شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریادِ بیصدا، غمِ دل بود و آه بود.
- غلامرضا سازگار
تنها نه دل به مهر تو سرگشته گشته است
هر ذره ای زِ آب و گِلم در هوای توست
- خواجوی کرمانی
ما را مگو حکایت شادی، که تا به حشر
مائیم و سینهای که در آن ماجرای توست
- همام تبريزى
داغ سودای ترا در دل سی پاره خود
چون شب قدر نهان در رمضان ساخته ایم
- صائب تبریزی
حاجتی سازد روا هر تاب زلفش ای دریغ
حاجت ما را چرا در پشت گوش انداخته؟
#علی_اکبر_دلفی