17422_1614702272944.mp3
506.3K
#امام_کاظم__ع__نوحه
هفتم گل گلزار دین از ظلم و کین پر پر شده
از داغ موسی بن جعفر کاظمین چون محشر شده
در گوشه ی زندان غم پسرش را زند صدا
امام رضا امام رضا(۲)
موسی بن جعفر از ستم کنج زندان مأوا گرفت
با یاد خالق یکتا روز و شب ها احیا گرفت
از ظلم و کین اشقیا کنج زندان بوده تنها
امام رضا امام رضا
سندی بن شاهک او را هر شب بی بهانه میزد
به جای احترام او بر او تازیانه میزد
هر روزه روزه بود اما هر افطارش شد عاشورا
امام رضا امام رضا
سوز زهر آن بی حیا شرر زده بر جان او
گردیده یاد غربتش هر دلی پریشان او
زین همه مصیبت وغم غربت اوگشته معنا
امام رضا امام رضا
امامی که همچون جد و پدر خود بوده مظلوم
با زهر کینه ی دشمن کنج زندان گشته مسموم
هفتم امام شیعیان شد شهید از ظلم اعدا
امام رضا امام رضا
گوشه ی زندان بلا شد محل عبادتش
از غربتش این بس شده کنج زندان شهادتش
از این جهان بی وفا او میرود سوی زهرا
امام رضا امام رضا
امام هفتمین شده شهید کینه و بیداد
غربت نگر مانده سه روز پیکرش بر جسر بغداد
اما تشییع جنازه شد آن کشته ی زهر جفا
امام رضا امام رضا
در هنگام تشییع او، پیکرش بر دوش یاران
اما پیکر جد او ،مانده زیر سم اسبان
واغربتا از کاظمین واویلتا از کربلا
امام رضا امام رضا
.
#امام_کاظم__ع__روضه
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش
بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش
شاعر:غلامرضا سازگار
#امام_کاظم__ع__روضه
ناله ای سوخته از سینه سوزان آید
وین نوائیست که از گوشه زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شبو روزش به نظر تیره و یکسان اید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر
شب و روز تو و او هر دو به پایان اید
سالها این پسر فاطمه مهمان تو هست
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
همدم آن پدر پیر زچندین اولاد
طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
که آن جگر سوخته را عمر به پایان اید
کندو زنجیر از آ« جان بزندان مأنوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گرچه این زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلومیش از سینه باران اید
سید رضا مؤید
.
#امام_کاظم__ع__روضه
حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر
و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر
و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است
برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر
سیاه شب پر از آوازه ی نماز کسی ست
صدای لرزش زنجیرهای دامن گیر
صدای بال قنوتی که زخم ریزان است
زبور آینه هایی که می شود تکثیر
چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند
برای آن که بریزد به دامنش تقصیر
دو تکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف
که در محاصره ی کینه می شود تعزیر
بهار موسوی آشفته می شود در باد
و یک پیاله ی مسموم می کند تأثیر
شاعر:پروانه نجانی
#امام_کاظم__ع__روضه
آنکه عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایره غم دل دانایش بود
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود
دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلایش بود
معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود
یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او
اه دل روشنی خلوت شبهایش بود
بس که غم دید زندان و زندان بانش
زندگی بخش جهان مرگ تمنایش بود
نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
زشهادت اثری بر همه اعضایش بود
یوسف فاطمه یارب چه وصیت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود
سید رضا مؤید
#امام_کاظم__ع__نوحه
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
امام دل شکسته ام زندون شده خونه ي من
از شدت تازيونه درد ميکنه شونه ي من
غم لونه کرده گوشه ي اين دل ويرونه ي من
به زير سيلي و کتک زخمي شده گونه ي من
درسته زخميم خدا - درسته ميکشم بلا
درسته جون ميدم تو غمها
بدتر از اين نيست ناسزا- بشنوم از اين بي حيا
به مادرم حضرت زهرا
دلم گرفته - از اين زمونه
به روي صورت - اشکهام روونه
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
غربت و غصه هاي من غم و به تصوير ميکشن
وقتي که دشمنا دارن منو به زنجير ميکشن
خدا ميدونه که ديگه شبيح مادر م شدم
هر نفسي که ميزنم استخونهام تير ميکشن
مرگ و ميبينم روبه روم - نشسته بغض توي گلوم
تو غل و زنجير ميسوزه بازوم
با اشک چشماي ترم - همش ميگم واي مادرم
وقتي لگد ميخوره پهلوم
دارم ميسوزم - از غم مادر
چي بگم آخر - چي کشيد حيدر
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
آه و غم و غصه شده کار دلم هر روز و شب
اگر که خون گريه کنم نداره هيچ جاي عجب
وقتي مي بينم دشمنا در حال مستي و ترب
در تاب و تب ميگم امون از دل زينب زير لب
دل خونم و پريشونم - برا چي زنده بمونم
غم طعنه مي زنه به جونم
وقتي که خيلي تشنمه - با حنجر خشک روضه ي
ذبيح العطشان و مي خونم
گوشه ي زندون - با دل مضطر
ذکرم همينه - غريب مادر
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
.
