمه نگاهی گاهی
حیف از آن چشم که یک تیر نگاهش را بُرد
داد از آن تیر که چشمان سیاهش را بُرد
آه بر روی لبش بود چه آهی ای وای
جمع میکرد تَنی از سرِ راهی ای وای
رفته از دست چه ماهی و چه ماهی ای وای
بعد او نیست نه حالی نه پناهی ای وای
اشک مردی که پناهش همه پاشیده ببین
حالِ شاهی که سپاهش همه پاشیده ببین
به سرش آمده اما به جراحات رسید
این جوانمُرده ببین با چه مکافات رسید
موقع غارتِ او موقع خیرات رسید
وسطِ قائلهی مردمِ شامات رسید
ردِ خونی به زمین از سرِ زین ریخته دید
همه جانِ حرمش را به زمین ریخته دید
نفَسش بعدِ برادر چقدر میگیرد
مرد اگر داغ کشد دردِ کمر میگیرد
بی سبب نیست که از سینه خبر میگیرد
تیر از سینه که رد شد به جگر میگیرد
حق بده اینهمه اندوه پَرَت میشکند
بی برادرشدن آری کمرت میشکند
تیر تا خورد به چشمش به کمین خورد ای داد
روی پیشانیِ زهرا دو سه چین خورد ای داد
بخدا بر جگرِ اُمِبَنین خورد ای داد
پدرش از نجف آمد به زمین خورد ای داد
اشکِ عباس دل خون زمین را سوزاند
در مدینه جگر اُمِبَنین را سوزاند
آه ای ماه ببین حال برادرها را
آه ای خیمه ببین گریهی خواهرها را
آه ای دشت ببین ضجهی دخترها را
آه ای داغ ببین قامت مادرها را
نیست با شاه کسی بانگ کمک بردارد
بین ابرو چقدر سخت تَرک بردارد
کاشکی باد به خیمه خبرش را نبرد
شرح حال بدن مختصرش را نبرد
یک حرامی عَلَمش را سپرش را نبرد
پیش طفلان سرِشب نیزه سرش را نبرد
باید عمه بدود تا به همه سر بزند
گرهای روی گره زود به معجر بزند
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
در حرم چشم انتظارانِ فراوان داشت حیف
علقمه بی تاب بود آنروز مهمان داشت حیف
سهم آبش را سه روزی سهمِ طفلان کرده بود
روی لبها از ترک زخمی نمایان داشت حیف
رفت سمت خیمهها اما هوا تاریک شد
علقمه از تیر و تیغ و نیزه باران داشت حیف
خَم شده بر مَشک اما دستها را جا گذاشت
این پناه خیمهها ردی شتابان داشت حیف
یک سهشعبه آمد و درجا سه جایش را شکست
حیف شد ماه حرم انبوهِ مژگان داشت حیف
مَشک را وقتی به دندان داشت چشمش را زدند
مَشک را وقتی به دندان داشت دندان داشت حیف
کمکم از قد رشیدش در مسیرش ریخت ریخت
کاشکی این ضربههای سخت پایان داشت حیف
با سهشعبه ناگهان اُفتاد با صورت زمین
بین صدها درد ، این دردی سه چندان داشت حیف
خورد با صورت زمین پهلویش اما درد کرد
خورد پیش مادری که دست لرزان داشت حیف
میزدند و دور میگشتند و هِی میآمدند
لشگری که چندصد قاریِقرآن داشت حیف
تا تکان میخورد جمعیت به هرسو میدوید
لشگری که تیغ عریان داشت او جان داشت حیف
خواهری از خیمه دارد روسری میآورد
مادری بی شیر هم طفلی به دامان داشت حیف
دخترک کنج خرابه دست بر مویش کشید
با خودش میگفت روزی هم عمو جان داشت حیف
(حسن لطفی ۴۰۲/۰۵/۰۴)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم زنجیرزنی شیعیان بحرین در عزای حسینی
روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ دهم محرم به نفس حاج میثممطیعی
ای شاهِ در عزای تو، عالم گریسته
در ابتدای عالم، آدم گریسته
*شب عاشورا رسید...
