eitaa logo
ذاکرین آل الله
297 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
333 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•سایه ی لطف تو باشه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها سایه ی لطف تو باشه روی سرم سرمو بالا میگیرم کم بشه این سایه اگه از رو سرم بهتره اصلا بمیرم مادر بهترین اتفاق زندگی راهِ میون بُره بندگی میشناسم من خودم رو با تو از همون بچگی من اگرچه نوکرم از فَلک فراترم اگه تو باشی مادرم زهرا اینه عینه باورم با مَلَک برابرم اگه تو باشی مادرم زهرا مادری کردی برام مادرم فدات مادر چی بگم از مقام تو مثل نماز واجبه احترامِ تو بهشتو با تموم خوبیاش خدا زده سند به نامِ تو مادر توی دستات کلیدِ جنتِ یا فاطمه نَویدِ جنتِ تو محشر مُهر تأیید تو تأییده جنتِ از تبار قنبرم از همه سرا سرم اگه تو باشی مادرم زهرا بی خیال محشرم میشه اگه بهشت نرم اگه تو باشی مادرم زهرا مادری کردی برام مادرم فدات مادر دعای خیر تو باشه پشت سرم عاقبتم بخیر میشه تموم دنیای منی ممنوتم هوامو داشتی همیشه مادر لبخند تو دعای مستجاب راه حلِ سوالِ بی جواب زندگی با تو یعنی این بهشت بی تو یعنی عذاب با همین چشِ ترم آبرومو میخرم اگه تو باشی مادرم زهرا اینه حرف آخرم در پناهِ حیدرم اگه تو باشی مادرم زهرا مادری کردی برام مادرم فدات مادر
|⇦•اول فداییِ راهِ ولایت... دودمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اول فداییِ راهِ ولایت بین دیوار و در، شد این جنایت شد کُشته زهرا، اُمِّ ابیها یا صاحب الزمان! آجرک الله شَمعِ بَزمِ علی، گردیده خاموش طفلان از ماتمش، گشتند سیه پوش از ظلمِ شورا ، شد کُشته زهرا یا صاحب الزمان! آجرک الله
|⇦•تو زهرایِ پیمبر پروری... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا رسول الله را هم مادری، هم دختری، زهرا نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری، زهرا گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو گهی بینم تو از او در جلالت برتری، زهرا * امیرالمؤمنین با همه ی جلال و مقامش، با همه عظمتش، وقتی به زهرا می رسید، همون کاری رو میکرد که پیغمبر انجام میداد، با احترام مقابل این خانواده و این خانه می ایستاد... این روزا سخترین روزای عُمر امیرالمؤمنینِ،علی که گره گشا بود، مشکل گشا بود، علی که کاشفِ الکَربِ رسولِ خدا بود، خودش وقتی غم رو دلش می اومد، دَرِ خانه رو که باز می کرد، وقتی زهرا رو می دید، غم از دلش می رفت، اما این چند وقت زهرا از علی رو می گرفت، کی باورش میشه؟ علی آب شدنِ فاطمه رو میدید با چشمِ خودش... مرحوم محدثِ قمی این عبارت رو نقل میکنه، میگه: این شبای آخر"صارَتْ کَالخَیال" خیال یعنی شَبَح، چیزی از فاطمه باقی نمونده بود، سلمان میگه: اومدم عیادت سلام کردم، جوابِ فاطمه رو شنیدم اما زهرا رو ندیدم، چیزی ازش باقی نمونده بود...* تو والفجری، تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی تو نوری، هل اَتایی، و الضحایی، کوثری، زهرا *می دونید چرا به فاطمه میگن زهرا؟ امام صادق فرمود: برای اینکه روزی سه بار مثلِ خورشید بر علی می درخشید...* نه از مریم، نه از هاجر، نه از حوا، نه از ساره نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری، زهرا امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا *فاطمه هم پناهه علی است و هم پناهه پیغمبرِ، فردای قیامت همه به پیغمبرِ ما پناه می برن، فریاد میزنن: یا رَحمةً لِلعالمین!، روایت میگه: رسول خدا یه طرفِ قیامت می ایسته، فریاد میزنه: " اُمَّتی! اُمَّتی!" ندا بلند میشه: " رَحمَتی، رَحمَتی" همه به این پیامبر رحمت پناه می برن، اما همین پیامبر رحمت صدا میزنه: فاطمه کجاست؟ پیغمبر هم به فاطمه اش پناه میبره، همه ی قیامت زیرِ چادرِ فاطمه جمع میشن، ان شاء الله فردای قیامت صدامون بزنن... امیرالمؤمنین خودش پناهه همه ی عالمِ، اما میاد تو پناهه فاطمه، پیغمبرخودش پناهه همه اُمَّتِ، اما میاد تو پناهه زهراش، اما بمیرم برا اون زهرایی که پناهه همه ی عالمِ، کی باورش میشد تو خونه اش بی پناه کتک بخوره، بینِ در و دیوار قرار بگیره، پناهش دَرِ سوخته ی خانه بشه...