#امام_کاظم__ع__روضه
چطور زنده بماند؟ بعید می دانم
سحر به صبح رساند ! بعید می دانم!
چگونه ماه بتابد به آن سیه چالی
که قدر نور نداند بعید می دانم
خدا کند تن زنجیر بسته را دشمن
به کوچه ها نکشاند بعید می دانم
خدا کند که به تعجیل، دخترش، خود را
به دیدنش برساند بعید می دانم
به جسم او ستم تازیانه ها ای کاش
تُوَل تُوَل ننشاند بعید می دانم
لبان تشنۀ او را دو قطره آب خنک
خدا کند بچشاند بعید می دانم
ز بس شکسته شده، با اشارۀ ابرو
قنوت وتر بخواند؟ بعید می دانم
به دست های شکسته قنوت ممکن نیست
مگر به آه کشاند بعید می دانم
رسد به بام اجابت، دعای خلصنی
مگر دعا برهاند بعید می دانم
مگر شود که اجل بی اجازۀ محبوب
ز دوست جان بستاند بعید می دانم
به یک اشاره، خودش را رضا کنار پدر
مگر شود نرساند؟ بعید می دانم
برای این همه غربت مگر شود هرگز؟...
که شیعه قدر نداند بعید می دانم
دعا لباس فرج را به یار، پوشاند
مگر ز خویش براند، بعید می دانم
شاعر:محمود ژولیده
.
#امام_کاظم__ع__روضه
ای که درپای دعا دستی توانا داشتی
درنیایش بال پروازی به بالا داشتی
ولوله افتاد از شور تو درهفت آسمان
درمناجات و دعا از بس که غوعا داشتی
ذکر تو هر روز یا سبوح و یا قدوس بود
باچنین آواز جا درعرش اعلا داشتی
هیچ ازتاریکی زندان ننالیدی که تو
خلوتی با خالق محبوب ویکتا داشتی
جبرئیل ازگوهر اشکت به کف تسبیح داشت
ای که درباغ دعا چشمی چو دریا داشتی
ازنسیم مهر تو موسی کلیم الله شد
درنفس هایت تو اعجاز مسیحا داشتی
نور عشقت روشنی بخشید برسینای عشق
درنگاه روشنت نور خدا را داشتی
قدسیان مست تمنای تو می گشتند وتو
رنگ وبو از گلشن سرسبز طاها داشتی
گرچه سائید از غل وزنجیر پای تو ولی
در ره عشق و وفا جانی شکیبا داشتی
هر زمانی که عدو زد تازیانه بر تنت
در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی
اجر روزه داریت این بود در افطار عشق
کزشهادت باده ای ناب وگوارا داشتی
تا قیامت ازسر دلدادگان خود مگیر
سایه ای کز ابر رحمت رسرما داشتی
جای دارد برفلک ناز آورد روز جزا
گربگویی ای «وفایی» لطف مارا داشتی
حاج سید هاشم وفایی
.