یک سالِ منتظر امشبم که بهت بگم:
امشب شهادتنامه عُشّاق امضا میشود.یه فکری به حال من کنی.بهت بگم زندگی بدونِ گریهٔ تو رو نمیخوام.بهت بگم میترسم شیطون من رو از تو جدا کنه.خیلی ها هستند امام حسینی هستند، هیئتی هستند.چندساله خبری ازشون نیست. عشق امام حسین اینطوریه تضمین نمیدن به کسی، هر لحظه نگرانی نکنه ازش جدا بشم.امشب،شبِ قدرِ عاشقاست...*
قبل از ولادت تو به چندین هزار سال
بهر تو انبیاءِ معظَّم گریسته
گاهی به روی خاک و گهی برفراز چرخ
در ماتمِ تو عیسیِ مریم گریسته
*تو هم امشب به چشمات التماس کن.بگو همه خوبان براش گریه می کنند.انبیاء براش گریه می کنند.جد غریبش براش گریه می کنه...مادرش براش گریه می کنه..."بُنَیَّ! قَتَلوکَ ذَبَحوکَ وَ مِنَ المَاءِ مَنَعوک .."فردا عصر خواهرش در کنار پیکر پاره پاره اش به مادرش سلام می کنه...*
تنها نه انبیا معظم که در غمت
ختمِ رُسل، رسولِ مکرّم گریسته
حق دارم ار بگویم حق بر تو گریه کرد
چَشم خدا علیست مگر کم گریسته
*باباش علی میرفت صفین؛از کربلا عبور کرد.اینقدَر برای کشته ی کربلا گریه کرد.اشک چِشمانش جاری شد.مادرش زهرا به علی سفارش کرده بود:علی! "ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِی"علی برای حسینم زیاد گریه کن..
قربون امام زمان برم که فرمود:اگر اشک چشم نداشته باشم برات خون گریه می کنم:" بَدَلَ الدُّموعِ دَما..." *
از بَهر چَشم پُر نَم و لبهای تشنه ات
نهر فرات و چشمه زمزم گریسته
در ماتم تو جن و ملک بلکه نُه فلک
عرش عظیم و نَیِّر اعظم گریسته
*دست راستت رو بلند کن و صدا بزن:
لبیک یا حسین!...
سید بن طاووس نوشته:"نَزَلَ الْحُرُّ وَأَصْحَابُهُ نَاحِيَةً"سپاه حربن یزید ریاحی یه گوشه ای نزدیک امام حسین همه فرود آمدند.چند روزی گذشت،شب عاشورا شد."وَ جَلَسَ الْحُسَيْنُ ع يُصْلِحُ سَيْفَهُ "آقا درخیمه با اصحاب و با اون غلام با معرفتش نشسته بودمشغول اصلاح شمشیر بود.شمشیر رو برای فردا آماده می کرد.همین جور زیرلب صدا میزد:"يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ"ای روزگار اف بر دوستیِ تو باد.
"كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِمِنْ طَالِبٍ
وَ صَاحِبٍ قَتِيلٍ وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ"
گفت و گفت..."قَالَ الرَّاوِي: فَسَمِعَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَعلیهم السلام"زینب صدای برادر رو شنید.بلند شد،سراسیمه رفت خدمت برادر.صدا زد:"يَا أَخِي هَذَا كَلَامُ مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَتْلِ.."کسی که مطمئنه میکشنش این حرفا رو میزنه. کسی که میخواد خبر مرگ خودش رو بده اینطور شعر میخونه.
"فَقَالَ (ع) نَعَمْ يَا أُخْتَاهْ"بله همینه.داداشت رو می کشند.زینب چه کار کرد؟صدا زد: "وَا ثُكْلَاهْ يَنْعَى الْحُسَيْنُ (ع) إِلَيَّ نَفْسَهُ"خدایاببین برادرم داره خبر کشته شدن خودش رو به من میده....
