منبر اخلاقی :
ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮐﻤﭙﺎﻧﯽ رحمه الله ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻘﯿّﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ کفش ها ﺭﺍ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﻨﺪ.
نتیجه:
نام حسین علیه السلام را مشعل راهمان می کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشویم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
|⇦•باز مُحرمت میآد از راه...
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه
باز مُحرمت میآد از راه
بوی ماتمت میآد از راه
از حسینیه سلام میدم
به زُوّارِ تو ثارالله
الان زیر قبه ات چه حالیِ؟
جای ما تو صحنِ تو خالیِ
خودت خواهشو تو چشام ببین
میخوام زائرت شم من اربعین
این حرم کجا و چهارتا قبرِ خاکی مدینه
زائر بقیع و ببین که روی خاکا میشنه
سینه میزنم من به یادِ مادرِ شکسته سینه
وااای حسین جانم...
شهر غربت و بلا کوفه
ای دیارِ بی وفا کوفه
بشنو ناله ی سفیرت رو
میا کوفه، میا کوفه، میا کوفه
فدای تو کردم سرم رو من
سپردم به تو دخترم رو من
رباب و دیدم بین قافله
سه شعبه دیدم دستِ حرمله
زجر بی حیا و رقیه میشه تنها دلِ شب
چشم دشمنا و غمِ بی معجری اشکِ زینب
اسب بی سوار و می مونه پیکرت زیرِ مرکب
وااای حسین جانم...
.
#ایام_مسلمیه #مرثیه_مسلم_بن_عقیل
نامه از محبوب آوردهاست کسوت را ببین
مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین
در نمازش دید تنها مانده با سجادهاش
مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین
دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح
کودکانش را به دستش داد غربت را ببین
دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است
طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
مثل زین العابدین، آری شباهت را ببین
اب آوردند و خونش را درون کاسه ریخت
تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین
مکه را از کوفه میبیند بصیرت را نگر
گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین
شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه
خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
===========================
مرثیه_مسلم_بن_عقیل
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===========================
.
یه بزرگی میگفت:
ما قراره با امامحسینعلیه السلام محشور بشیم نه مشهور، محبوب حسین باش نه مشهور جماعت.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
https://eitaa.com/Arbabhosyn
رهبر انقلاب:
اگر عشق به امام حسین و ذکر مصائب این بزرگوار نبود
معلوم نبود که نهضت ما با این کیفیت به پیروزى برسد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
https://eitaa.com/Arbabhosyn
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
مسلّم ست که از تو جدا نخواهم شد
بگو بمیر ، جوابِ چرا نخواهم شد
به جز صدای غریب تو ای امام بهشت
بدان که با احدی هم صدا نخواهم شد
خدا کند که بیینم وضوی خونم را
خدا کند که نبینم فدا نخواهم شد
هزار بار به راهت اگر که سر بدهم
من از کنار تو آقا جدا نخواهم شد
منی که در به در کوچه های کوفه شدم
میان حشر دگر زابرا نخواهم شد
غریبه ام اگر اینجا به مسلمت بده حق
به شهر غیر حسین آشنا نخواهم شد
خدا کند که عطش بعدِ من به تو نرسد
که جز برای تو گرم دعا نخواهم شد
به محضِ هل دادن ، می روم در آغوشت
ز بام دارالاماره رها نخواهم شد
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
===========================
🔹
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
فعلا اگرچه ظاهراً خوب است هرچیز
اما پر از دلشوره و فکر و خیالم
اصلا اگر تنها بیایی که چه بهتر!
من راستش دلواپس اهل و عیالم
از تو چه پنهان شهر بازارش شلوغ است
اینجا نگاه مردهایش تند و تیز است
حس خوشایندی به این مردم ندارم
تنها بیا! اینجا پر از چشمان هیز است
من آمدم خیر سرم بیعت بگیرم
لحن کلام مردم اما لحن دعواست
دیشب یکی من را نشان میداد و می گفت:
به به عبایش هم از آن خوب و گرانهاست!...
غارتگران کوفه دندان تیز کردند
حرف از غنیمت میزنند و حرف غارت
از تو چه پنهان ، بیشتر فکر زنانم
در فکر اینکه زینب و رخت اسارت...
حالا که قصد آمدن داری به کوفه
باخود نیاور بچه ها را جان زهرا
یا که اگر همراه ناموست می آیی
فکری کن آقا معجر و خلخال ها را
انگشترت را هم درآور جان مسلم
حتما کفن بردار آقا ، چند تایی
مشکی جدا محض علی اصغر بیار و
محض تن اکبر یکی دوتا عبایی...
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
===========================
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
ای قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیده بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
****
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
===========================
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
درشهر کوفه رسم این مردم عجیب است
مهمانشان مسلم چقدر اینجا غریب است
این مردمِ نامرد در خانه نشستند
روی سفیر تو در و کاشانه بستند
این شهر شهرکوفه شهر بی وفایی است
خاصیت و اخلاق آنها بی حیایی است
اینجا کسی با او سرِ یاری ندارد
آواره گشته چون که غمخواری ندارد
هرخانه ای که در زده بسته به رویش
اندوه وغُصه عُقده گشته در گلویش
در زیرلب حرفی ز سوز و درد دارد
آقا نیا کوفه مَرامی سرد دارد
آقا نیا چشم انتظار تو کسی نیست
جُز تیر و نیزه بیقرار تو کسی نیست
اینها ز کینه سینه را لبریز کردند
خنجر برای حنجر تو تیز کردند
آقا نیا دائم گل پرپر ببینی
داغ ابوالفضل و علی اکبر ببینی
مولا بیا و مُسلمت را کن نظاره
در کوچه ها گشته تن من پاره پاره
آقا دگر بر من نمانده راه چاره
شد قتلگاه مسلمت دارالاماره
🔸شاعر:
#مرتضی_شاهمندی
===========================