eitaa logo
ذاکرین آل الله
296 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
1626531677767195380793.mp3
5.9M
. هر وقت احساس تنهایی کردی... به اين فکر كن كه ميليون ها سلول، تو بدنت وجود داره و تنها چيزی كه بهش اهميت ميدن تویی ...!! چقدر قشنگه خدايا شكرت
روضه و توسل به راوی دشت‌کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام به نفس سید مهدی میرداماد •✾• "السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة،بمُوالاتِكُمْ عَلّمَنَا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ، اَلّلهُمَ العَنهُم جَمیعاً  اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. يه سلام هم از زبان آقا امام محمد باقر بديم، آقايي كه امشب شبِ شهادتشه، آقايي كه روضه خونه كربلاست، نه روضه خواني كه شنيده باشه، روضه خواني كه ديده، شنيدن كي بُوَد مانند ديدن، خودش نگاه كرد ديد جدش روي خاكِ كربلا داره دست و پا ميزنه:اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ."   نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله را   *ميگن: بچه اگه توي سن كودكي صحنه اي رو ببينه تا آخر يادش نميره، توي سن كودكي چيزي رو ببينه ضبط ميكنه، تا بزرگ بشه يادش نميره، آقاجان! فقط بگو كربلا چي ديدي؟...*   هزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را   *آقاجان! اگه امشب حرفي زديم، زخم دلت تازه شد مارو ببخش...*   تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟   *از كجا بگم؟ باباتون زين العابدين كه فقط ميزد رو پاش ميگفت: "اَلشّام...*   چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را   * كار به جايي رسيد كه باباتون زين العابدين به سهل ساعدي گفت: يه ذره پول به اين نيزه دار بده، اين زن و بچه ها داغ ديده اند، بگو: اينقدر اين سرهارو جلوي اين زن و بچه ها نياره، بگو: يا جلوتر بره يا عقب تر، بگو: نيزه هارو ببره تا به بهانه ي نيزه ها اينقدر به اين زن و بچه ها نامحرما نگاه نكنن، اي حسين!... *   چه کودکیِ بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلویِ سلسله را میان سلسله، مردانه در مسیرِ خطر گذاشتی به دلِ درد، داغِ یک گِله را   *امام باقر توي مسير شام و كوفه يه بار گِله نكرد، يه بار نگفت: بابا! دستام توي زنجيره، ميدوني چرا نگفت؟ آخه ميديد رقيه هم دستاش به زنجيره، نگاه مي كرد مي ديد زن و بچه همه توي زنجير و سلسه هستند، چي بگه؟...*   چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را   *تازيانه و سيلي و كعب ني و زخمِ شمشير امام باقر رو اذيت نكرد، مي دوني چي امام باقر رو اذيت كرد؟...*   هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخمِ زبان های شهرِ هلهله را   *اومدن به باباش امام سجاد گفتن: خارجي... امام سجاد به اون مرد شامي كه بهش گفت خارجي، گفت: بيا جلو، ازت يه سئوال دارم، به من بگو تا حالا قرآن خوندي يا نه؟ به من بگو: آيه ي تطهير رو خوندي يا نه؟ گفت: آره خوندم، حفظم، اما تو رو به اين آيه چكار؟ حضرت بهش گفت: به من بگو اين آيه در وصف كيه؟ سريع جواب داد اين در وصف پيغمبر و بچه هاي پيغمبرِ، آقا فرمود: آي مردِ عرب! اين سري كه داري سنگ ميزني، سَرِ بچه ي پيغمبرِ، منم پسرِ اين آقام، اين حسينِ، اين لبهايي كه داري سنگ ميزني بوسه گاه پيغمبرِ...*   مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را   .