وقتی زینب این حرف رو زد؛ زن ها شروع کردند"وَ بَكَى النِّسْوَةُ " بلند بلند گریه کردن دوتا کار دیگه ام شب عاشورا کردن"وَلَطَمْنَ الْخُدُودَ وَ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ"به صورت هالطمه میزدند وگریبان چاک می کردند."وَ جَعَلَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ تُنَادِي"ام کلثوم یه حرفایی شب عاشورا زد؛فردا خواهرش شبیه همین جملات رو کنار گودی قتلگاه گفت.صدا زد:"وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا أُمَّاهْ وَا أَخَاهْ وَا حُسَيْنَاهْ وَا ضَيْعَتَنَا بَعْدَكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ."ای وای به بیچارگی بعد از تو.امام حسین صدا زد:"يَا أُخْتَاهْ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ " آرومش کرد."فَإِنَّ سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ يَموتونَ"همه می میرند."وَ أَهْلَ الْأَرْضِ لایَبقون" کسی روی زمین باقی نمی مونه."وَ جَمِيعَ الْبَرِّيَّةِ يَهْلِكُونَ"همه هلاک میشن....
از این روایت اینطور متوجه میشیم که این خیمه اصحاب بوده.آقا مشغول اصلاح شمشیر بوده.وقتی زینب آمده همه خجالت کشیدند دورتر رفتند.پشت سرزینب بقیه ی زن ها و بانوان حرم آمدند.آخه آقا صدا کرد:" يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ أُنْظُرْنَ..."همه خوب گوش کنید!"إِذَا أَنَا قُتِلْتُ"وقتی من رو کشتند"فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً "دست به گریبان نبرید."وَ لَا تَخْمِشْنَ عَلَيَّ وَجْهاً "یه وقت صورتاتون رو خراش ندید...اینقدر اینا خودشون شما رو می زنند.اینقدر به صورتاتون سیلی می زنند"وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً"یه وقت حرفی نزنید که رضایت خدا نباشه...
بعد سیدبن طاووس نوشته:
"وَ رُوِيَ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ"این روایت با اختلافات دیگه ای نقل شده."أَنَّ زَيْنَبَ لَمَّا سَمِعَتْ مَضْمُونَ الْأَبْيَاتِ"وقتی زینب این شعرها رو شنید:
(یا دَهر افٍّ لکَ مِن خلیلی
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ)
" وَ كَانَتْ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ مُنْفَرِدَةً مَعَ النِّسَاءِ وَ الْبَنَاتِ"زینب پیش امام حسین نبود. همراه زن ها و دخترها بود.تا شنید"خَرَجَتْ حَاسِرَةً تَجُرُّ ثَوْبَهَا"با پای برهنه بلندشدلباسش روی زمین کشیده میشد."حَتَّى وَقَفَتْ عَلَيْهِ "اومد مقابل امام حسین ایستاد."وَ قَالَتْ وَا ثُكْلَاهْ لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ "حسینجان! ای کاش مرده بودم."الْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ "این حرفا رو که شنیدم یاد غم مادرم افتادم."وَ أَبِي عَلِيٌّ المرتضی"امروز بابام رو کشتند."وَ أَخِيَ الْحَسَنُ"امروز برادرم رو از دست دادم."يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِينَ وَ یا ثِمَالَ الْبَاقِينَ "ای یادگار گذشتگان! ای پناه ماندگان! غروب عاشورا زبان حالش این شد:
پناه عالمیان! زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان پناهگاه ندارد
اگر اجازه دهی صف کشیده از پی ات آییم
که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد...
فَنَظَرَ إِلَيْهَا الْحُسَيْنُ (علیه السلام) آقا یه نگاهی به خواهر انداخت."فَقَالَ يَا أُخْتَاهْ لَا يَذْهَبَنَّ بِحِلْمِكِ الشَّيْطَانُ "فرمود:زینب! شیطان صبرت رو نبره."فَقَالَتْ بِأَبِي أنت وَ أُمِّي أَ سَتُقْتَلُ"پدر و مادرم به فدایت! تو کشته میشی؟"نَفْسِي لَكَ الْفِدَاءُ" آی قربونت برم."فَرُدَّتْ غُصَّتُه"امام حسین بغضش رو فرو داد."وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ"چشماش پر از اشک شد."ثُمَّ قَالَ:هیهات! هیهات! لَوْ تُرِكَ الْقَطَاةُ لَيْلًا لَنَامَ"به کنایه جواب داد.فرمود:اگر مرغ قطا رو به حال خودش می گذاشتند،از خوشی خوابش می برد."فَقَالَتْ يَا وَيْلَتَاهْ أَ فَتَغْتَصِبُ نفسي [نَفْسَكَ] اغْتِصَاباً"حسین جان! بلا سرت میارن؟!"فَذَلِكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي" این که خیلی برای زینبت سخته.."ثُمَّ أَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ"دست برد لباس رویی رو پاره کرد."وَ خَرَّتْ مَغْشِيَّةً عَلَيْهَا"کنار برادر بیهوش افتاد.امام حسین کنارش نشست."ثُمَّ عَزَّاهَا بِجُهْدِهِ "به سختی خواهر رو به هوش آورد.بعد براش روضه خوند."وَ ذَكَّرَهَا لِمُصِيبَتِهِ بِمَوْتِ أَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ."شروع کرد شب عاشورا روضه ی امیرالمومنین خوندن گفت:زینب! بابام رو غریب کشتند...