* غنچه پرپر گشته بود و گُل جدا افتاده بود پشت در، جانِ علیِ مرتضی افتاده بود گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر در میان خانه در سکوت کُل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود غیر زهرا، غیر محسن، غیر آتش، غیر در کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود حاج غلامرضا سازگار *پشت در باباش رو صدا کرد، فضه رو صدا کرد، اما علی رو صدا نکرد، فضه اومد، میگه: تا رسیدم دیدم خانوم پشتِ دَر افتاده، سَرِ بی بی رو بغل کرد، حالتون چطورِ؟ حالِ بچه چطورِ؟ فاطمه یه جمله گفت، صدا زد: فضه! محسنم رو کشتن، بچه ام رو کُشتن، داغش رو به دلم گذاشتن... ببرمت کربلا، حاج قاسم، شهدا فیض ببره سَرِ این سفره ی روضه، اینجا یه شش ماهه فدایِ امامِ زمانش شد، یه شش ماهه سپرِ بلا شد، کربلا هم یه شش ماهه رو دستِ باباش فدا شد، ای حسین!... اما یه فرق داشت، اینجا مادر بچه اش رو ندید، اینجا مادر بچه اش رو بغل نکرد، به دنیا نیومده فدا شد، اما کربلا این بچه تو بغلِ مادر بال بال میزد، هی رباب از این خیمه به اون خیمه...علی ندید محسنش رو اما کربلا ابی عبدالله خودش برا بچه اش یه قبری کَند، ای حسین!...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  . (الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم) خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبيبَةِ حَبيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ اَحِبّآئِكَ وَ اَصْفِيآئِكَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَ اخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمينَ 🔸 ترجمه: خدايا درود فرست بر صديقه <طاهره> فاطمه آن بانوى پاكيزه محبوب دوست و پيامبرت و مادر دوستان و برگزيدگانت آن بانويى كه او را برگزيدى و فضيلت و برتريش دادى بر زنان جهانيان مناجات __ متن روضه 🔸آقا سلام، روضه مادر شروع شد 🔸باران اشک های مکرر، شروع شد آجرک الله... یا بن الحسن... آقا... بازم ایام عزای مادرتون زهرای مرضیه... شروع شد... 🔸آقا اجازه هست بخوانم برایتان 🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد آقا منو ببخشید... مصیبت مادرتون زهرای مرضیه... از آنجایی شروع شد که... هنوز آب غسل پیغمبرخدا خشک نشده... یه عده نامرد... ریختند درب خانه امیرالمومنین... 🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد یوسف فاطمه... امام زمان... 🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت 🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد نانجیب دومی صدا زد علی بیرون بیا... وگرنه خونه رو آتیش میزنم... بمیرم برات مادر... زهرای مرضیه اومد پشت در... فرمود حیا نمیکنی نانجیب... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... یک نفر صدا زد... ای نانجیب... مگه نمیدونی... این خونه... خونه پیغمبره... این ها هم...بچه های پیغمبرند... اِنَّ فیها فاطِمَه زهرای مرضیه داخل این خونه است... نانجیب مگه نمیشنوی... صدای دختر پیغمبره... هر چی گفتند داخل این خونه بچه های پیغمبره... اما اون بی حیا اعتنا نکرد... صدا زد... وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ بخدا قسم خونه رو به آتیش میکشم (منبع: تاریخ الطبری، ج 2، ص 233) اگرچه دختر پیغمبر باشه... خونه رو با اهلش به آتیش میکشم... خدایا همه جا رسمه... هر کی بابا از دست میده... مردم براش دسته گل می برند... اما مدینه بجای دسته گل... نانجیب اشاره کرد... هیزم ها رو بیارید... خونه رو آتیش بزنید... ای وای... ای وای... مردم مدینه دارند نگاه میکنند... یدفعه ببینند... شعله های آتش بلند شد... 🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت 🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد یا صاحب الزمان... منو ببخشید آقا... مادرتون زهرا پشت در ایستاده... نميذاره این نامردها وارد بشن... امانانجیب حیا نکرد... آنچنان با لگد به این در زد... صدای ناله مادر بلند شد... یا ابتاه... یا رسول الله... هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ بابا یا رسول الله ببین... با دخترت چه کردند... پهلوم رو شکستند... 