.
#شهادت_امام_کاظم
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
دخیل بسته فلک بر ضریح زنجیرش
نماز گریه کند با نوای تکبیرش
شکسته ساقه ی او آیه ای مقطعه بود
که هیچ سوره نیاورد ، تاب تفسیرش
چگونه حلقه ی آهن گرفت حلقش را
چرا به گوشه ی زندان ؟ چه بود تقصیرش ؟
چگونه زهر هلاهل ، به زخمه ی الماس
به نازنین جگرش ، مینوشت تقدیرش
به روی تخته ی در میبرند دریا را
قلم به شرم در آمد ، ز شرح تصویرش
عجب که حامل عرش است دوش چار غلام
زبان گشوده حقیری برای تحقیرش
شبیه جد خودش روی خاک پرپر شد
شبیه جد خودش زنده مانده تاثیرش
#شهادت_موسی_بن_جعفر
.
#شهادت_امام_کاظم
شهادت موسی بن جعفر علیه السلام
مثل یک خنجر گران به گلو
داغش آورده است جان به گلو
کنج زندان چه می کند خورشید
بند بر پا و ریسمان به گلو
اشک مظلومی اش عیان بر رخ
بغض تنهایی اش نهان به گلو
گوئیا ارث هر ابالحسن است
خار در چشم و استخوان به گلو
غل و زنجیر جامعه یعنی
دستها بسته همزمان به گلو
با که گویم که تازیانه زدند
به جبین به لب و دهان به گلو
بوسه می زد زمین به زخم پا
گریه می کرد آسمان به گلو
دم آخر به نینوا رو کرد
داشت مانند نی فغان به گلو
میرود اسب ، خونفشان به حرم
میرسد شعر ، نوحه خوان به گلو
باز میدید با سنان زده اند
شمر بر پهلو و سنان به گلو
زیر باران کعب نی زیباست
بوسه ی قامتی کمان به گلو
شرح این روضه را تمامی نیست
بغض ها مانده همچنان به گلو
#شهادت_موسی_بن_جعفر
#موسی_بن_جعفر علیه السلام
.
.
#شهادت_امام_کاظم
طور وفا
از بس تنت کاهیده از جور وجفا بود
گویی که بر سجاده، جای تو عبا بود
یک لحظه غافل از خدای خود نگشتی
لب های تو مشغول ذکر ربنا بود
موسی شدی و طور تو شد کنج زندان
موسی، همه شب، مات این طور وفا شد
برغُربتت زنجیرها خون گریه کردند
خوناب غم هایت روان، از ساق پا بود
هر روز روزه بودی و هنگام مغرب
با تازیانه وقت افطار شما بود
در زیر زنجیر گران، خون گلویت
یادآور خون شهید کربلا بود
از معنی «قعرالسجون» گودال پیداست
گودال سرخی که برایت آشنا بود
چون فاطمه تو مستجاب الدعوه بودی
عجل وفاتی آرزویت از خدا بود
بی حُرمتی کردند بر جسم شریفت
جسمت به روی تخته ای از در چرا بود
هرجا «وفایی» با دل خونین نظر کرد
شیعه به پاس این مصیبت، در عزا بود
#سید_هاشم_وفایی✍
.
@MAHMOUDKARIMMI_SHAB_SHAHADAT_EMAM_KHZEM_1401_HEIAT_RAYATALABBAS (10).mp3
10.63M
#واحد
#شهادت_امام_کاظم
این تختهی دَر تیزیِ مِسمار ندارد
این لنگهی دَر آتش و دیوار ندارد
از چهار غلامی که میآیند یکی هم
با حلقهی انگشتر تو کار ندارد
(یابن الحیدر، موسی ابن جعفر)۲
بارانِ گل آمد به سرت موقع تشییع
بازاریِ بغداد که آزاری ندارد
آنقدر سبک گشته تنت آخرِ عمری
جز سلسله و پیراهنت بار ندارد
انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی
این ساقِ شکسته دگر انکار ندارد
مامور رسیده است و برای تو غذایی
جز مشت و لگد موقع افطار ندارد
ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت
یک ذره حیا پیشِ تو انگار ندارد
یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را
زندانیِ بغداد که دیدار ندارد
تو میروی و سایهی سلطان پسرش هست
معصومهی تو غصهی بازار ندارد
هارون الرشید به ابو الحسین موسى بن جعفر (ع ) نوشت که : مرا پند بده و مختصر بگو! و آن حضرت به او نوشت : تو هیچ چیزى را نمى بینى که پندى در آن نباشد.