خواهر رو آرام کرد.امشب خواهرش نگران بود.ولی چنان تصرفی در وجود او کرد که مثل عصر فردایی دست برد زیر بدن فرمود:"اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ!"اگر کمه ببخش.
.
و به فرموده ی امام حسین علیه السلام، حال که این بدن های ما برای مردن آفریده شده، چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد .
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
|⇦•الشِّمْرُ جَالِسٌ...
#روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفس حاجمهدی صالحی کرمانی •✾•
یکی از روضه هایی که امام زمان (عج) در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره میکند این روضه است...
میفرماید: یا اباعبدالله! اگر تماممصائبت را فراموش کنم اون ساعتی که اسب بی صاحبت برگشت را فراموش نمی کنم...
تمام این زن و بچه چشم انتظارن حسین برگرده تا آقا رو دوباره ببینن... یه وقت شنیدن صدای شیهه ی ذوالجناح میاد... همه خوشحال شدن، گفتن: خدایا شکرت بابامون برگشته، از خیمه بیرون آمدند...دویدن سمت ذوالجناح، اطراف ذوالجناح رو گرفتن یکی می گفت: آی ذوالجناح! بابام کجاست؟ یکی می گفت: ذوالجناح! برادرم کجاست؟ دختر کوچولوی امام حسین جلو آمد، این دستا رو به گردن ذوالجناح انداخت، صدا زد آی اسبِ بابام! می دونم یتیم شدم، می دونم بابا ندارم، می دونم بابام رو کشتن...
اما یه سؤال دارم. آی ذوالجناح! وقتی بابام میدان میرفت این لبهاش خشکیده بود، به من بگو بدانم آیا کسی به بابام آب داد، یا لب تشنه سر از بدن بابام جدا کردن؟
ميگن: این حیوان سرش رو به زیر انداخت به سمت گودال رفت، این زن و بچه هم به دنبالش... یعنی خودتون بیایید ببینین چه خبره. رسیدن بالای تل زینبیه، صحنه ای رو زینب دید نگاه کرد دید" الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِك... حسین.....
↫
حاج میرزا اسماعیل دولابی رحمة الله علیه:
محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند همه اهلبیت کشتی نجاتن ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
نذار دیر شه...
نذار گناها سمت من سرازیر ش
نذار که گریههام بدون تأثیر شه
نذار که نوکرت توی گناه پیر شه
گرفتارم..
آخه مگه به غیر تو کیو دارم؟!
به کَشتی نجاتِ تو امیدوارم...
حسین همه جوره بهت بدهکارم
تویی امید عبدِ بیچاره
یا ثارَ اللَّه وَابْنَ ثارِه
شنیدم این اشکا اثر داره
یا ثارَ اللَّه وَابْنَ ثارِه
قبولم کن...
بذار تا آخرین نفس گدات باشم
توی شلوغیایِ روضه هات باشم
منم یه گوشه و کنار باهات باشم
دلم تنگه....
نذاری نوکرِ تو بی سعادت شه
نذاری دوری از حرم یه عادت شه
نذاری اربعین برام یه حسرت شه
دلم هوای کربلا داره
یا ثارَ اللَّه وَابْنَ ثارِه
چشام داره برا تو میباره
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه
*اصحابش همه رفتنددیگه کسی نموند همون زینبی که شب عاشورا سؤال کرد برادرم چقدر به اینا اعتماد داری ؟وقتی واقعه تمام شد.همین جور که به قتلگاه نگاه می کرد این زبون حالش بود:یا اصحابَ سَیدِالشهداء ! ای شهدای کربلا...