*امام باقر خردسال بود كربلا، همراه مادرش اومده بود كربلا، ابي عبدالله سفارش اين بچه هارو كرده بود كه زن ها مواظبشون باشن، يا دستِ عمه اش زينب بود، يا دستِ مادرش بود، معمولا بچه ها همه يه جا جمع ميشن، ديدي يه مسافرت چندتا خانواده كه بچه دارن ميرن، وقتي خانواده ها ميرسن به يه منزلي بزرگا ميرن پيش هم ميشينن، بچه ها با هم ميرن بازي ميكنن، حالا بين اين خانواده ها يه بچه ي شيرخواره باشه، همه دور بچه جمع ميشن، يكي باهاش حرف ميزنه، يكي بهش اسباب بازي ميده، هي مي اومدن كنارِ اين گهواره ميديدن اين بچه لباش رو به هم ميزنه، زبونش رو هي دور دهنش ميچرخونه، هي مي اومدن مي گفتن: عمه! ببين علي اصغر تشنه است، عمه! اي كاش كمي آب داشتيم من لباش رو تر مي كردم...* بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را *امام باقر وصيت كرده اند كه ده سال توي منا روضه ي جدش رو بخونن، قطعا امشب آقا روزيِ مُحرمِ مارو امضا ميكنه... يا امام باقر! اگه مرگ ما قرارِ برسه شما واسطه شيد ما يه مُحرم ديگه زنده باشيم، يه مُحرم ديگه لباس عزا و لباس مشكي بپوشيم...*   چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را   :حمیدرضا برقعی    *بذار زبانحال امام باقر با رقيه رو براتون بخونم، ببين اين دو تا نازدانه چه جوري با هم حرف ميزدن و درد و دل ميكردن، امام باقر صدا زد: رقيه جان!...*   تو یکسره در چشمِ لشکر بودی و من نه چون صاحبِ خلخال و زیور بودی و من نه فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد از چند صورت مثل مادر بودی و من نه ما هر دو از بازار شامی‌ها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه در معرض چشم حرامی بوده‌ایم اما آن لحظه تو محتاج مَعجر بودی و من نه حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت آنشب تو درآغوشِ یک سر بودی و من نه :مجید تال   *يادم نميره اون لحظه اي كه عمه ام ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، بابام امام سجاد ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، التماس كردن گفتن: اين سر رو نياريد، اين بچه ها طاقت ندارن، اما هر دوشون كتك خوردن، تازيانه خوردن، ما روي پنجه ي پا ايستاديم، زن ها نميگذاشتن ما ببينيم، اما من خودم ديدم، سر رو انداختن جلويِ رقيه، اي حسين!... ديدم رقيه دستاي لرزونش رفت طرفِ سر، دو دستي سر رو گذاش تو بغلش، درست نمي ديد، آخه اينقدر سيلي خورده بود چشاش تار ميديد...*   بابا! خوشي به قلبم دستِ رد زد يه بي حيا بهم لگد زد   *هزار تا حرف رقيه آماده كرده بود به باباش بزنه، دختر دارا مي دونن، دختر وقتي باباش از سفر مياد، زبون گِله اش باز ميشه، ميخواست از قافله بگه، از تازيانه بگه، از حرمله بگه، ميخواست از سيلي بگه، ميخواست از زجر بگه، اما تا نگاش به سر بريده افتاد درداش يادش رفت، لباش رو گذاشت رو لباي بابا، اي حسين!...* .
1398-mirdamad-roze.mp3
6.76M
الله بهجت رحمة الله انسان باید دائم الذکر باشد زیرا کسی که دائم الذکر باشد همواره خود را در محضر خدا می بیند و پیوسته با خدا سخن می گوید.. .
،📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 11 June 2024 قمری: الثلاثاء، 4 ذو الحجة 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️5 روز تا روز عرفه ▪️6 روز تا عید سعید قربان ▪️11 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️14 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
🔰 روز عرفه در «کربلا» چه خبر است؟! روایات و تأکیدات اهل‌بیت علیهم‌السلام نسبت به زیارت سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» در شب و روز عرفه، هم به لحاظ کمّی بسیار است و هم به لحاظ محتوا، تعابیر منحصر به فرد و والایی دارد که به عنوان نمونه، ترجمان چند روایت را ذکر می‌کنیم: ♦️ «زائر سیدالشهداء علیه‌السلام در روز عرفه» : ➖ همانند کسی است که یک میلیون بار حج، پابه‌پای امام زمان ارواحنافداه انجام داده باشد!(۱) ➖ همانند کسی است که یک میلیون بار، عُمره پابه‌پای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به جا آورده باشد!(۲) ➖ همانند کسی است که یک میلیون بنده در راه خدا آزاد کرده باشد!(۳) ➖ همانند کسی است که خدای متعال را در عرش زیارت کرده باشد!(۴) ➖ خود خدای متعال با او هم‌سخن می‌شود!(۵) ➖ از شُرورات در آن سال، در امان است!(۶) ➖ به او گفته می‌شود:«از نوْ ، اعمالت را شروع کن که آمرزیده شدی!»(۷) ➖ خدای متعال او را با دلی آرام به خانه‌اش برمی‌گرداند!(۸) ➖ خدای متعال در روز قیامت او را خاطرجمع محشور می‌کند!(۹) ➖ قبل از آنکه خدای متعال به اهل عرفات نظر کند، به او نظر می‌نماید!(۱۰) ➖ بعد از بازگشت از زیارت، تا هفتاد روز برای او گناه نمی‌نویسند!(۱۱) ➖ در حق او فرشتگان می‌گویند:« او یک بندهٔ صدّیقی است که خدای متعال او را از فوق عرش، پاک و پاکیزه گردانیده است!»(۱۲) ➖همانند کسی است که یک میلیون اسب در راه خدا دوانیده باشد!(۱۳) ➖ حاجتش به او داده شده و در مسئلت هایی که دارد، مورد شفاعت قرار می‌گیرد!(۱۴) 📚منابع و مآخذ: (۱)کامل الزیارت، ص۱۷۲ (۲)کامل الزیارت، ص۱۷۲ (۳)کامل الزیارت، ص۱۷۲ (۴)کامل الزیارت، ص۱۷۱ (۵)بحارالانوار، ج۹۸ ص۸۸ (۶)مصباح المتهجد،ص۴۹۸ (۷)مصباح المتهجد،ص۴۹۸ (۸)ثواب الأعمال،ص۱۱۵ (۹)مصباح المتهجد،ص۴۹۷ (۱۰)ثواب الأعمال،ص۸۱ (۱۱)کامل الزیارات،ص۱۷۰ (۱۲)کامل الزیارت، ص۱۷۲ (۱۳)کامل الزیارت، ص۱۷۲ (۱۴)کامل الزیارت، ص۱۶۵ ✍ مستجاب است دعا گوشهٔ شش گوشه تو حرمت عرش معلاست اباعبدالله...
⚫️ جدم به من امر کرده عبدالله بن عباس و عبيدالله بن زبير آمدند و مانع رفتن حضرت شدند. حضرت فرمود: «جدم به من امر كرده، بايد امر او را اطاعت كنم و بروم.» ابن عباس گفت: واحسيناه. بعد عبدالله بن عمر آمد و گفت: شما با اهل ضلال صلح كنيد كه قتل و قتال نباشد. پس فرمود: «ای اباعبدالرحمن! آيا جريان يحيی بن زكريا را می‌دانی؟ بنی اسرائيل از طلوع فجر تا غروب آفتاب هفتاد پيغمبر را به قتل رساندند و باز رفتند در بازار نشستند و به تجارت مشغول شدند مثل اين كه هيچ كاری نكرده‌اند. بعد خدا از آنها انتقام گرفت. پس بپرهيز ای اباعبدالرحمن، اينها كمک نمی‌كنند و بی‌وفا هستند.» و بدین‌گونه بود که امام حسین علیه‌السلام و ۱۹ تن از آل ابی‌طالب و ۸ تن موالی و حرم و خانواده پيامبر صلی الله عليه و آله از مکه به سوی کوفه و کربلا شدند و حركت اين كاروان پر هياهو بويژه در موقع جدايی از خويشان و بستگان در چنين روزی كه هوشياران جهان آن روز به مكه آمدند و برای هر يک فاميل‌هایی است. جدايی اينها در چنين روزی بسيار دشوار بوده است. 📚منبع اعيان الشيعه، عاملی، ج ۳، ص ۲۵۶ سيرة الحسين عليه‌السلام، عاملی، ص ۱۷۷