📚کشکول شیخ بهایی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
به نفسِ حاجمحمود کریمی •✾•
آقا فدایی تو منم خونه ی تو وطنم
باب الحوائجی و تو رو صدا میزنم
نگاهِ تو دریا، شبیه مادر
دوای دردم یا موسی بن جعفر
غریب مادر یا موسی بن جعفر
تو که روزیِ خونه ی ما دستِ رضاته
تو که آینه ی نور خدا نخِ عباته
راه وا شدن گره ها یه نیم نگاته
دوای دردا گرد و غبارِ صحن و سراته
با دستای بسته پای شکسته
اسیری و تنها موسی بن جعفر
غریبِ مادر یا موسی بن جعفر
خدا دید و شنید و خرید دست دعاتو
غل و زنجیر و زمزمه ی خدا خداتو
واسه تو بال و پر زدنِ کبوتراتو
بیتابی و یه معصومه ها و اشک رضاتو
آقا گره گشای دلم، دستِ دعای دلم
به نام نامیِ تو ایوون طلای دلم
امشب دلِ دنیا تو کاظمینه
دلِ خودِ آقا پیشِ حسینه
داره دمِ آخر موسی بن جعفر
میخونه ای مظلوم شهیدِ بی سر
غریبِ مادر ای شهید بی سر
تو خرابه ای که مثِ اون زندون میمونه
میخواد از پیش اهلِ حرم بره شبونه
آخه درد یتیمو فقط خدا میدونه
توی ویرونه هنوز رقیه داره میخونه
بابا با پای پر ورمم درد سرِ حرمم
همه میگن خیلی شبیه مادرمم
.
یکی از روش های امام موسی بن جعفر علیه السلام در برخورد با حکومت جور، مبارزه منفی علیه آن بود که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به حکومت، ظهور می نمود.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
به نفسِ حاج محمود کریمی
زندان گرفته حتی صدای مرد زندانبان گرفته
زنجیر و پابند از استخوانهایش توان و جان گرفته
مثل مدینه مولای ما انگشت بر دندان گرفته
هر تازیانه با کینه از پهلوی او تاوان گرفته
از سفره او دشمن سه روزی هست آب و نان گرفته
اما به جایش هر نیمه شب روی سرش قرآن گرفته
ذهنم دوباره حال و هوای روضه ای عطشان گرفته
آتش کشیدن آتش بمیرم، معجر و دامان گرفته
شام غریبان، گوشه به گوشه بارشِ باران گرفته
عمامه ای را با خاکستری با شعله ای سوزان گرفته
نی غرق نور است انگار خولی نیزه ای تابان گرفته
بابا کجایی؟ با نامِ بابا یک سه ساله جان گرفته
*جان عالم فدای اون آقایی که ۱۴ سال از این زندان به اون زندان میبردنش. اما زندان آخری، زندانبانها کرامات و معجزات میدیدن از آقا موسی ابن جعفر..زندانبان می اومد.می گفت بچه ام مریضه ته غذای آقا رو می برد بچه اش خوب میشد با آقا راه می اومد..
دیدن هر زندان میبرن زندانبان جذبِ آقا میشه... امان از یهود امان از کینه ی یهود... این زندان آخری زندانبان یه یهودی بی ادبه کینه توزه، نامرده، بی رحمه، بی حیا بود..
زندانهای امام در داشت در رو باز میکردند و قفل می کردند. اما این زندانِ آخری سیاهچال بود .یه چاهِ عمیق، که انتهای این چاه یه اتاقکی کوچیک و تاریک و نمور بود غذا را با طناب پایین میدادند...غریب آقا....*
.