کجا بودید؟
لحظه ای که امامتون صداتون کرد
هی گریه کرد و زیر لب دعاتون کرد
وقتی میون قتلگاه نگاتون کرد
*وقتی از بالای اسب پایین می افتاد،آخرین نگاه ها رو به این بدنهای پاره پاره انداخت به اصحابش نگاه کرد.بعدبا صورت به زمین افتاد. اما این آخرین نگاه هاش نبودناحیه مقدسه فرمود:لحظه های آخر که نفس نفس میزد.با گوشه ی چشم خیمه هاش رو نگاه می کرد...*
کجا بودید؟
وقتی با خنجر اونو بی هوا می زد
با لبِ تشنه مادر و صدا می زد
سرش جدا میشد و دست و پا می زد
حرمله کرد پیرهنش و پاره کرد
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه
شمر از سرش دست بر نمیداره
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه
کجا بودید؟
وقتی که خیمه گاهِ مولا غارت شد
وقتی که سهم خواهرش اسارت شد
وقتی به دخترِ علی اهانت شد...
کجا بودید؟
با ناسزا بچهها رو که میبردن
سرِ روی نیزهها رو که میبردن
با گریه گوشوارهها رو که میبردن
زینب به جز حسین کیو داره؟
یا ثارَ اللَّه وَابْنَ ثارِه
سرش رو نیزه گرفتاره...
یا ثارَ اللَّه وَابْنَ ثارِه
نگات کردم
صورتم و به سمت قتلگات کردم
با گریه و ناله حسین، صدات کردم
ببخش اگه تو مَقتلت رهات کردم
غریب بودی...
بدون حر و مسلم و حبیب بودی
زیر سم اسبای نانجیب بودی
برات بمیرم،خَدُّ التَّریب بودی
چشام فقط برا تو می باره
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه
رو لبام خدانگهداره...
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه
یکی از مهمترین ویژگی یاران اباعبدالله علیه السلام، عشق فزاینده اشان به آن بزرگوار است.
ویژگی دیگر آن که ولایت را محور حق و باطل قرار میدادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام میسنجیدند
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شبِ دهم محرم به نفس سید مهدی میرداماد
نمیشه باورم؛ که وقتِ رفتنه…
تمومِ این سفر، بارش رو شونه ی منه
کجا می خوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین! این دمِ آخری؛ چقدر شبیه مادری
*مادرم رفت دلم به تو گرم بود داداش. بابام رو با فرق شکافته آوردن چشمم به تو بود داداش.. برادرم حسن از دست رفت همه تگیهگاهم تو بودی داداش..*
باید جوابتو با نفسم بدم
بدون من نرو تو رو به کی قسم بدم
قرارمون چی شد که بی قرار هم باشیم
حسین! هر چی که پیش اومد
باید کنار هم باشیم
داداش! کجا میخوای بری؟ چرا منو نمی بری
حسین! این دم آخری چقدر شبیه مادری
من روی خاک و تو سوار مرکبی
من توی قلبِ تو اما، تو چشم زینبی
آهسته تر برو بزار منم باهات بیام
حسین! دیگه نمیکشه پاهام
که پا به پا به بیام
*رسید به برادر، دو نفری با هم وداع کرد «مَهلاً مَهلا، یَابنَ الزَهرا» کار خودش رو کرد، بذار وصیت مادرم رو عمل کنم، زیر گلوت رو ببوسم. شاید زینب داره می بینه..*
دل نگرونه خواهرت باش
به فکر اشک دخترت باش
فردا بلا سرت میارن داداش
خیلی مراقب سرت باش
باشه برو ولی زینب فدا بشه
راضی نشو روی تنت برو بیا بشه
تنهای بی سپاه، مظلوم بی گناه
جلوی مادر دست و پا نزن تو قتلگاه
*هرجوری بود و به هرکیفیتی بود باخواهر وداع کرد..حالا دیگه میخواد بره اما نوشتن توهمه ی وداعهای ابی عبدالله این وداع آخر صدای گریه ی حسین رو بلند کرد... دختر دارا میدونن وقتی بخواب بری سفر دخترا تو شلوغی اصلاً جلو نمیان.. سکینه خاتون هم گذاشت همه ی مخدَّرات اومدن، امکلثوم آمد، زنها آمدن، عمه اش زینب آمد وداع کرد.. گذاشت همه خداحافظی ها رو کردن اون لحظه ی آخر ابی عبدالله دید ذوالجناح حرکت نمیکنه دید این خانم دستای اسب روگرفته نمیذاره حرکت کنه..بابا بیا پایین باهات کار دارم. همچین که بابا از اسب اومد پایین یه نگاه کرد گفت"اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت؟" آیا داری به سمت مرگمیری؟
یه حرفی زد جیگر حسین رو کباب کرد. گفت بابا! ما رو وسط این نامحرما تنها میذاری "رُدَّنا إِلی حَرم جَدِّنا "ما رو برگردون بابا....
حسینه کوه عاطفه است چه جوری به سکینه بگه نمیتونم. بغلش کرد. صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابا رو آتیش نزن، اینقدر جیگرم رو کباب نکن. یه جوری بغلش کرد دختر همه چی رو فهمید. ابی عبدالله یه حرفی هم آروم آروم بهش زد گفت: سکینه جان یه توصیه بهت می کنم..صدا زد دخترم چند ساعت دیگه به عمه ات خیلی سخت میگذره، ازت میخوام عمه ات رو تنها نذاری . اگه عمه ات اومد تو گودال باهاش بیا ..تنهایی براش سخته..
به حرف باباش عمل کرد عمه اش رو تنها نذاشت یه ساعتی اومد تو گودال یه نگاه کرد دید عمه اش داره دنبال یه بدن می گرده.. چه جوری یه بدن روشناسایی می کنن؟ برا شناسایی بدن چی لازمه؟ یا سر میخواد یا صورت میخواد یا پیراهن میخواد یا انگشتر میخواد..اگه صورت نباشه اگه پیراهن نباشه اگه انگشتر نباشه یه علامت دیگه هم هست که بشناسی، از کجا؟ از حجم بدن..حجم بدن رو ببینن میشناسن..اما کدوم حجم بدن؟! ده تا اسب سه بار رو بدنش رفتن یه بار روی سینه اش، یه بار روی پهلوش، یه بار روی کمرش... ای حسین....
دید عمه اش یه بدن رو بغل کرده" اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ" خدایا این قربانی اندک رو از ما قبول کن. سکینه دوید گفت عمه صبر کن. این بابای منه؟! خودش رو روی بدن بابا انداخت.. زینب تو گودالِ، شمر هم اومده توی گودال، سکینه هم تو گودالِ، یکی لگد میزنه یکی بچه رو میکِشه.. چادر رو میکِشه..حسین
اگه امام زمان نگفته بود کسی جرأت نمی کرد بگه. امام زمان تو زیارت ناحیه مقدسه فرمودن: وقتی اسب بی صاحب اومد "وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باکِیاً" اسب اومد همه ریختن بیرون. نوشتن " بَرَزْنَ مِنَ الخُدُور"زن و بچه ریختن بیرون" بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ" رسیدن بالای بلندی نگاه می کنن گرد و خاکه چه خبره؟!بچه ها رو پنجه ی پا بلند شدن. کی اون وسطه؟ نگاه کردن دیدن " وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ"
تا حالا کسی تو حرم کفش بُرده... اگه بخواد ببره جلوش رومی گیرن میگناینجا حُرمت داره، حرمحسینه کفش نبر... اما روز عاشورا شمر ملعون با دوتا چکمه اومد..امام زمان (عج)میگه نشست "قابِضٌ عَلى شَيبَتِكَ بِیَدِهِ" محاسن حسین رو گرفت..زانوش رو گذاشت تو گودی گلوش ... *
غریب گیر آوردنت
جلو چشای مادرت
نیزه میزد تو دهنت
نیزه میزد توکمرت
غریب گیر آوردنت
بریدن از قفا سرت