◼️ خدا تقدیر کرده است آنها اسیر بشوند محمّد بن جریر طبری امامی در کتاب «دلایل الامامة» از ابو محمّد سفیان بن وکیع، از پدرش وکیع، از اعمش از ابومحمّد واقدی و زرارة بن خلج نقل کرده است که گفتند: قبل از آنکه حسین(ع) بخواهد به سمت عراق حرکت کند، به دیدنش رفتیم و اورا از وضعیت مردم کوفه آگاه کردیم و متذکر شدیم که قلب کوفیان با توست. امّا شمشیرشان علیه توست. بنابراین بهتر آن است که از رفتن به کوفه خودداری کنید و همین جا بمانید! و همچنین آمده: در روز ترویه، عمر بن سعد بن ابی وقاص با لشکر انبوهی به مکه آمد و یزید به وی دستور داده بود که اگر حسین(ع) قصد جنگ داشت با او بجنگد والا تنها در صورت اطمینان به پیروزی با حسین(ع) وارد جنگ شود. اما حسین(ع) در همان روز از مکه خارج شد. در شبی که فردای آن حسین(ع) قصد خروج از مکه را داشت، محمد بن حنفیه آمد و گفت: برادرم! تو از ناجوانمردی اهل کوفه نسبت به پدر و برادرت به خوبی آگاهی و من می‌ترسم بر سر تو نیز همان بیاورند که بر سر آنها آوردند. بنابراین اگر تصمیم بگیری در اینجا بمانی موقعیت خوبی پیدا می‌کنی و به گرامی‌ترین و عزیزترین ساکنان مکه تبدیل خواهی شد! حسین(ع) گفت: «می‌ترسم یزید بن معاویه مرا درحرم، ترور کند و حرمت این خانه به وسیله من شکسته شود!» ابن حنفیّه گفت: پس به «یمن» یا برخی دیگر از نواحی این صحرا برو! در این‌صورت، هیچکس نمی‌تواند بر تو دست یابد. چون مردم همگی تو را دوست دارند و از هستی تو دفاع می کنند. حسین(ع) گفت: «باید راجع به پیشنهادت فکر کنم.» ولی وقت سحر، حسین(ع) به عزم کوفه به راه افتاد. محمد بن حنفیه به محض اطلاع از حرکت حسین(ع) آمد و افسار شترش را گرفت و گفت: مگر تو قول ندادی راجع به پیشنهاد من بیندیشی! گفت: «آری!» پرسید: پس چرا به این زودی، تصمیم به رفتن گرفتی؟ گفت: «پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا(ص) به خواب من آمد و گفت: ای حسین! از مکه خارج شو! چون خدا تقدیر کرده است تو کشته شوی!» محمّد بن حنفیه گفت: انا لله و انا الیه راجعون! اگر به سفر مرگ می‌روی پس این زنان را چرا با خود می‌بری؟گفت: «قد قال لی: ان الله قد شاء ان یُراهن سبایا.» رسول خدا(ص) گفت: «خدا تقدیر کرده است آنها اسیر بشوند.» محمّد حنفیه پس از این گفتگو خداحافظی کرد و رفت. 📚منبع لهوف، سیّد بن طاووس، ص ۹۸
🏴 فردا صبح به خواست خداوند حرکت خواهم کرد چون امام حسین علیه‌السلام عزم خروج از مکه کرد، به خطابه ايستاد و فرمود : «الحمدلله و ماشاءالله و لاقوة الا بالله و صلي الله علي رسوله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلاة علي جيد الفتاة و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع أنا الاقيه، كأني بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملان مني أكراشا جوفا و أجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم، رضي الله رضانا أهل البيت نصبر علي بلائه، و يوفينا أجر الصابرين، لن يشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لحمته بل هي مجموعة له في حظيرة القدس يقر بهم عينه و ينجز بهم وعده، من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاء الله الحمد لله و ما شاء الله و لا قوة الا بالله و صلي الله علي رسوله.» «قلاّده مرگ بر فرزند آدم همانند گردن‌بندى است بر گردن دختران جوان، و اشتیاق من به دیدار گذشتگانم همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است و براى من مقتلی برگزیده شده که به آن خواهم رسید، گویا مى‌بینم گرگان درنده بیابان – بین نواویس و کربلا ـ بندبند تنم را پاره کرده و از من شکم‌هاى تهى و مشک‌هاى خالى خود را پر مى‌کنند.» «از آن روز که قلم تقدیر الهى بر آن رقم خورده، گریزى نیست. خشنودى خداوند، خشنودى ما اهل بیت است، ما بر بلای الهی صبر می‌کنیم و او پاداش عظیم صابران را به ما خواهد داد. پاره تن رسول خدا هرگز از وی جدا نمى‌شود و در حظیرة القدس به او ملحق خواهد شد و چشمان رسول خدا به ذرّیه‌اش روشن مى‌شود و وعده‌اش توسّط آنان وفا خواهد شد. هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، زیرا من فردا صبح به خواست خداوند حرکت خواهم کرد.» 📚منبع اللهوف، سید بن طاووس، ص۱۲۶ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۶۶