6319-1665309745290.mp3
1.27M
امام_کاظم__ع__زمزمه
کشیده شعله در دلها ، عزای حضرت کاظم
بسوز ای دل بسوز ای دل ، برای حضرت کاظم
غریب آقا غریب آقا
میان محبس هارون ، زغربت ناله ها میزد
به اشک و آه جانسوزش ، رضایش را صدا میزد
فضای تنگ و تاریکی ، انیس سوز و آهش شد
بمیرم من بمیرم من ، که زندان قتلگاهش شد
گرفته سندی شاهک ، ز مولای دو عالم جان
تمام پیکرش نیلی ، شد از شلاق زندانبان
شکنجه دیده و او با ، غمی دیرینه جان داده
به زندان با تنی مجروح ، به زهر کینه جان داده
شهید راه دین گشت و ، تنش تشعیع شد آنجا
بسوز ای دل بسو ای دل ، به یاد روز عاشورا
کفن آورده شد بهر ، ولیّ و حجت افلاک
ولیکن جدّ او مانده ، تنش عریان به روی خاک
شاعر : حاج امیر عباسی
#امام_کاظم__ع__روضه
13457.mp3
409.8K
امام_کاظم__ع__نوحه
#امام_کاظم__ع__روضه
ای پناهِ همه موسی بن جعفر
پسر فاطمه موسی بن جعفر
ما گدایانِ سرای تو هستیم،وَ بر تو دل بستیم
باب الحوائج
سائلانه بر،باب المراد تو،ببین که بِنشَستیم
باب الحوائج
دست ما و عنایت تو مولا
کرمِ بی نهایت تو مولا
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
با تو دل نوری از خدا گرفته
کاظمین عطر کربلا گرفته
قعرِ زندانِ،هارون بی وُجدان،چون جنّت و رضوان
شد از دُعایت
کُشته گشتی در،راه خدا و دین،ای دلبر دیرین
جانم فدایت
مرثیه خوان شدم با دیده ی تر
گشته تابوت تو یک تخته ی در
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
ای گل فاطمه ما را دعا کن
دل ما را به عشقت آشنا کن
کن دعا تا که،چون شهدا گردد،هستیِ ما قربان
در راهِ اسلام
وَ شَویم مثلِ،خوبانِ این عالَم،در آسمان مَشهور
در اَرض گمنام
وَ کنیم خدمت و همّتِ والا
در مسیرِ رضای حق تعالی
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
.
#امام_کاظم__ع__روضه
ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم
ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم
ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم
ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم
ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم
ندارد کس بعالم خصم خونخواری که من دارم
شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان
ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم
ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر
ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم
بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم
نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم
از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند
کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم
من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر میکنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل
واژگون با نعره ی اللّه اکبر میکنم
تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه ی مجروح مادر می کنم
#امام_کاظم__ع__روضه
آی عاشقا آی عاشقا باید بریم به کاظمین
بعد سفر به کاظمین بریم به بین الحرمین
پای امام کاظمو تو غل و زنجیر ببینید
شب شهادت آقا به پای غمهاش بشینید
ببین که زندونی شده ببین پاهاش خونی شده
تو بین زندون آقا ببین که مهمونی شده
کی اومده کی اومده قدش چرا کمونیه
دست به پهلو گرفته و پس چرا سینه اش خونیه
ببین که مادر اومده زهرای حیدر اومده
مادر قد خمیده ای با چشمای تر اومده
مادر چرا قد شما کمونیه کمونیه
چرا روی بازوهاتون نشونیه نشونیه
زهر جفا زهرجفا دادن به آقای ماها
ذکر لبای کاظمه ناله ی ای خداخدا
جیگر آتیش گرفته و سوز عطش تو گلوشه
خونش داره از رگای توی جیگرهاش می جوشه
با احترام پیکرشو بیرون اوردن به خدا
با احترام پیکرشو به خاک سپردن به خدا
کسی نبود نیزه به اون پیکر لاغر بزنه
یا که جلو چشاش کسی سیلی به خواهر بزنه
کسی نبود که سرشو از بدنش جدا کنه
کسی نبود که سرشو به روی نیزه جا کنه
کسی نبود با سم اسب خرد و خمیرش بکنه
کسی نبود خواهرش یه دم اسیرش بکنه
حسین چرا قدت خمیده بگو کی رگهاتو بریده (٣)
سروده جعفر ابوالفتحی