🔸فریادهای مادر پهلو شکسته ات 🔸تا شد فشار در دو برابر، شروع شد سادات منو ببخشید... همينجا بود صدای ناله مادرتون بلند شد... یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحارالانوار، ج 8، ص 230)ِ فضه بیا بخدا محسنم رو کشتند... 🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست 🔸تا که میخ در نشان پهلوی زهرا نبود 🔸کاش یک تن بود در آنجا و می گفت این سخن 🔸کشتن شش ماهه پاداش ذی القربی نبود یا صاحب الزمان... اگر اینجا محسن شش ماهه رو.. بین در دیوار کشتند... کربلا هم یک شش ماهه ای رو... روی دستهای باباش پرپر کردند... آماده ای بگم یا نه... ابی عبدالله نگاه کرد... دید علی اصغرش... داره روی دستهاش جان میده... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» گوش تا گوش علی رو دریدند... 🔸الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را 🔸لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را 🔸درست آندم که حلق تشنه ی او را تو بوسیدی 🔸تبسم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را علی اصغرم... یه بار ديگه چشمات رو باز کن پسرم.. من آوردمت اینجا.. سیرابت کنم... حالا جواب مادرت رو چی بگم... پاشو ببین مادرت منتظره... چطوری جنازه ات رو برگردونم علی اصغرم... هر کجا نشستی ناله بزن... ای غریب حسین... 🔸حس کرد ناز بوسه ی تیر سه شعبه را 🔸بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت الا لعنه الله علی القوم الظالمین
|⇦•حیدر آیینه دارِ زهرا بود... # روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها " اَلسَّلَامُ عَلَى السَّيِّدَةِ الْجَليلَةِ الْجَمِيلَة، ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَة، فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَة، الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها، الْمَضلومَةِ بَعْلُهَا، الْمَغصوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةُ اِرثُها، الْمَقتولةِ وَلَدُهَا، الْمَکسورَةِ ضِلْعُهَا " حیدر آیینه دارِ زهرا بود هر نفس بی قرارِ زهرا بود خانه ی ساده و گِلینِ علی جنت و نوبهارِ زهرا بود مرتضی پشت در که در میزد در دلش انتظارِ زهرا بود در یمین و یسارِ عرش خدا نام حیدر کنارِ زهرا بود اگر احمد دو دست او بوسد امر پروردگارِ زهرا بود *روایت میگه: پیغمبر آیاتِ عذابِ را که میخوند برا مردم خیلی گریه می کرد، اطرافیان می دونستن چه جوری پیغمبر رو آروم کنن، می رفتن زهرا رو می آوُردن، پیغمبر بوی زهرا رو که استشمام می کرد آروم میشد، می فرمود: بوی بهشت رو استشمام می کنم...* چشمه های کرامتِ حَسَنین همه از چشمه سارِ زهرا بود چرخشِ کائنات از اول همه گِردِ مدارِ زهرا بود نور دادن به عالمِ امکان کارِ لیل و نهارِ زهرا بود گفت روحی فَداکَ یا مولا این سخن افتخارِ زهرا بود نامِ حیدر اگر به مأذنه رفت همه از اعتبارِ زهرا بود آنچه ما را گدایِ او کرده کَرَمِ بیشمارِ زهرا بود جنگ می کرد با سلاحِ سخن خطبه ها ذورالفقارِ زهرا بود آنچه بُرد آبرویِ اهلِ نفاق خطبه ی شاهکارِ زهرا بود ظلم می دید بی عدد که مگو غربتی در دیارِ زهرا بود آنچه آتش به قلبِ حیدر زد گریه ی زار زارِ زهرا بود دیدنِ غربت و غمِ مولا علتِ اِنکسارِ زهرا بود در دلِ دود و آتشِ نمرود مرتضی شرمسارِ زهرا بود کفر آتش بیارِ معرکه شد میخ هم همجوارِ زهرا بود ضربه ای خورد و پشت در افتاد فضه آن لحظه یارِ زهرا بود آن غریبی که بسته شد دستش همه دار و ندارِ زهرا بود از دلِ کوچه تا دلِ مسجد وسعتِ کارزارِ زهرا بود بی علی رفت و با علی برگشت کار در اختیارِ زهرا بود آنکه در راه حق نمی لرزید قدمِ استوارِ زهرا بود سَدِّ راه سقیفه در آن روز عزت و اقتدارِ زهرا بود آن سئوالی که مانده بی پاسخ سنگِ قبر و مزارِ زهرا بود تا زمانی که دو تا شد فرقش مرتضی سوگوارِ زهرا بود *شأن صدیقه ی کبری این است، جبرئیل می آمد به عیادتِ حضرت زهرا، وحی قطع شده بود، اما فقط بر صدیقه کبری نازل میشد، پیغمبر که از دنیا رفت دیگه کلام وحی به مردم نمی رسید، اما وحی به فاطمه ی زهرا می رسید، برای فاطمه از اخبار آینده جبرئیل می گفت، بی بیِ دوعالم می گفت و امیرالمؤمنین می نوشت، شد مُصحَفِ فاطمه، این کتاب نزد امامِ زمانِ...... مریم مقدس طبق روایات می آمد برای عیادتِ بی بیِ دوعالم فاطمه نوشتن: اُم سلمه اومد عیادت، تا بی بی رو دید، گفت: " کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟" چگونه شب رو روز کردی؟ فرمود: دو تا غصه داره من رو از پا در میآره، نبودن پیغمبر و ظلمی که بر علی کردن من رو بیچاره کرده... عباس عموی پیغمبر این روزا اومد عیادتِ بی بی، وقتی رفت به امیرالمؤمنین پیام داد، گفت: علی! من اومدم زهرا رو عیادت کردم، سر بهش زدم، این روز اگه زهرا از دنیا رفت مارو بی خبر نذاری... فاطمه سلام الله علیها صدا زد: علی جان! دلم برا سلمان تنگ شده، دلم میخواد این روزا سلمان رو ببینم، سلمان اومد محضرِ بی بی، سلمان تا اومد بی بی گِله کرد، سلمان چرا به دیدنِ من نمیآیی؟ گفت: بی بی جان! بعدِ ظلمی که به شما شده، کارم شب و روز گریه است... سلمان سئوال کرد: بی بی جان حالتون چطورِ؟ فرمود: سلمان! اگر از حالم بپرسی دو ماهه این دردِ پهلو نمیذاره بخوابم... دیگه کیا اومدن عیادت؟ خدای نکرده یکی به ناموست جسارت کنه، سیلی بزنه به ناموست، کاری بکنه که خانومت بستری بشه، بعدِ چند رو بیاد بگه: میذاری برم عیادتش؟ چقدر سخته... اون دوتا نانجیب اومدن پیشِ امیرالمؤمین، گفتن: یاعلی! هر چی در میزنیم فاطمه در رو باز نکرد... از قدیم گفتن: صیاد صیدی رو که شکار کرد رَدِّ خونش رو میگیره، ببینه تیر رو درست به هدف زده یا نه...* با من حساب داشت عدو از غدیرِ خُم از من تو را گرفت و دگر بی حساب شد *تا اومدن عیادتِ بی بی اون دوتا ملعون، رو به روی صورت بی بی نشستن، زهرایی که به اسماء فرمود:" اسماء! ذابَ لَحمی" دیگه گوشتی به تنم نمونده... اومدن رو بروی بی بی نشستن، بی بی روش رو برگردوند، نانجیبا باز بلند شدن اومدن جلو چشم زهرا نشستن، اما باز بی بی روش رو برگردوند، مادرِ ما اینارو حتی مسلمون هم حساب نکرد، آخه جواب سلام مسلمان واجبه، جواب سلامشون رو نداد، اینا بخدا مسلمان نبودن، یکی دوبار که روبروی بی بی نشستن، ببینید چقدر زهرا ضعیف شده بود، صدا زد: زنها کمک کنید من رو به دیوار بشم...من اصلاً اینارو نبینم... گفتن: زهرا! با ما حرف نمیزنی؟ فاطمه رو کرد به امیرالمؤمنین، گفت: علی! من با شما صحبت میکنم اینا بشنوند، من با اینا
تا عُمر دارم حرف نمیزنم، من روز قیامت با اینا حرف دارم... فقط بگو: مگه نشنیدن پیغمبر فرمود: هرکسی فاطمه رو اذیت کنه من رو اذیت کرده، هر کی من رو اذیت کنه خدا رو اذیت کرده... گفتن: شنیدیم... زهرا رو به آسمون کرد، گفت: الحمدالله، خودشون به زبون آوُردن، خدا شاهد باش اینا زهرا رو اذیت کردن... حالا من گریزِ روضه ام رو بزنم، یه دختر سه ساله هم اومد رو بروی سَرِ عمو عباسش، نگاه کرد، گفت: عمو! ببین اینا من رو زدن...* من به عُمرم سَرِ بازار نرفته بودم شوقِ یک بوسه ی تو، راهیِ بازارم کرد ما پرده نشینانِ حرم را چه به بازار؟ از دست اباالفضل عمویم گِله دارم سنگینِ مُشتشون موی من مونده لای انگشتشون همه میزدن من و زجر پشتشون مثلاً صورتم نیلی نیست شامِ شبم سیلی نیست زجر دنبالِ منه از هم فراری ام این حالِ منه آغوشِ گرمت مالِ منه میگم اینجارو نه دوست دارم این بازار و این بازار و نه اینجا سَرِ عمه ام شکست سرت از نی افتاد و شد دست به دست زن و بچه ات بین وحشی های مست از قافله جا مانده ام تقصیرِ خواب است اما این لعنتی باور ندارد احتمالاً این گونه که سیلی به من زد زجر گفتم این بی حیا دختر ندارد احتمالاً