🩸آن «زین»، دائماً در پیش چشم ما آویخته است.... در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند: 📋ذَلکَ السَّرْجُ عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ «علیهم‌السلام» مُعَلَّقٌ ▪️آن زین (زینی که توسط آن حضرت را مسموم نمودند) نزد ما اهل‌بیت «علیهم‌السلام» آویخته است. 🔖 و هر وقت در آن نظر می‌کنیم شهادت پدرم را به خاطر می‌آوریم و آن زین، آویخته خواهد بود تا طلب خون خود را از دشمنان بگیریم. 📚الخرائج، ص۲۳۰ 📚جلاءالعیون،ص۸۶۲ ✍ آه یا إمام صادق علیه‌السلام... آیا این «زین» بیشتر بر دل شما اهل‌بیت علیهم‌السلام داغ گذاشت؟ یا آن «زین» که امام زمان علیه‌السلام این‌گونه از آن یاد می‌کند: 📜 ... فَلَمّا رَأیْنَ النِساءُ جَوادَکَ مَخْزیاً، وَ نَظَرْنَ سَرجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیَاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدوُرِ، ناشِراتُ الشُّعُور، لاطِماتُ الخُدوُدِ... ▪️ای جدّ بزرگوار من! چگونه یاد بیاورم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده دیدند، که زینش واژگون شده است، از خیمه‌ها بیرون آمدند، در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود می‌زدند... 📝 یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار آمد بسوی خیمه‌ی ما اسب بی سوار دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ اما چو دید پرسشِ طفلانِ بی قرار ناچار بازگشت به گودالِ قتلگاه پس در پی اَش زنان و عزیزان، نقابدار ای وایِ من، خدا نکند قسمتِ کسی دیدیم آنچه را که ندیده ست روزگار از روی تلِ زینبیه، پیشِ دیده بود... تا انتهای حفره‌ی گودال، تارِ تار شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار والشمرُ جالسٌ، چه بگویم که پیشِ ما بر نیزه راسِ جدِّ غریبم شد آشکار... تنها وصیتم به شما حفظ روضه هاست تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار
🩸ذکر دائم إمام باقر‌ علیه‌السلام، «مصائب شهر شام» بود... در نَقل‌ها آمده است: 📋 کانَ يَذکرُ دُخولَه الشامَ عَلَى يزيد و يَقول: "دَخَلنا عَلَى يزيد، و نَحنُ اِثنا عَشَرَ غُلاماً مُغلَّلِينَ في الحَديدِ. ▪️إمام باقر‌ علیه‌السلام دائماً مصیبت وارد شدن به شهر شام و کاخ یزید ملعون را بازگو می‌کردند و می‌فرمودند: ما را پیش یزید بردند در حالی که دوازده پسر خردسال بودیم که دست و پای ما را در غل و زنجیر بسته بودند. 📚الإمامة و السیاسة،ج۲ ص۱۲ 📚سيرة الأئمة الاثني عشر علیهم‌السلام، ج۲ ص۹۹ ✍ چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامه من داغ مکرر شده است بدن لاغر و این قامت خم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سرشده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضه مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دَم آخر همه اهل و عیالم هستند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر، امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چقدر زار زدم وای حسین روضه ها در نظرم خوب مصوّر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم ته گودال گل فاطمه پرپر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم نوک هر نیزه ای آماده گ‌ی یک سر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم درخیام نبوی قحطی معجر شده است سوختم پای غم آن شهِ افتاده نفس همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس